تبیان، دستیار زندگی
مجمدجواد، چهل روز بیشتر وزیر نفت نبود. وقتی دوازدهم آبان 59، برای سومین بار تصمیم گرفت ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

این خاک ماست...

شهید تندگویان

وزیر نفت رجایی(قسمت دوم)

حتما قسمت اول را با کلیک اینجا مشاهده کنید.

انقلاب اسلامی که به پیروزی رسید، در تاریخ 21 تیرماه 1359 محمدجواد تندگویان با حکم وزیر نفت به سمت سرپرستی مناطق نفت خیز منصوب گردید و چندی بعد از جانب نخست وزیر وقت، آقای رجایی به عنوان وزیر نفت به مجلس معرفی شد تازه پا به سی سال گذاشته بود به اعتقاد خبرنگاران، او خصلت های بچه های جنوب شهر را حفظ کرده بود: «صداقت، صداقت و پافشاری بر اعتقادات.» در پاسخ مصاحبه کننده ای که از او پرسید: «به اعقتاد شما، در شرایط فعلی نفت مهم تر است یا مکتب؟» گفت: «اکنون مکتب مغز این جامعه را تشکیل می دهد و نفت خونی است که باید در رگ های آن جریان داشته باشد. این ثروت ملی، یک کالای اولیه است که میزان استخراج و صدور آن دقیقا در اختیار خود ماست و صرفاً برای تأمین لوازم ضروری و غیرلوکس در کشور مورد استفاده قرار خواهد گرفت.»

استخوان های گردن کاملاً شکسته بود و سر چرخشی کامل به تمام جهات داشت. استخوان های قفسه سینه، دنده ها، ستون فقرات و حتی جمجمه شکسته بود و در بعضی قسمت ها خرد شده بود. این وضع همه ما را بی تاب کرد

مجمدجواد، چهل روز بیشتر وزیر نفت نبود. وقتی دوازدهم آبان 59، برای سومین بار تصمیم گرفت از خطوط لوله نفت آبادان دیدن کند، همراه مهندس بهروز بوشهری و مهندس سید محسن یحیوی به اسارت درآمد. یکی از افسران عراقی که بعدها اسیر شد، گفت: «آنها از جاده شیخ بدید آبادان منحرف شده و ندانسته به موضع گردان همین تیپ نزدیک می شدند که افراد ایست دادند و به طرفشان تیراندازی کردند. جیپ لندرور فرار کرد، اما شورلت وزیر و افرادش به اسارت درآمدند. ما فهمیدیم یکی از سرنشینان مقام مهمی است. مردی که از صندلی جلو اتومبیل پیاده شد، بلند قامت و استخوانی بود. ریش داشت و اثری از ترس در صورتش نبود. او به طرف همه ما پرخاش کرد: «این خاک ماست! شما در خاک ما چه می کنید؟ شما متجاوز هستید» معنای بعضی از کلماتش را نفهمیدیم، اما از لحنش معلوم بود به ما فحش می دهد. زمانی که من او را دیدم سالم و قوی بود، اما بعدها که تلویزیون عراق تصویری را نشان داد بسیار رنگ پریده و رنجور می نمود. شورلت سبز رنگ وزیر نفت و همراهان او را، صدام به عنوان هدیه به فرمانده تیپ شش داد!

شهید تندگویان

یادم هست ما فرمان کتبی داشتیم اسیر نگیریم. آن روز زمانی که فرمانده دستور آتش به روی صد اسیر ایرانی را داد، یک نفر از بین آنها فریاد زد: «من وزیر نفت ایران هستم. این جماعت را نکشید.» برای بازجویی و اطمینان از ادعای آن مرد، کل صد نفر به پشت جبهه منتقل شدند.

«این زندگی که از دردهای گریزناپذیر و رازهای گیج کننده سرشار است، فقط با مبارزه در راه او معنا پیدا می کند.»

تندگویان به زندان «الرشید» در بغداد منتقل شد. او را در سلول انفرادی دو در سه متر نگهداری می کردند. ده روز بعد از دستگیری وی، رسانه های عراق ادعا کردند به دلیل جراحت های شدید وزیر نفت ایران در زمان دستگیری حال وی مساعد نیست. اما یکی از پزشکان بیمارستان الرشید که بعدها اسیر شد گفت: «وزیر نفت را برای عمل جراحی به بیمارستان آوردند. در اثر شکنجه طحال او ترکیده بود»

در کمتر از یک سال دویست نامه به مقامات بین المللی، سفارت خانه ها و صلیب سرخ جهانی ارسال گردید. عراق اجازه ملاقات به مقامات صلیب سرخ را نداد و ادعا کرد هیچ زندانی ای در زندان های عراق شکنجه نمی شود.

در 25 نوامبر 1984 خانم تندگویان به رئیس کمیته بین المللی صلیب سرخ جهانی نوشت: «آقای رئیس، تراژدی زندگی من به عنوان یک مادر و چهار فرزندم فقط زندانی بودن همسرم نیست، بلکه بی خبری از او ظرف سه سال گذشته است. یکی از اعضای هیأت به نام آقای بخشی پور آزاد شده اند و شرایط وحشتناک و غیرقابل تصوری را از سلول های انفرادی ترسیم می کنند.»

«وزیر نفت را برای عمل جراحی به بیمارستان آوردند. در اثر شکنجه طحال او ترکیده بود»

اجلاس اوپک 1981 در اندونزی برگزار شد اعضای ایرانی عکس بزرگی از محمد جواد تندگویان را بر صندلی ریاست هیأت قرار دادند و از دکتر «سوبراتر» رئیس جمهوری اندونزی خواستند، متنی را برای وی ایراد کنند. سوبراتر با ذکر یک ضرب المثل که «اگر این میوه را بخورم پدرم خواهد مرد! و اگر نخورم مادرم خواهد مرد!» این موضوع را به رأی گذاشت. نهایتاً متنی در مظلومیت و دفاع از وزیر نفت دربند ایران ایراد شد و در کمترین زمان عکس و نام محمدجواد تندگویان بر روی آنتن های جهان مخابره گردید.

شهید تندگویان

زندگی، کمتر به جواد روی خوشی نشان داد! اما خوش دلانه زیست. کنار حوض خانه، دو درخت شاه توت بود که با وسواس به آن دو می رسید. هر سال بهار از کنار یاس پیر گوشه ی حیاط که می گذشت، با لحن تأثرانگیزی زمزمه می کرد: «من حتی از تلاش همین یاس پیرمان، که امسال هم بر فرق خود شکوفه ریخت، احساس شرم می کنم!»

گرچه اکثر اوقات در حال فعالیت و تکاپو بود، اما باز از خودش راضی نبود. فیلم «زنده باد زاپاتا» را بسیار دوست داشت و همیشه می گفت: «این زندگی که از دردهای گریزناپذیر و رازهای گیج کننده سرشار است، فقط با مبارزه در راه او معنا پیدا می کند.»

گورستانی متروک و وهم انگیز در حومه عراق و محلی دورافتاده با دیوارهای بلند، محافظان مسلح و در بزرگ آهنین!

هیأت اعزامی از ایران به همراهی اعضای صلیب سرخ جهانی و گروهی از مسئولان عراقی می آیند تا پس از چهار هزار و هشتاد روز اسارت پیکر او را تحویل بگیرند. تاریخ شهادتش معلوم نیست. مسئولان عراقی حاضر به سخن گفتن نیستند. آنها قبری تک در محوطه ای بزرگ و دور افتاده از گورستان را نشان می دهند قبر شکافته می شود. تابوت را با ورقه های گالوانیزه لحیم کرده اند تا جسد از بین نرود. در جبعه را می گشایند، اسکلتی با حدود دو متر قد در برابر دیدگان نمایان می شود. حاضران حیرت زده به یکدیگر نگاه می کنند. جواد بعد از تحمل ده سال اسارات چهل سانتی متر قد کشیده است.

دکتر اعتمادی بعد از معاینه دقیق اعلام می کند این جنازه جواد نیست. هیچ نوع آثار شکنجه در جسد یافت نمی شود. حتی سوراخ استخوان پای جواد با مته به دست ساواک، محو شده است!

شهید تندگویان

تهدید ایرانیان به ترک عراق و نتیجه قضاوت صلیب سرخ جهانی، عراقی ها را وادار می کند اعتراف کنند اشتباه کرده اند. روز بعد گروه دوباره وارد گورستان می شود قبر شکافته می شود. خاک ها نرم است و لابه لای آن برگ درختان یافت می شود که هنوز نپوسیده اند، این یعنی جنازه تازه دفن شده است.

جنازه شناسایی می شود. او محمد جواد تندگویان وزیر نفت ایران است. محمد جعفر به علت اندوه و دلتنگی عمیق امروز به گورستان نیامده. کسی باید برایش خبر ببرد. از او می خواهند صبور باشد و در مقابل عراقی ها بی تابی نکند و محمدجعفر می گوید: «از من خویشتنداری نخواهید. تاب تحمل شهادت غریبانه ی یگانه پسرم، خارج از توان من است. از خداوند بخواهید به من صبر دهد.»

«من حتی از تلاش همین یاس پیرمان، که امسال هم بر فرق خود شکوفه ریخت، احساس شرم می کنم!»

کسانی که جسد جواد را شستشو دادند گفتند: «استخوان های گردن کاملاً شکسته بود و سر چرخشی کامل به تمام جهات داشت. استخوان های قفسه سینه، دنده ها، ستون فقرات و حتی جمجمه شکسته بود و در بعضی قسمت ها خرد شده بود. این وضع همه ما را بی تاب کرد.»

شهید تندگویان

هیأت ایرانی و صلیب سرخ اصرار کردند سلولی که به گفته ی آنان جواد در آن فوت کرده نشان بدهند. اما آنان ادعا کردند سازمان امنیت عراق، با بمب و موشک های آمریکا به کلی ویران شده است. در حالی که ساختمان امنیت عراق هنوز پابرجا بود و آزادمردان در سلول های خوفناک آن از دیدن آفتاب محروم بودند.

شهید تندگویان تشییع پیکر

یادش گرامی،راهش پر رهرو...

منبع:امتداد

مطالب مرتبط:

اسکلت اما خندان

مصاحبه با فرزند شهید تندگویان

رازهای وزیر نفت

برای یافتن پاسخ این سؤال به اینجا مراجعه کنید.