تبیان، دستیار زندگی
در اندك مدتی خلافت اسماعیلی توانست با خلافت عباسیان بغداد همپایی كند. حتی دریای مدیترانه را برای اروپاییان ناامن سازد و بنادر فرانسه را غارت كند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فرقه اسماعیلیه (1)

اسماعیلیه

فرقه اسماعیلیه از فرق منشعب مذهب شیعه است. ظهور این فرقه، نتیجه اختلاف در امامت اسماعیل با برادرش حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام بوده است. اینان معتقد بودند كه بعد از امام صادق علیه السّلام چون پسرش اسماعیل پیش از پدر در گذشته، امامت به محمد بن اسماعیل منتقل شده است.

در اعتقاد آنان ، تاریخ بشر به چند دور تقسیم می گردد و هر دور با پیامبری (ناطق) و امامی (اساس)‌ آغاز می شود. ناطقان، ‌همان پیامبران اولوالعزم اند كه تعداد آنان هفت نفر است و پس از هر ناطقی، هفت امام روی كار می آیند. دوره هر پیامبری هزار سال است و چون دور او به سر رسد ، پیامبر دیگری با شریعتی نو ظهور می كند. این پیامیر شریعت پیشین را نسخ می نماید. امام ( یا اساس یا وصی ) عالم به علم تاویل شریعت است. اسماعیلیان موضوع تاویل و هزاره را از مانویان و زردشتیان اخذ كرده بودند. همچنین ‌آنان معتقد بودند اندكی از افراد بشر می توانند از طریق تاویل امامان، به حقایق باطنی دین دست یابند كه این افراد، همان اهل هدایت یا اعضای فرقه هادیه اسماعیلیه هستند.

از دیدگاه اسماعیلیان، افراد بشر به دو گروه تقسیم می شوند:

1- ویژگان یا نخبگانی كه با طی مراحل مختلف به باطن شریعت دست می یابند.

2-عالم یا اكثریت غیر اسماعیلی كه فقط قادر به درك مفاهیم ظاهری مذهب هستند. همچنین،‌سازمان مذهبی اسماعیلیان بر مراتب و درجات منظمی استوار بود كه از پایین به بالا، عبارت بودند از:

مستجیب (تازه وارد به گروه)،

ماذون ،

داعی ،

حجت ،

باب و امام .

امامان در بعضی از دوره ها مستور و در بعضی دیگر آشكار هستند . به اعتقاد اسماعیلیان ، در دوره ستر ( یاغیبت امام ) دعات موظف اند كه ابلاغ امر كنند . در این دوره ، فقط باب و نخبگان قادر به رویت امام هستند . آنان دوره ستر را از دوره محمد اسماعیل تا قیام عبیدالله المهدی در قیروان می دانند . معروفترین داعیان اسماعیلی در این دوره ، ابو عبدالله حسن بن احمد زكرویه ( معروف به ابوعبدالله شیعی )‌و میمون قداح بودند كه خود اصل ایرانی داشتند .

ابوعبدالله الشیعی بذر دعوت اسماعیلی را در میان قبایل كتامه ( در شمال آفریقا ) پراكند. وی عبید الله المهدی را كه در سجلماسه محبوس بود ، آزاد كرد و بر تخت دعوت اسماعیلیان نشاند . عبیدالله پس از استقرار در قیروان ، مدعی خلافت و امامت اسلام شد . نام دعوت اسماعیلیان به دلیل انتساب به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ، دخت گرامی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) ،‌" فاطمی " خوانده شد . این دعوت ، به سرعت در سراسر شمال آفریقا ، یمن ، بحرین ، شام ، فلسطین ،‌و ایران انتشار یافت .

در اندك مدتی خلافت اسماعیلی توانست با خلافت عباسیان بغداد همپایی كند. حتی دریای مدیترانه را برای اروپاییان ناامن سازد و بنادر فرانسه را غارت كند.

داعیان اسماعیلی كه از آغاز دعوت در ایران بودند ،‌در دیلمان و الموت و قهستان و دامغان و سیستان ( كه هنوز سنتهای باستانی و سنن و شعایر شیعی مذهبان یا سابقه دارالهجره های خوارج را در اذهان داشت ) مورد پذیرش قرار گرفتند . معروفترین آنان، ابوحاتم رازی در منطقه دیلم و عبدالملك كوكبی در گردكوه دامغان و اسحاق ( ابو یعقوب سگزی ) در ری و حسین بن مرورودی در خراسان بودند .

ابوحاتم رازی گروهی از دیلمیان را از جمله اسفار شیرویه ،‌مردآویچ زیاری ،‌یوسف ابی الساج ( عامل ری ) را به كیش خود آورد. محمد نخشبی كار مرورودی را در خراسان دنبال كرد و بسیاری از رجال دولت سامانی دعوت او را پذیرفتند .ولی در نتیجه دخالت سران نظامی، و لشكریان ترك تبار سامانی ، بسیاری از اسماعیلیان و از جمله محمد نخشبی به قتل رسیدند و همچنین ،‌ابو یعقوب سگزی هم به دست خلف ابن احمد صفاری كشته شد .

پس از سامانیان ، قتل و تعقیب اسماعیلیان به دست سلطان محمود غزنوی ادامه یافت و بسیاری از اسماعیلیان طالقان خراسان كه از ابو علی سیمجوری در مقابل محمود حمایت می كردند ، به قتل رسیدند و اسماعیلیان مولتان هند هم تبعید شدند . ولی ، نه نتها این كشتارها و تعقیبها به فعالیت داعیان پرشور اسماعیلی خاتمه نداد ، بلكه دعوت آنان در سراسر قرون چهارم و پنجم هجری ادامه یافت .

تصرف (الموت) در دیلم (دره) در قهستان ، دولت سلجوقی را متوجه خطر دعوت اسماعیلیان نمود و آنان را به واكنش شدیدی وادار كرد . امیر یورونتاش در الموت و قزل ساروغ با متحد سیستانی خود (بهاء الدوله) به حملاتی علیه اسماعیلیان دست یازیدند. اما مقاومت محصوران و مرگ ملكشاه عملیات را ناتمام گذاشت و همزمان با آن ‌ابو طاهر ارانی دیلمی نیز به زندگی وزیر سالخورده خراسان (خواجه نظامی الملك) خاتمه داد. گویا تقدیر بر این بود كه دستار وزارت و تاج شاهی همزاد یكدیگر باشند این عمل شهرتی عالمگیر برای كارد زنان صباحی فراهم آورد. اسماعیلیان با استفاده از فترت مرگ سلطان و وزیر ‌به تصرف دژهای دیگری دست زدند و میان دو فرزند او یعنی المصطفی لدین الله مشهور به نزار و المستعلی بالله احمد ‌كه هر دو مدعی جانشینی پدر بودند، اختلاف افتاد. در نتیجه اسماعیلیان به دو گروه (نزاری) و (مستعلوی) تقسیم شدند. اسماعیلیان ایران و شام به صورت رسمی طرفدار (نزار) شدند و اسماعیلیان مصر و بلاد مغرب ‌به امامت (مستعلی) معتقد شدند. استقلال جنبش اسماعیلیان ایران و جدایی آن از مصر به دعوت نزاریان روح و شور جدیدی بخشید.

نزاریان قلعه (لمسر) را در الموت تصرف و آن را تعمیر و نوسازی نمودند. فساد داخلی دولت سلجوقی، نیروی اسماعیلیان را در الموت و قهستان به مثابه نیرویی نجات بخش ساخته بود تا آنجا كه منور سیمجوری (از بازماندگان خاندان كهن سیمجور) قلعه طبس مسینان را به علت دراز دستی حاكم سلجوقی به اسماعیلیان وگذار نمود و همانند او عمید مسعود زورآبادی (رئیس منطقه ترشیز)‌ از ستم تركان به اسماعیلیان پناه برد. بعدها ‌تلاش فرزندان علاءالدین مسعود زورآبادی برای احیای خطبه نه نام عباسیان  نتیجه نبخشید و خطیب ترشیز به وسیله اسماعیلیان و هواخواهان خشمگین ایشان کشته شد .

منطقه قهستان از (دره) در جنوب تا ترشیز در شمال و از طبس مسینان در شرق تا طبس گیلكی در غرب، به تصرف اسماعیلیان درآمد. اسماعیلیان طبس گیلكی در پشت سر امیری از یك خانواده قدیمی با سنتهای كهن مذهبی اسماعیلی قرار گرفتند و در جدال فرزندان ملكشاه (بركیارق و سنجر) به نفع بركیارق وارد كارزار شدند كه چندان هم موفق نبود. با محكم شدن جای پای اسماعیلیان در الموت و قهستان آنان آماده پیشروی در نقاط دیگر و گسترش متصرفات خود شدند. قلعه (‌گردكوه) ‌یا (گنبدان دژ) در ارتفاعات شمالی دامغان به وسیله رئیس مظفر مستوفی اصفهانی (حامی قدیمی اسماعیلیان)‌ فتح شد. در همین سال ،‌ قلعه شاه در اصفهان به وسیله احمد بن عبدالملك عطاش تصرف شد. اسماعیلیان قومس با تصرف قلاع (استوناوند) و (اردهن) و (لاجوردی) ، در مسیر راه ری به خراسان، این راه را به دست خود گرفتند و از كاروانیان باج و خراج طلب كردند.

هجومهای پیاپی سلجوقیان از ری  و آل باوند از طبرستان ، بی نتیجه ماند و اسماعیلیان سرگرم پیشروی در مناطق همجوار بودند. در اواخر قرن پنجم نفوذ اسماعیلیان قهستان به روستاهای جنوبی منطقه بیهق رسید و از آنجا با تصرف دژهای نواحی دیگر در جنوب قومس پیوستگی بیشتری با قلاع خود در كناره راه ری به خراسان به دست آوردند. همچنین در خوزستان و ارجان و شمنكوه ابهر، دژهای دیگری به دست اسماعیلیان افتاد .

هواخواهان اسماعیلیان بیشتر صاحبان حرف و فقرای شهرها و رانده شدگان از روستاها بودند. صاحبان حرف قبلا (بوسیله اسلاف فكری اسماعیلیان ‌سازمان داده شده بودند اما اسماعیلیان روحی تازه در آن دمیدند. اوضاع بد اقتصادی روستاییان و مردم عادی‌ در این گرایش بسیار موثر بود. شهرت جانبازی اسماعیلیان و وفاداری آنان به حسن صباح هاله ای افسانه ای در پیرامون آن ایجاد كرده بود. قلمرو اسماعیلیان در قهستان  وسیعتر از قلمروشان در رودبار و آنان دارای رئیس واحدی بودند كه بعدها (محتشم) خوانده می شد. قلاع اسماعیلی در عین استقلال داخلی همگی از الموت اطاعت می كردند. در اواخر سال ??? ه.ق. حسن صباح ، كیا بزرگ امید رودباری را جانشین خود ساخت و او را به مشاوره با چند نفر از بزرگان اسماعیلی وصیت كرد و خود در گذشت . مرگ حسن صباح دشمنان اسماعیلیان را برانگیخت و الموت و قهستان بار دیگر مورد هجوم سلجوقیان و طبرستانیها و سیستانیها قرار گرفت . در این راستا تب اسماعیلی كشی بسیاری از مردم عادی شهرها را نابود ساخت . لیاقت وكاردانی كیابزرگ امید ، آرزوی برانداختن اسماعیلیان را نقش بر آب كرد و به زودی اسماعیلیان نزاری بر " بانیاس " و " قدموس " و " مصیاف " در شام مسلط شدند . آنان در ناحیه دیلم ،‌ ابو هاشم زیدی را آتش زدند و شورش شیعیان زیدی را سركوب كردند . همچنین قلاع " تكام جان " و " مركلیم " و " جاكل " را در اشكور دیلم تصرف كردند . قدرت اسماعیلیان در انجام كشتارهای فردی به جایی رسید كه " المسترشد " خلیفه عباسی نیز از كارد آنان جان سالم به در نبرد . كیا بزرگ امید در سال ??? ه.ق. در گذشت و محمد ( فرزند او ) جانشین وی شد . در دوران محمد نیز ، حملات سلجوقیان ادامه یافت . در این راستا ،‌حاكم ری اسپهبد علی بن شهریار باوندی حملات متعددی به روبار الموت نمودند ، تا آنجا كه از سر انسانها مناره ساختند و در قهستان برادران سنجر بسیاری از روستاها را به خرابه تبدیل كردند . در پی آن ،‌ اسماعیلیان هم حاكم ری و فرزند اسپهبد باوندی را به قتل رساندند .

وقایع نگاران از گذشت و جوانمردی محمد در پناه دادن به دشمن یاد كرده و آن را ستوده اند . وی در گذشت و حسن فرزند وی به جای او نشست.

منابع اسماعیلی حسن را فرزندزاده امام اسماعیلی ،‌نزار مستنصر، دانسته اند كه در خانه محمد و در لباس فرزند و بر سر میراث امامت نشسته است . در سالهای آخر حكومت محمد كیا بزرگ امید در میان جوانان جنبشی برای بازگشت به دوران ساده زیستی حسن صباح و احیای شكوه و عظمت آن زمان پدید آمد. بسیاری از آنان بر اساس اندیشه های عرفانی و التقاطی خواهان آن بودند كه كسانی كه باطن شریعت را درك نكرده اند ،‌از تحمل رنج ظاهر شریعت راحت گردند و قیدوبندهای آن برداشته شود . البته این خواسته ها و ابراز آنها ،‌به وسیله محمد سركوب شد . اما با مرگ وی بسیاری از فرایان و تبعیدیان به الموت بازگشتند و دو سال بعد در الموت و قهستان در معنای نمادی و به شیوه اسماعیلی (عید قیامت) برپا شد. همچنین ‌به فرمان وی بندهای شریعت از گردن مومنین اسماعیلی برداشته شد و آنان در اعمال خود آزاد شدند. لیكن این امر مشكلات بسیاری برای حسن برانگیخت و بسیاری از معتقدان به شریعت اسماعیلی راه هجرت در پیش گرفتند. حسن نیز یك سال و نیم بعد به دست برادرزنش كه از هواداران شریعت بود به قتل رسید.

پس از وی محمد ( فرزند او )‌ كه مردی فاضل و درس خوانده بود و از حكمت و فلسفه اطلاعات كافی داشت به فرمانروایی رسید. از معاصران معروف وی، امام فخر رازی بوده است. اسماعیلیان برای جذب امام فخررازی، یكی از فداییان را به ری فرستادند كه بعد از آن روابط امام و اسماعیلیان حسنه شد. او برهان قاطع (كارد)‌ را در آستین اسماعیلیان دیده بود. در دوران وی حملات امرای سلجوقی ادامه یافت و اسماعیلیان با ساختن دژی در مقابل شهر قزوین، این شهر را بیش از پیش مورد تهدید قرار دادند. در شام، نزاریان از مبارزه صلاح الدین ایوبی با صلیبیان سود جستند و به تحكیم مواضع خود پرداختند . در اواخر دوره حكومت محمد دولت غوریان، كه در خراسان جانشین دوات سلجوقی می دانست، ‌قهستان را مورد حملات مكرر قرار داد . دراین حملات ، قهستان بطوری ویران شد كه در خراسان و كرمان ضرب المثل گردید. در شمال و مركز ایران دولت خوارزمشاهی به جای دولت سلجوقی وارد عمل شد و خود را مدافع مردم می پنداشت. ولی هنوز شهرت اسماعیلیان در كشتن افراد در اذهان وجود داشت و اسماعیلیان از حربه قتل فردی استفاده می كردند . مشهورترین فردی كه در این دوره به قتل رسید، اتابك محمد قزل ارسلان بود كه در حوالی همدان به دست سه فدایی قهستان، به تلافی حملات او به اسماعیلیان كشته شد.

با مرگ محمد فرزند وی جلال الدین حسن (نومسلمان) جانشین او شد . دوران جلال الدین حسن دوره توقف آرمانگرایی اسماعیلیان بود. ساده زیستی اولیه جای خود را به اشرافیتی جدید داده بود. او می خواست از مواهب به دست آمده سود جوید و در كنار همسایگان خود با آرامش زندگی كند.

وی بر خلاف اسلافش از عقاید خود دست برداشت و این موضوع را به سلاطین و خلیفه بغداد (الناصرالدین الله) اعلام كرد. قدرتمندان و سلاطینی كه هیچ گاه نتوانسته بودند اسماعیلیان را به زور شمشیر رام سازند با شادمانی از این سیاست درهای باز استقلال كردند و حقوق وی را بر قلمروش به رسمیت شناختند. در الموت حسن به علمای اهل سنت اجازه داد كه كتابخانه الموت را مورد بررسی قرار دهند و تمامی كتابهایی را كه نمی پسندند نابود سازند. اصلاحات و تغییرات وی در تمام مناطق اسماعیلی، با مخالفتی رو به رو نشد زیرا در تعالیم اسماعیلی قدرت و علم امام محور تمام امور به شمار می رفت. حسن در غرب ایران محور حل و فصل امور گردید و در كشاكش اتابك ازبك با منگلی، نقش موثری ایفا كرد. پس از شكست منگلی، ابهر و زنجان سهم حسن شد.

علاءالدین محمد فرمانروا و امام اسماعیلی الموت شد. فرمانروایی وی مصادف با حمله مغول بود. اسماعیلیان عاقلانه با مغول از در مسالمت وارد شدند.

مرگ جلال الدین خوارزمشاه به اسماعیلیان این امید تازه را داد كه شاید بتوانند از یاس مردم برای گرایش به خود استفاده كنند . همچنین پیشبینی های اسماعیلیان نیز برای تصرف تمام مناطق جنوب دریای مازندران و چین و هند ،‌به حقیقت نپیوست و هلاكو به تشویق قاضی القضات شمس الدین قزوینی برای نابودی اسماعیلیان عازم ایران شد . علاء الدین به خلیفه بغداد پیغام داد : " اولین آماج من هستم ، چون از من بگذرد تو دانی و او " . در این بین ، علاء الدین در توطئه ای به قتل رسید كه فرزند وی یعنی ركن الدی به دست داشتن در آن متهم شد.

ركن الدین خورشاه فرمانروای الموت شد . وی نمایندگانی به نزد مغولان و همسایگان فرستاد ولی هولاكو به كمتر از تسلیم محض قانع نبود . اشراف اسماعیلی هم خواهان تسلیم بودند . اما جامعه اسماعیلی و به ویژه جوانان، ‌آرزوی جانبازی داشتند . سرانجام روسای گرد كوه و قهستان تسلیم مغول شدند ولی در داخل دژها (از جمله گرد كوه و تون و طبس مسینان) وضع بگونه دیگر بود. ساكنان دژ قهرمانانه دفاع كردند. مقاومت گرد كوه را بیماری وبا در هم شكست و بقیه افراد پس از آخرین نبرد، تا پای جان مقاومت كردند. سرانجام شكست خوردند و دژ متصرف و با خاك یكسان گردید. همچنین بقیه ساكنان آن قتل عام یا تبعید شدند.

تلاش اسماعیلیان نیز بعد از آرامش حملات مغول برای تسلط دوباره بر الموت و قهستان بی نتیجه ماند و حكومت خداوند محمد نو دولت ،‌سرانجام نیافت. بقایای اسماعیلیان به طور گمنام در لفافه تصوف به زندگی ادامه دادند  تا آنكه در اواخر دوره زندیه و اوایل دوره قاجاریه دوباره ظاهر شدند.


گردآورنده: مرضیه شوشتری

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.