حدیث عرض دین حضرت عبدالعظیم در كتابهای متعدد حدیثی همچون امالی صدوق، التوحید، كمال الدین، كفایة الاثر و ... ذكر شده و بزرگان به آن استناد كرده‏اند و حتی شرحهایی بر آن نگاشته شده؛ در این نوشتار به شرح مختصر آن خواهیم پرداخت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

محك ایمان

آموزه‏های حدیث عرض دین حضرت عبدالعظیم حسنی

حضرت شاه عبدالعظیم

قسمت دوم

<-------{ ابتدای مطلب }-------<

 

... «و أنّ محمّداً عبده و رسوله خاتم النبیین، فلا نبی بعده إلی یوم القیامة، و أنّ شریعته خاتمة الشرائع، فلا شریعة بعدها إلی یوم القیامة.»

عبدالعظیم پس از بیان اعتقادات مربوط به توحید و خداشناسی، به نبوت خاصه حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و خاتمیت نبوت و شریعت ایشان اقرار می‏كند و نتیجه می‏گیرد كه پس از وی تا روز قیامت، نه پیامبری و نه شریعتی، جز شریعت او، خواهد آمد.

«نبی» در لغت از «نبأ» به معنی خبر مشتق شده و «نبی» به معنی مُنبِی‏ء و مُخْبِر می‏باشد؛ مانند «نذیر» به معنی «مُنذِر». بنابراین نبی به كسی گفته می‏شود كه حامل خبر و پیام است. برخی نیز نبی را مشتق از «نباوت» به معنی ارتفاع می‏دانند. بر این اساس، نبی به معنی بلند مرتبه و ارجمند و شریف خواهد بود.

«رسول» به معنای فرستاده شده است. بنابراین رسول كسی است كه غیر از اینكه دارای خبر و پیام است، مأمور رساندن این خبر و پیام به دیگران نیز هست. بنابراین رسول، اخص از نبی است و هر رسولی، نبی است؛ ولی هر نبی، رسول نیست. این اخص بودن در احادیث نیز ذكر شده است؛ برای مثال ابوذر نقل می‏كند كه از پیامبر پرسید: پیامبران چند نفرند؟ حضرت فرمودند: حدود بیست و چهار هزار نفر. بار دیگر ابوذر پرسید: مرسلین از آنها چند نفرند؟ حضرت فرمود: صد و سیزده نفر.(1)

 

«و أقول أنّ الامام و الخلیفة و ولی الأمر بعده أمیر المؤمنین علی بن أبی‏طالب علیه‏السلام ثمّ الحسن، ثم الحسین، ثم علی بن الحسین، ثم محمّد بن علی، ثمّ جعفر بن محمّد، ثم موسی ابن جعفر، ثم علی بن موسی، ثم محمّد بن علی، ثم انت یا مولای! فقال علی علیه‏السلام: و من بعدی الحسن ابنی، فكیف للنّاس بالخلف من بعده؟ قال: قلت: و كیف ذاك یا مولای؟ قال: لانّه لا یُری شخصه، و لا یحلّ ذكره باسمه حتی خرج فیملأ الارض قسطاً و عدلاً كما مُلئت ظلماً و جوراً.»

عبدالعظیم پس از اقرار به نبوت پیامبر اسلام و خاتمیت او، بلافاصله به امامت و خلافت بلافصل علی بن ابی طالب و پس از وی حسن بن علی و حسین بن علی و فرزندان امام حسین تا امام هادی علیهم‏السلام اقرار می‏كند. نكته جالب توجه در عبارت بالا این است كه امام هادی علیه‏السلام پس از شنیدن این اقرار، دو امام باقی‏مانده را كه پس از او به امامت خواهند رسید، یعنی امام حسن عسگری و امام مهدی علیهماالسلام را نام می‏برند. این كار تحقق یكی از حكمتهای عرض دین، یعنی تكمیل عقاید است. در واقع امام پس از تأیید امامت افراد ذكر شده در عرضِ دین عبدالعظیم، سلسله امامت را تكمیل می‏كند و بدین ترتیب نقص موجود در عقاید عبدالعظیم برطرف می‏شود.

دراین فراز سه ویژگی «امامت»، «خلافت» و «ولی امر بودن» به امامان دوازده‏گانه نسبت داده شده است. «امام» در لغت به معنای پیشوا و مقتدا است. پس امام كسی است كه گروهی از مردم به او اقتدا كنند، خواه بر راه هدایت باشد، خواه بر مسیر ضلالت. آیه شریفه«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»(2) به نوع اوّل امامت اشاره می‏كند و آیه شریفه «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النّارِ»(3) ناظر به نوع دوم امامت است.

در اینجا بحث‏ از امام هدایتگری است كه پس‏از پیامبر اسلام رهبری امت‏اسلامی را به دست می‏گیرد. چنین شخصی ازنظر شیعه باید از سوی خداوند و رسول او منصوب و

منصوص باشد. ازاین رو، در احادیث متعددی(4) كه ‏از پیامبراكرم و ائمه علیهم‏السلام نقل شده است، از جمله حدیث عرض دین عبدالعظیم، به‏نامهای امامان دوازده‏گانه تصریح شده است.

دومین ویژگی مذكور برای امامان، «خلافت» است. خلیفه در لغت به معنای جانشین است و به معنای حاكم و سلطان نیز به كار می‏رود.

امام خلیفه پیامبر است و چون پیامبر خلیفه خداست، لذا می‏توان گفت امام خلیفه خدا نیز هست. امام رضا علیه‏السلام می‏فرمایند: «انّ الامامة خلافة اللّه و خلافة الرسول(5)؛ همانا امامت، خلافت خدا و خلافت رسول است».

حكومت و سرپرستی امور مردم فقط از آنِ خداوند است. در قرآن آمده است: «فَتَعالَی اللّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ»(5)؛ «خدا پادشاه به حق است» و «إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ»(6)؛ «حكم فقط از آنِ خدا است».

دلیل سخن فوق آن است كه كسی كه چیزی را پدید می‏آورد، مالك آن می‏شود و مالك هر چیزی حاكم بر آن چیز خواهد بود. بنابراین چون خداوند خالق و مالك جهان و آدمیان است، هموست كه حق قانونگذاری و حكومت بر انسانها را دارد. از سوی دیگر مالك و حاكم یك چیز می‏تواند مالكیت و حاكمیت خویش را به دیگری بدهد و او را جانشین خود در حاكمیت قرار دهد. خداوند نیز چنین كاری كرده و پیامبر را جانشین خود، در برخی امور از جمله حاكمیت و رهبری مردم، قرار داده و پس از پیامبر، امام از این منصب برخوردار خواهد بود. به این اعتبار، به امام خلیفه گفته می‏شود، چون جانشین خدا در سرپرستی مردم و حكومت بر آنها است.

حضرت شاه عبدالعظیم

ویژگی سومی كه در حدیث عرض دین برای امامان ذكر شده، «ولی امر بودن» است كه به معنای صاحب اختیار و سرپرستی و حكومت بر مردم در ابعاد مختلف دینی و دنیوی و اخروی است. توضیح این صفت از آنچه درباره صفت قبلی (خلافت) گفته شد، روشن می‏شود.

در انتهای این فقره، به امام دوازدهم حضرت ولی عصر عجل‏اللّه‏ فرجه و چند ویژگی ایشان اشاره شده است: اوّل آنكه ایشان فرزند امام حسن عسكری علیه‏السلام هستند. دوم این كه ایشان از انظار مردم غایب خواهند شد و بیشتر مردم قادر به دیدن شخص ایشان نخواهند بود. ویژگی دیگر حرمت ذكر نام حضرت است. و ویژگی آخر این است كه ایشان در زمانی كه جهان را ظلم و جور فرا گرفته ظهور و عالم را پر از عدل و داد خواهند كرد.

در مورد عدم جواز ذكر نام حضرت روایات دیگری نیز وارد شده است و در میان فقها درباره تفسیر این احادیث اختلاف نظر وجود دارد. مسأله اصلی این است كه ذكر نام حضرت عنوان مستقلی است كه دارای حرمت است یا این كه به جهت تقیه نباید نام حضرت برده شود در نتیجه وقتی تقیه مطرح نبود، حرمت برداشته می‏شود. از آنجا كه این مطلب، نیازمند بحثی فقهی و ذكر احادیث و نقل آرأ فقهاست و بحث را به درازا می‏كشد از طرح آن خودداری می‏كنیم.

در مورد آخرین ویژگی مذكور در حدیث باید توجه داشت كه عدالت تنها موضوعی نیست كه حضرت پس از ظهور به آن توجه خواهند كرد. بلكه اهداف و كارهای دیگری همچون امنیت و تعلیم مردم مطرح است.(7) اما از میان این موضوعات مسأله عدالت و مبارزه با ظلم بیش از دیگر موضوعات مورد تأكید قرار گرفته و در احادیث متعدد به آن اشاره شده است. در حدیث مورد بحث نیز تنها به این هدف تصریح شده است.

 

«قال فقلت أقررت و أقول أنّ ولیّهم ولی اللّه‏ و عدوّهم عدوّ اللّه‏ وطاعتهم طاعة اللّه‏ و معصیتهم معصیة اللّه‏»

حضرت عبدالعظیم در این فراز می‏گوید: اقرار كردم و می‏گویم كه ولی امامان علیهم‏السلام، ولی خداست و دشمنشان دشمن خداست و طاعت ایشان طاعت خداست و معصیت ایشان معصیت خداست.

این عبارتها را مرتدان تبیینی برای این مطلب دانست كه امام معصوم علیهم‏السلام، خلیفه و جانشین خداست و هر چه می‏گوید از سوی خداست و به امر خدا به پیشوای مردم رسیده است. از این رو اگر از او اطاعت شود، از خدا اطاعت شده، و نافرمانی او، نافرمانی خداست و دوستی و دشمنی با او در واقع دوستی و دشمنی با خداست. این مطلب بیانگر اهمیت امامت و ولایت در منظومه آموزه‏های دینی است تا جایی كه دوستی و دشمنی و اطاعت و معصیت نسبت به امامان علیهم‏السلام هم‏ردیف دوستی و دشمنی و اطاعت و معصیت خدا شمرده شده است. در برخی احادیث نشناختن ائمه در ردیف جاهلیت كفر و نفاق و گمراهی شمرده شده و منكر امام در حدّ یهودی و نصرانی و گمراه دانسته شده است.(8)

 

«و أقول أنّ المعراج حق، و السمألة فی القبر حق، و أنّ الجنّه حق، و النار حق، و الصراط حق، و المیزان حق، و أنّ الساعة آتیة لا ریب فیها، و أنّ اللّه‏ یبعث من فی القبور.»

در اینجا حضرت عبدالعظیم به اختصار و بدون توضیح به حقانیت برخی از عقاید و آموزه‏های دینی اعتراف می‏كند و معراج و سؤال قبر و بعثت و آتش [جهنم] و صراط و میزان را حق دانسته و اقرار می‏كند كه قیامت آمدنی است و شكی در آن نیست و خداوند اهل قبور را مبعوث خواهد كرد. همان طور كه مشاهده می‏شود در این فقره از یك سو به معراج و از سوی دیگر به پاره‏ای مسائل مربوط به معاد اشاره شده است. بدین ترتیب پس از اعتراف به خدا و برخی صفات او و نبوت و امامت، معاد مورد تأیید قرار گرفته است. حال به تك تك آموزه‏های این فقره اشاره می‏كنیم.

معراج: معراج یكی از اعتقادات اسلامی است. معراج در لغت بر وزن مفعال اسم آلت از ریشه «عرج» به معنای صعود است. بنابراین معراج لغتاً به معنای وسیله و راه صعود است. و در اصطلاح مراد از معراج این است كه خداوند پیامبر اكرم را از مسجد الحرام تا مسجد اقصا سیر داد و در این فاصله پیامبر به عوالم بالا صعود كرد و حقایقی را مشاهده نمود. قرآن معراج پیامبر را به این صورت نقل می‏كند كه:«سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الأقْصَی الَّذِی بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»(9)؛ «پاك و منزه است خدایی كه بنده‏اش را در یك شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی ـ كه گرداگردش را پربركت ساخته‏ایم ـ برد، تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم؛ او شنوا و بینا است».

در معراج پیامبر اكرم وقایع متعددی همچون رؤیت قلبی خدا، سخن گفتن با خدا، تقرب به خدا، رؤیت پیامبران و ملائكه و بهشت و جهنم و برخی اماكن زمین رخ داده است. آنچه در این معراج مهم است این است كه در این سفر معنوی، هم روح و هم جسم شریف پیامبر اكرم عروج كردند و این معراج، عروجی صرفاً روحانی نبود. همچنین در معراج گذشته از رؤیت قلبی، با چشم و گوش جسمانی برخی وقایع و اماكن را مشاهده فرمودند.(10)

سؤال قبر: یكی از آموزه‏های اسلامی سؤال قبر است كه در احادیث متعدد بدان تصریح شده و درباره آن مباحث متعددی همچون «وقت سؤال قبر»، «كسانی كه مورد سؤال واقع می‏شوند» و «مطالبی كه از آنها سؤال خواهد شد» مطرح شده است. امام علی علیه‏السلام می‏فرمایند: وقتی میّت در قبر قرار داده شد و تشییع كنندگان بازگشتند، سؤال از میت آغاز خواهد شد.(11)

حضرت عبدالعظیم

امام باقر و امام صادق علیهماالسلام می‏فرمایند: سؤال قبر مخصوص مؤمنان خالص و كافران محض است.(12) از جمله سؤالات قبر، سؤال از خدا و دین و پیامبر و امام خواهد بود.(13)

معاد، قیامت و بهشت و جهنم: اعتقاد به زنده شدن مردگان و برپایی قیامت و حساب و كتاب و بهشت و جهنم و به طور كلی معاد از عقاید ضروری دین است و در آیات متعددی از قرآن و نیز احادیث اهل بیت بدان تصریح شده است و آن قدر روشن است كه نیازی به ذكر آیات و احادیث و بحث و بررسی نیست. تنها لازم است در اینجا تأكید شود كه منظور از معاد صرفاً معاد روحانی نیست؛ بلكه آدمی با روح و جسم در روز قیامت، زنده و حاضر خواهد شد و پس از محاسبه اعمال وارد بهشت و جهنم خواهد گردید.

میزان: برای محاسبه هر چیز ترازویی لازم است و ترازوی اعمال در روز قیامت، همان میزان است. در برخی آیات قرآن به میزان و ترازو اشاره شده است.(14) در احادیث، برای میزان تفاسیر متعددی همچون: انبیأ، ائمه، اسلام، عدالت و نماز ذكر شده است.(15) در واقع اعمال انسانها بر اساس موازین مذكور، سنجیده می‏شوند و بر اساس نزدیكی یا دوری نسبت به موارد فوق درجه‏بندی می‏شوند؛ برای مثال ارزش اعمال یك فرد به اندازه‏ای كه با ملاك عدالت انطباق بكند، دارای ارزش و ثواب خواهد بود.

صراط: صراط یكی از مواقف روز قیامت است و مراد از آن پُلی است بر روی جهنم كه باریك‏تر از مو و تیزتر از لبه شمشیر است و همه انسانها از این پل عبور خواهند كرد و كسانی كه اهل جهنم‏اند، وارد جهنم خواهند شد و اهل بهشت از آن عبور خواهند كرد و وارد بهشت خواهند شد.(16)

در برخی احادیث به دو صراط، یكی صراط دنیا و دیگری صراط قیامت اشاره شده است. صراط دنیا، امام واجب الطاعه و مصداق بارز آن امیرالمؤمنین علیه‏السلام است.

البته لازمه اعتقاد به امامت، اعتقاد به نبوت و اعتقاد به خدا و دیگر عقاید و معارف اسلامی نیز هست. می‏توان گفت میان این دو صراط ارتباط وجود دارد؛ به این معنی كه هر كس به سلامت از صراط دنیا بگذرد، به سلامت از صراط آخرت نیز خواهد گذشت. در احادیث اموری همچون تقوا، حبّ پیامبر و ائمه، زیارت قبور اهل بیت، شفاعت امامان(17) و برخی اعمال و عبادات در عبور از صراط مفید دانسته شده است.

 

«و أقول أنّ الفرائض الواجبة بعد الولایة، الصلاة، و الزكاة، و الصوم، و الحج، و الجهاد، و الامر بالمعروف و النهی عن المنكر.»

عبدالعظیم پس از اعتراف به معارف نظری اسلام در انتهای عرضِ دین خود، به هفت فرع از فروع دین كه از مهم‏ترین اعمال و عبادات اسلامی هستند اعتراف و اقرار می‏كند و می‏گوید: «و می‏گویم: همانا فرایض واجب پس از ولایت، نماز، زكات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منكر است».

نكته قابل توجه این است كه با وجود اینكه عبدالعظیم قبلاً به امامت و ولایت اقرار و اعتراف كرده است، وقتی می‏خواهد به نماز و زكات و دیگر اعمال واجب اشاره كند، تأكید می‏كند كه اهمیت این واجبات پس از ولایت و رتبه ولایت برتر از رتبه نماز و روزه و زكات است. از این بیان از یك سو، تقدّم رتبه عقاید بر اعمال روشن می‏شود و از سوی دیگر، اهمیت ولایت معلوم می‏گردد.

در احادیث متعددی، كه مرحوم شیخ حرّ عاملی برخی از آنها را نقل كرده است، آمده است كه اسلام بر پنج چیز استوار شده است كه عبارت‏اند از: نماز، زكات، حج، روزه و ولایت. و در میان این پنج عبادت، هیچ‏یك به اندازه ولایت اهمیت ندارد و بیش از همه به ولایت تأكید شده است.(18) كلینی نیز نقل كرده است كه زراره از امام باقر علیه‏السلام سؤال می‏كند كه از میان پنج عبادت كدام مهم‏تر است. امام در جواب ولایت را مطرح می‏كند و در مورد دلیل افضل بودن ولایت می‏فرماید: چون امام مفتاح و راهنمای بقیه احكام است(19) و بدون امام فرایض و احكام به درستی تبیین و اجرا نخواهد شد. شاید توجه به همین مطلب حضرت عبدالعظیم را واداشته كه ولایت را بر دیگر واجبات مقدم بدارد. دلیل دیگر این است كه فردی كه بر ولایت معتقد گشته قبلاً به توحید و نبوت و معاد نیز اعتقاد یافته و در نتیجه وقتی گفته می‏شود پس از ولایت به فروع دین اعتراف می‏كنم، معنایش این است كه پس از اصول دین، به فروع دین اقرار می‏كنم.

 

«فقال علی بن محمد: یا أباالقاسم! هذا و اللّه‏ دین اللّه‏ الذی ارتضاه لعباده، فاثبت علیه، ثبّتك اللّه‏ بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة.»(20)

این سخنان آخرین فقره حدیث عرض دین عبدالعظیم حسنی است كه در آن امام هادی علیه‏السلام مطلب عبدالعظیم را، البته با تكمله امام، مورد تأكید قرار داده و فرموده است: «ای اباالقاسم! قسم به خدا مطالبی كه گفته دین خدا است كه برای بندگانش برگزیده است، پس بر آن پایدار باش! خداوند تو را بر اعتقاد ثابت در دنیا و آخرت پایدار كند!».

ملاحظه می‏شود كه امام هادی علیه‏السلام از یك سو، مطلب عرضه شده را تكمیل و تأیید فرمود و از سوی دیگر، به عبدالعظیم امر كرد كه بر این عقاید ثابت قدم باشد و در آخر در حق او دعا فرمود كه از خطر انحراف مصون بماند.از خداوند می‏خواهیم كه دعای اهل بیت و به خصوص حضرت ولی عصر علیهم‏السلام را شامل حال ما كند و ما را در دنیا و در هنگام مرگ و سؤال برزخ و حساب روز قیامت بر ولایت و معارف اهل بیت ثابت قدم فرماید.


1.    خصال، ج 2، ص 524.

2.    سوره انبیأ (21)، آیه 73.

3.    سوره نسأ (4)، آیه 33.

4.    ر.ك: منتخب الاثر، ص 97.

5.    كافی، ج 1، ص 200.

5.    سوره مؤمنون (23)، آیه 116.

6.    سوره یوسف (12)، آیه 67.

7.    ر.ك: محمد بیابانی اسكویی، آخرین دولت.

8.    ر.ك: كافی، ج 1، ص 377؛ ثواب الاعمال، ص 245.

9.    سوره اسرأ (17)، آیه 1.

10.    ر.ك: بحارالانوار، ج 18، ص 337.

11.    نهج‏البلاغه، خطبه 83.

12.    ر.ك: كافی، ج 3، ص 23 و 237 و 136.

13.    تفسیر العیاشی، ج 2، ص 226.

14.    برای مثال ر.ك: سوره انبیأ (21)، آیه 47؛ سوره اعراف (7)، آیه 8؛ سوره مؤمنون (23)، آیه 102.

15.    ر.ك:كافی،ج 1،ص 419؛ بحارالانوار،ج 23، ص 106؛ الدر المنثور،ج 2، ص 48؛ غرر الحكم،ح 3464؛ كافی،ج 3،ص 266

16.    ر.ك: معانی الاخبار، ص 32؛ كنز العمال، ج 14، ص 384 ـ 389.

17.    ر.ك: نهج البلاغه، خطبه 83؛ المحاسن، ج 1، ص 152؛ بحارالانوار، ج 100، ص 141؛ ج 8، ص 335.

18.    ر.ك: وسائل الشیعه، ج 1، ص 7 ـ 19.

19.    ر.ك: كافی، ج 2، ص 18.

20.    ر.ك: امالی صدوق، ص 419.

تلخیص نوشته‌ای از رضا برنجكار - گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.