از پله های مترو که بالا آمدم، آسمان در شفق بود. دوساعتی میشد که راه افتاده بودم. کمی که در مسیر خیابان قدم برداشتم صدای اذان راهم شنیدم ، البته نه از گلدسته های مسجد، از رادیوی مغازه ها.
...
ناممکن است که احساس خود را نسبت به تو
با واژهها بیان کنم.
اینها سرشارترین احساساتی هستند که تاکنون داشتهام
با این همه
هنگامی که میخواهم اینها را به تو بگویم و یا بنویسم،
واژهها حتی نمیتوانند ذرهای از ژرفای احساساتم را بیان کنند.
..
همانا عزم را حیران و خاطر را بر می انگیزد که در هر آفت و شری که می بینیم تاب آورده, بیهوده به دامان بلیاتی جز از اینها که واقف نیستیم از حال آنها خویشتن را در نیندازیم ؟
بدین آیین شعور و معرفت ما جمله را نامرد می سازد
...
دنیا جای زیبایی برای ماندن نیست.
بی یار در کنار،
رود از جریان باز خواهد ایستاد،
اگر تنها محکوم به پیوستن به جویبار باشد،
دریا هرگز لب به خنده نمیگشاید،
...
اوه میگویند كخ، مخ نداشته است، اینشتین، لنگ جورابش را كه در آن ماست، كیسه میكرده است به جای كراوات میبسته یا ارشمیدس ساعت شنیاش را پر از آب میكرده یا فیالمثل، گراهام بل نعوذبالله كرِ مادرزاد بوده، یا پاستور كه بیماری سل را ریشهكن كرد، خودش پاستور..
مهم نیست که غم تا کجا ریشه دوانده،تا کجا افق تیره و تار مینماید،گره زندگی تا کجا کور است و بهم پیچیده،اشتباه تا کجا بزرگ مینماید،درک کافی از عشق نو شداروی تمام اینهاست...
اگر تنها بتوانی چنانکه باید عشق بورزی شادترین و تواناترین موجود در جهان خواهی.
در فقدان یا می توان پوسید، یا می توان به اوج زندگی دست یافت. در پائیز و زمستان پس از مرگت، من باغچه کوچک جوهر را برای کشت آماده کردم. برای ورود به این باغچه دو در وجود دارد: در آواز و در داستان.
Interview with god
گفتگو با خدا
I dreamed I had an Interview with god
خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم .
So you would like to Interview me? God asked.
خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟
...
عاشق بودن
تحمل رنج و درد
و توانایی غلبه و از یاد بردن این رنج و درد است.
عاشق بودن
همان است که بدانی دیگری کامل نیست.
بتوانی بخشهای نازیبا را ببینی ولی
بر بخشهایی که دوست میداری تاکید کنی و
شادماه هر دو را بپذیری.
...
من با عشق به تو، تنها به میعادگاهم می آیم ، اما این من ، در ظلمت کیست کنار می آیم تا از او دوری کنم ، اما نمی توانم از او بگریزم ، او وجود کوچک خود من است ، آقا و سرور من . حیا و شرمندگی نمی شناسد و شرمنده ام که همراه با او به درگاه تو آمده ام .
...
هنگامي که عشق به شما اشارتي کرد، از پياش برويد،
هرچند راهش سخت و ناهموار باشد.
هنگامي که بالهايش شما را در بر ميگيرد، تسليمش شويد،
گرچه ممکن است تيغ نهفته در ميان پرهايش مجروحتان کند.
...