دلبرا‚ دست امید من و دامان شما
سر ما و قدم سرو خرامان شما
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1387/07/25
دلبرا
دلبرا‚ دست امید من و دامان شما |
سر ما و قدم سرو خرامان شما |
خاك راه تو و مژگان من ار بگذارد |
ناوك غمزه و یا خنجر مژگان شما |
شمع آه من و رخساره چون لاله تو |
چشم گریان من و غنچه خندان شما |
لب لعل نمكین تو مكیدن حظّی است |
كه نه طالع شودم یار نه احسان شما |
رویم از نرگس بیمار تو چون لیمو زرد |
به نگردد مگر از سیب زنخدان شما |
نه در این دایره سرگشته منم چون پرگار |
چرخ سرگشته چو گویی است به چوگان شما |
درد عشق تو نگارا نپذیرد درمان |
تا شوم از سر اخلاص به قربان شما |
خضر را چشمه حیوان رود از یاد اگر |
رَسَدش رَشحهای از چشمه حیوان شما |
عرش بلقیس نه شایسته فرش ره توست |
آصف اندر صف اطفال دبستان شما |
نبود ملك سلیمان همه با آن عظمت |
موری اندر نظر همت سلمان شما |
جلوه دید كلیماللّه از آن دید جمال |
نغمهای بود انا اللّه ز بیابان شما |
طائر سدرهنشین را نرسد مرغ خیال |
به حریم حرم شامخ الاركان شما |
قاب قوسین كه آخر قدم معرفت است |
اولین مرحله رفرف جولان شما |
فیض روحالقدس از مجلس انس تو و بس |
نفحه صور صفیری است ز دربان شما |
گرچه خود قاسمالارزاق بود میكائیل |
نیست در رتبه مگر ریزهخور خوان شما |
لوح نفس از قلم عقل نمیگردد نقش |
تا نباشد نفس منشی دیوان شما |
هرچه در دفتر ملك است و كتاب ملكوت |
قلم صنع رقم كرده به عنوان شما |
شده تا شام ابد دامن آفاق چو روز |
زده تا صبح ازل سر ز گریبان شما |
چیست تورات ز فرقان شما رمزی و بس |
یك اشارت بود انجیل ز قرآن شما |
هست هر سوره به تحقیق ز قرآن حكیم |
آیه محكمهای در صفت شان شما |
آستان تو بود مركز سلطان هما |
قاف عنقای قدم شرفه ایوان شما |
مهر با شاهد بزم تو برابر نشود |
مه فروزان بود از شمع شبستان شما |
خسروا گر به مدیح تو سخن شیرین است |
لیكن افسوس نه زیبنده و شایان شما |
ای كه در مكمن غیبی و حجاب ازلی |
آه از حسرت روی مه تابان شما |
بكن ای شاهد ما جلوهای از بزم وصال |
چند چون شمع بسوزیم ز هجران شما |
مسند مصرِ حقیقت ز تو تا چند تهی |
ای دوصد یوسفِ صدّیق به قربان شما |
مفتقر را نه عجب گر بنمایی تحسین |
منم امروز در این مرحله حسّان شما |
آیةالله غروی اصفهانی معروف به کمپانی |