بر سنگ مزارم بنویسید
در جریان قبر پژوهی های پیشین درباره ی نوشته قبور فرنگیان و برخی مشاهیر وطنی صحبت کردیم . اکنون در ادامه به مزار پروین اعتصامی ، سهراب سپهری ، ایرج میرزا ، نیما یوشیج ، فروغ فرخزاد و ملک الشعرای بهار سر میزنیم .
پروین اعتصامی :
شاید کسی به صراحت او برای سنگ مزارش نسروده باشد که او این چنین سرود :
این که خاک سیهش بالین است |
اختر چرخ ادب پروین است |
گرچه جز تلخی از ایام ندید |
هرچه خواهی سخنش شیذین است |
صاحب آن همه گفتار. امروز |
سائل فاتحه ویاسین است |
دوستان به.که ز وی یادی بکنند |
دل بی دوست.دلی غمگین است |
خاک.دردیده بسی جانفرساست |
سنگ برسینه بسی سنگین است |
بیند این بستر و عبرت گیرد |
هرکه را چشم حقیقت بین است |
هرکه باشی وزهرجابرسی |
آخرین.منزل هستی اینست |
آدمی هرچه توانگرباشد |
چون بدین نقطه رسد.مسکین است |
اندرآنجاکه قضا حمله کند |
چاره .تسلیم وادب تمکین است |
زادن و کشتن و پنهان کردن |
دهر را رسم و ره دیرین است |
خرم آنکس که دراین محنت گاه |
خاطری را سبب تسکین است |
سهراب سپهری:
شاید عجیب ترین سنگ مزار مشاهیر ایرانی ، اولین سنگ مزار سهراب باشد که در حیاط امامزاده ای در مشهد اردهال مدفون است و در ابتدا تنها علامت مزار او یک کاشی فیروزه ای ساده بدون هیچ نام و نشانی بود که میان کاشی کف سنگی حیاط امامزاده تنها افتاده بود .
اما اکنون سنگ ساده ای بر مزارش گذاشته شده با این جمله :
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
نیما یوشیج :
در حیاط خانه پدریش در یوش دفن است و بر سنگ مزارش تنها نوشته است : " نیما یوشیج"
محمد تقی بهار (ملک الشعرا):
عمری گذراندیم به کام دگران
القصه وطن را به دو چشم نگران
ما در تشویش و خلق در خواب گران
رفتیم و سپردیم کاشانه (؟) گران
ایرج میرزا :
ای نكویان كه در این دنیایید |
یا از این بعد به دنیا آیید |
اینكه خفته است در این خاك منم |
ایرجم ایرج شیرین سخنم |
مدفن عشق جهان است اینجا |
یك جهان عشق نهان است اینجا |
عاشقی بوده به دنیا فن من |
مدفن عشق بود مدفن من |
هركه را خوی خوش و روی نكوست |
مرده و زنده من عاشق اوست |
من همانم كه در ایام حیات |
بی شما صرف نكردم اوقات |
تا مرا روح و روان در تن بود |
شوق دیدار شما در من بود |
بعد چون رخت ز دنیا بستم |
باز در راه شما بنشستم |
گرچه امروز بخاكم ماواست |
چشم من باز بدنبال شماست |
به نشینید بر این خاك دمی |
بگذارید بخاكم قدمی |
گاهی از من به سخن یاد كنید |
در دل خاك دلم شاد كنید |
رهی معیری:
الا ای رهگذر، کز راه یاری |
قدم بر تربت ما میگذاری |
در اینجا، شاعری غمناک خفته است |
رهی در سینه ی این خاک خفته است |
فرو خفته چو گل، با سینهی چاک |
فروزان آتشی، در سینه ی خاک |
بنه مرهم ز اشکی داغ ما را |
بزن آبی بر این آتش خدا را |
به شبها، شمع بزم افروز بودیم |
که از روشندلی چون روز بودیم |
کنون شمع مزاری نیست ما را |
چراغ شام تاری نیست ما را |
سراغی کن زجان دردناکی |
برافکن پرتوی، بر تیره خاکی |
زسوز سینه، با ما همرهی کن |
چو بینی عاشقی، یاد رهی کن . |
فروغ فرخزاد :
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان
چراغ بیار
و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
و رشید یاسمی:
نسیم آسا ازین صحرا گذشتیم |
سبک رفتار و بی پروا گذشتیم |
به پای کوشش از دیروز و امروز |
گذر کردیم و از فردا گذشتیم |
کنون در کوی نا پیدا خرامییم |
چو ا ز این صورت پیدا گذشتیم |
رشید از ما مجو نام و نشانی |
که از سر منزل عنقا گذشتیم |
امیدواریم شما تا سال های سال با سربلندی و شادکامی زنده باشید اما اگر قرار باشد امروز برای سنگ مزارتان جمله ای بنویسید ، دوست دارید آن جمله چه باشد؟ جمله یادگاری خود را برایمان بنویسید ...
بخش ادبیات تبیان. مریم امامی