آخرین دستنوشته شهید چمران
بسم الله الرحمن الرحیم
من اعتقاد دارم كه خداى بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجى كه در راه خدا تحمل كرده است پاداش مىدهد، و ارزش هر انسانى به اندازه درد و رنجى است كه در این راه تحمل كرده است، و مىبینیم كه مردان خدا بیش از هر كس در زندگى خود گرفتار بلا و رنج و درد شدهاند. على(علیه السلام) بزرگ را بنگرید كه خداى درد است كه گویى بند بند وجودش با درد و رنج جوش خورده است. حسین(علیهالسلام) را نظاره كنید كه در دریایى از درد و شكنجه فرو رفت كه نظیر آن در عالم دیده نشده است، و زینب كبرى(علیهاالسلام) را ببینید كه با درد و رنج انس گرفته است.
درد دل، آدمى را بیدار مىكند، روح را صفا مىدهد، غرور و خودخواهى را نابود مىكند. نخوت و فراموشى را از بین مىبرد، انسان را متوجه وجود خود مىكند.
انسان گاهگاهى خود را فراموش مىكند، فراموش مىكند كه بدن دارد، بدنى ضعیف و ناتوان كه در مقابل عالم و زمان كوچك و ناچیز و آسیب پذیر است، فراموش مىكند كه همیشگى نیست، و چند صباحى بیشتر نمىپاید، فراموش مىكند كه جسم مادى او نمىتواند با روح او هم پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و غرور و قدرت مىكند، سرمست پیروزى و اوج آمال و آرزوهاى دور و دراز خود، بى خبر از حقیقت تلخ و واقعیتهاى عینى وجود، به پیش مىتازد و از هیچ ظلم و ستم روگردان نمىشود. اما درد، آدمى را به خود مىآورد، حقیقت وجود او را به آدمى مىفهماند و ضعف و زوال و ذلت خود را درك مىكند و دست از غرور كبریایى برمىدارد، و معنى خودخواهى و مصلحت طلبى و غرور را مىفهمد و آن را توجه نمىكند. خدایا تو را شكر مىكنم كه با فقر آشنایم كردى تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونى نیازمندان را درك كنم.خدایا هدایتم كن زیرا مىدانم كه گمراهى چه بلاى خطرناكى است.
خدایا هدایتم كن كه ظلم نكنم زیرا مىدانم ظلم چه گناه نابخشودنى است.
خدایا ارشادم كن كه بى انصافى نكنم زیرا كسى كه انصاف ندارد، شرف ندارد.
خدایا راهنمایم باش تا حق كسى را ضایع نكنم كه بى احترامى به یك انسان همانا كیفر خداى بزرگ است.
خدایا مرا از بلاى غرور و خودخواهى نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیباى تو را مشاهده كنم.
خدایا پستى دنیا و ناپایدارى روزگار را همیشه در نظرم جلوهگر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاكى مرا از یاد تو دور نكند.
خدایا من كوچكم، ضعیفم، ناچیزم، پَر كاهى در مقابل طوفانها هستم. به من دیده عبرتبین ده تا ناچیزى خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستى بفهمم و به درستى تسبیح كنم.
اى حیات با تو وداع مىكنم با همه زیبایىهایت، با همه مظاهر جلال و جبروت، با همه كوهها و آسمانها و دریاها و صحراها، با همه وجود وداع مىكنم. با قلبى سوزان و غم آلود به سوى خداى خود مىروم و از همه چیز چشم مىپوشم. اى پاهاى من، مىدانم شما چابكید، مىدانم كه در همه مسابقهها گوى سبقت از رقیبان ربودهاید، مىدانم فداكارید، مىدانم كه به فرمان من مشتاقانه به سوى شهادت صاعقهوار به حركت در مىآیید، اما من آرزویى بزرگتر دارم، من مىخواهم كه شما به بلندى طبع بلندم، به حركت درآیید، به قدرت اراده آهنینم محكم باشید، به سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید. این پیكر كوچك ولى سنگین از آرزوها و نقشهها و امیدها و مسئولیتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید. اى پاهاى من در این لحظات آخر عمر آبروى مرا حفظ كنید.
شما سالهاى دراز به من خدمت كردهاید، از شما مىخواهم كه در این آخرین لحظه نیز وظیفه خود را به بهترین وجه ادا كنید.
اى پاهاى من سریع و توانا باشید، اى دستهاى من قوى و دقیق باشید، اى چشمان من تیزبین و هوشیار باشید، اى قلب من، این لحظات آخرین را تحمل كن، اى نفس، مرا ضعیف و ذلیل مگذار، چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده صبور و توانا باش. به شما قول مىدهم كه چند لحظه دیگر همه شما در استراحتى عمیق و ابدى آرامش خود را براى همیشه بیابید و تلافى این عمر خسته كننده و این لحظات سخت و سنگین را دریافت كنید. چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید، آرامشى ابدى.
دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم كرد. دیگر فشار عالم و شكنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم كرد. دیگر به شما بى خوابى نخواهم داد و شما دیگر از خستگى فریاد نخواهید كرد. از درد و شكنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگى و گرما و سرما شكوه نخواهید كرد. و براى همیشه در بستر نرم خاك، آرام و آسوده خواهید بود.
اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگى و عالم، لحظات لقاى پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.
خدایا! وجودم اشك شده، همه وجودم از اشك مىجوشد، مىلرزد، مىسوزد و خاكستر مىشود. اشك شدهام و دیگر هیچ، به من اجازه بده تا در جوارت قربانى شوم و بر خاك ریخته شوم و از وجود اشكم غنچهاى بشكفد كه نسیم عشق و عرفان و فداكارى از آن سرچشمه بگیرد.
خدایا تو را شكر مىكنم كه باب شهادت را به روى بندگان خالصت گشودهاى تا هنگامى كه همه راهها بسته است و هیچ راهى جز ذلت و خفت و نكبت باقى نمانده است مسح توان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدایى رسید.
"والسلام"