تبیان، دستیار زندگی
هر بار که خود را مهیا برای نوشتن می بینم، در خود احساس می کنم که کوهی از اندوه و نگرانی بر دوشم سنگینی می کند و همین باعث می شود که از ابراز آن خودداری کنم. گاه احساس می کنم آنچه را که با آن درگیر هستیم یک درد است، و برای درمان آن، چاره را سخت می بینیم. م
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جمجمه ی انسان داخل یک خرابه

جمجمه
امروز هم علی را منجمد و یخ زده به قم آوردند و در ردیف دیگر شهدا کاشتند و پریروز هم داخل خرابه های شهر، یک جمجمه ی انسان پیدا شد که گویا از قربانیان روزهای اول جنگ باشد. در حالی که هیچ استخوانی از اعضای او دیگر وجود نداشت.

هر بار که خود را مهیا برای نوشتن می بینم، در خود احساس می کنم که کوهی از اندوه و نگرانی بر دوشم سنگینی می کند و همین باعث می شود که از ابراز آن خودداری کنم. گاه احساس می کنم آنچه را که با آن درگیر هستیم یک درد است، و برای درمان آن، چاره را سخت می بینیم. مریضی های عادی با یک قرص و آمپول مداوا می شوند و اما آنچه ما را در برگرفته میکروب و ویروس نیست. بلکه چیزی است که بیشتر، شعله های سرکشی را می ماند که بندبند وجودمان را می سوزاند. فریادگری هستیم که فریادی از او شنیده نمی شود. به جز خدا، با چه کسی باید سخن گفت؟ گویی در این انقلاب تنها مانده ایم. کسی نیست که بفهمد ما چه می گوئیم، دوستانمان یکی یکی می روند و دیگران هم در انتظار می روند و می رویم تا شاید آیندگان را راهگشا باشیم. به هر کجا که می رویم غریب هستیم. همه با ما بیگانه شده اند ما خود نیز، از خود بی خودمان را می مانیم.  آنها از اینکه ما به راه جنگ کشیده شده ایم، برایمان دل می سوزانند. گویی ما به منجلاب فسادی افتادیم که برای نجات، نیاز منجیانی آنچنانی داریم. راضیه باید مرا ببخشی که برای تو دردنامه می نویسیم. از ابراز همه آنچه که در سینه ام انباشته است خود را ناتوان می بینم. اما خوش حال هستم که لااقل کسی هست که برای او حرف هایم را بگویم. ما هر چه در زندگی داشتیم به امان خدا رها کردیم. دنیا را گذاشتیم برای اهلش. برای آنها که دوست دارند مثل حیوان باشند، بدون اینکه تعهدی در قبال دیگران احساس بکنند. همیشه در معرض مهاجمان مغرض واقع هستیم که، رفته اید آنجا آشیانه کرده اید. گویی ملک خدا، ملک آنهاست. و برای ورود به آن اجازه از حضرات باید داشت. دردمن این است که بعد از این همه مدت باید به بعضی ها فهماند که این کشور در حال جنگ است. و بدتر از آن باید گفت که انقلابی شده ... و حالا در زمانی واقع شده ایم که جوان های از خود گذشته اش هر لحظه در خون می غلتند تا از کیان اسلامی خویش دفاع کنند. اما این طرف قضیه، اکبر شهید شد و او را توی کوچه های خلوت و خاموش آبادان تا قبرستانی که شما آن را دیده بودید حمل کردند. و برای وداع با او به جز اندک رزمندگان هم دوشش، چند تا زن پیر و جوان که یکی مادر او و دیگری همسر جوان و داغ دیده اش بود. امروز هم علی را منجمد و یخ زده به قم آوردند و در ردیف دیگر شهدا کاشتند و پریروز هم داخل خرابه های شهر، یک جمجمه ی انسان پیدا شد که گویا از قربانیان روزهای اول جنگ باشد. در حالی که هیچ استخوانی از اعضای او دیگر وجود نداشت. همه این سختی ها را می شد تحمل کرد. اما درد اینجاست که چرا هنوز که هنوز است همه سرگرم مسائل جزئی هستیم. هر کس دیگری را آماج تهمت و افترا قرار می دهد و خود را مبری و مطهر می داند. گویی قلب ها همه قیر اندود شده، و چشم ها را پرده ای سیاه فرا گرفته، زبان ها سرخ و زهرآگین است و قدم ها همه سست و لرزان، چون اراده هایتان در تلافی با سختی ها حرص می زنند. چون موش هر کس به سوراخ خودش خزدیه، شکم ها انباشته از مالی است که در حلالی آن شک باید کرد، حرف ها دو پهلو است. صداقت کلام و شیوایی بیان، گویی به گور سپرده شده، بازار قسم های دروغ به اوج رسیده و انصاف و مروت و مردانگی به پایان توی ترازوی کاسب محل، یک طرفش جنس مشتری است و طرف دیگرش سنگ پدر سوختگی.

کرکس ها و لاشخورها در انتظارند تا روزی بر این انقلاب فرود آیند، و هرکدام تکه ای را به یغما ببرند و این ما هستیم که با مبارزه خود آرزوهای آنها را به گور خواهیم فرستاد.

اگر حرف هم بزنی گستاخ است و بی حیا، تو را با توپ و تشر میخکوب می کند. انقلاب ما مانعی بزرگ (هواهای درونی) رسیده و برای عبور از آن خیلی ها در گل گیری کرده اند. و بلند پروازان و دور اندیشان، به سرعت نور عبور کرده اند. گویی مانعی در بین نبوده و اکنون در معراج به صف سرخ جامگان پیوسته اند و حریصان و دنیا طلبان چنان در جا زده اند که بوی تعفن، محیط شان را پوشانده. امروز خداوند نعمت خودش را شامل حال ما و بندگان نموده و با اعطای این نعمت بزرگ، همگی در معرض یک آزمایش الهی قرار گرفته ایم. جنگ به پیش می رود و نق زن های حرفه ای در جا می زنند. جنگ به پیش می رود و راحت طلبان عافیت جو خودشان را به صندلی حب و جاه طناب پیچ کرده اند. و در عزای از دست رفتن آزادی های دموکراتیک سینه می زنند. جنگ به پیش می رود و کاروان سلحشوران حماسه آفرینان، با گام های محکم، کرم های ریشه خوار را زیر پا له می کنند و دل های ضعیف را درون سینه ها به لرزه وا می دارند. کرکس ها و لاشخورها در انتظارند تا روزی بر این انقلاب فرود آیند، و هرکدام تکه ای را به یغما ببرند و این ما هستیم که با مبارزه خود آرزوهای آنها را به گور خواهیم فرستاد. و ان شاءالله همه این سختی ها، سپری خواهد شد و خدا کند همه از این آزمایش بزرگ الهی، سربلند و پیروز بدر آییم و به جای پرداختن به منافع خود به منافع انقلاب بپردازند. به جای دعوت به رخوت و سستی، دعوت به استقامت و پایداری کنیم و به جای رندی و تهمت و افترا، دروغ و تقلب و خودخواهی، فداکاری و مردانگی و انصاف و مروت و مبارزه پیشه کنیم تا به یاری خدا نصرت و پیروزی حاصل شود. خداوند عمر نوح به امام عزیز عنایت فرماید.

خرمشهر – اول محرم 26/6/64

هنر مردان خدا

جمع آوری: الهام رحمانی