تبیان، دستیار زندگی
« هر دانشمندی ، فهمیده ای ، هر فیلسوفی که اسلام را نشناخت و رفت ، زندگی را نشناخت و رفت ... تولستوی چقدر میل داشت که قرآن را بیاموزد ... من پیشوایان اسلام را احترام می گزارم. آنها راست گفتند و راست عمل کردند....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نیما ، ققنوس بر کوه نور (2)

نیما

بخش دوم از تاریخ واقعی شعر نیمایی

پاسخی نو به پرسشی قدیمی

برای رسیدن به پاسخی نو برای این پرسش قدیمی که ریشه شعر نو در کجاست ،ی توان از جنبه های مختلفی به زندگی ، افکار و آثار نیما نگریست که به بررسی تعدادی از آنها در دو دسته ی کلی زیر می پردازیم.

الف) ویژگی های خاص شعر و زندگی نیما به دلیل گویا بودن یادداشت های نیمای عزیز و دردمند ، بدون هیچ توضیحی آنها را می آوریم:

  1. 1ـ به من ، زمان زندگی من کمک نکرد که بتوانم با آرامش کارم را بکنم.33
  2. 2.مکن است تو زود بیایی ولی ثابت کردن آن به دیگران وقت لازم دارد. ممکن است تو در یک عمر ، یافته باشی ولی باز به دیگران در چند ساعت نمی توان ثابت کرد.34
  3. 3ـ شاملو دارد برای عوام به روی فولکور کار می کند ، نمی داند خواص هم در دنیا حقی دارند.35
  4. 4ـ قسمتی از آثار نثری خودم را پارسال [(1331شمس)] سوزانیدم.36

ب) تفکر مذهبی نیما و ارتباط او با علامه ی حائری بابلی با مرور نظرات دیگران(!) در مورد تفکرات مذهبی نیما و مقایسه ی آنها با سخنان او ، در کنار مطالبی که تاکنون از نظر خوانندگان گرامی گذشت ، می توان به سرچشمه های تفکرِ فرمیِ شعر نیما پی برد:

1ـ شاید بعضی ها نیما را انسانی ماتریالیست و یا دست کم ، کمونیست بدانند که این تصور را هم سیروس طاهباز در سخنرانی خود در مورد ویژگی های شعر و زندگی نیما یوشیج37 و هم خود نیما با این یادداشت هایش باطل اعلام کرده اند:

  1. « هر دانشمندی ، فهمیده ای ، هر فیلسوفی که اسلام را نشناخت و رفت ، زندگی را نشناخت و رفت ... تولستوی چقدر میل داشت که قرآن را بیاموزد ... من پیشوایان اسلام را احترام می گزارم. آنها راست گفتند و راست عمل کردند. ای علی (ع) ! ای پیشوای مؤمنین و متقیان ، در این دنیای کثیف من به تو متوجه هستم ... . »38
  2. « از من می پرسند استالین انسان کبیر است یا حضرت علی(ع)؟ هزار و چند سال گذشته است که بشریت به حضرت علی(ع) افتخار می کند. از استالین چند سال گذشته است ، احمق ها نمی دانند تاریخ هم مثل انسان ، جوانی و پیری دارد. بگذار صد سال از استالین بگذرد ، بعد. »39
  3. « دیشب منزل ناعم بودم. از روی عکس های دیوار که گورکی و علی(ع) و اشخاص مختلف را به دیوارها چسبانیده بود ، فهمیدم که حواس جمع ندارد و در این دنیا سرگردان است. »40

2ـ نیما در طول عمرش ، به دلیل شرایط کاری در شهرهای متعددی زندگی کرد و با افراد مختلفی آشنا شد.

هر کس که مجموعه نامه های نیما را می خواند با اسامی افراد بسیار زیادی روبرو می شود که نیما با آنها مراوده داشته است که گاهی از آنها به نیکی یاد کرده و گاهی به بدی ؛ ولی نکته ی عجیب با توجه به خلقیات نیما این است که نیما در24 بهمن1334 شمسی یعنی پس از 27 سال از آشنایی با علامه محمدصالح حائری بابلی همچنان از او به نیکی یاد می کند و می نویسد:

  1. « روزگار امروز ، اسمی از استادان بزرگ مثل علامه ی حائری نمی شناسد و اسمی از تقی کاردار ، استاد و بزرگ شعر کلاسیک معاصر و غیره و غیره. اگر آثاری از این استادان باقی نماند ، اهمیت ندارد! جهان ، جهان است و کسانی بوده اند که اصلاً مردند با آثار آبرومندشان! »41

علامه محمدصالح حائری کیست ؟

نویسنده ی کتاب « تاریخ ، فرهنگ و ادب مازندران » درباره ی علامه محمدصالح حائری می نویسد:

  1. « علامه محمدصالح حائری بابِلی در سال1298 قمری در بابل متولد شد. ایشان قاضی ای بود یگانه ؛ و صاحب تألیفات عدیده که هر یک در مقام خود معرّف استقصا و اجتهاد و نماینده ی تتبع و تبحر او بوده است... تصنیفات ایشان در معقول و منقول و ادبیات و تفسیر و دیگر علوم ، حدود یکصد و پنجاه جلد است ... [ایشان] دواوین فارسی در شش جلد و دیوان عربی در چهار جلد داشته است ... . »42

نیما در سال 1307 شمسی در بابل با علامه ی حائری آشنا می شود که علامه ی حائری حدوداً 60 ساله بوده اند و نیما31 ساله. نیما در این سال همراه عالیه خانم جهانگیری ، همسرش به بابل منتقل شده بود. عالیه خانم در « مدرسه ی دوشیزگان سعدی » تدریس می کرد اما نیما کار ثابتی نداشت و گه گاه تدریس می کرد. بدین ترتیب ، نیما فرصت داشت تا به گوشه و کنار شهر سر بزند و با افراد مختلفی آشنا شود.

نیما وقتی محضر آیت الله را درک کرد بین آنها دوستی عمیقی برقرار شد. نیما اغلب ، صبح ها به منزل علامه ی حائری می رفت و در جلسات تدریس حکمت ، فقه و اصول ایشان شرکت می کرد و گاهی هر دو نفر برای همدیگر از اشعارشان می خواندند.43 این کار تا آنجا در عادات پژوهشی نیما اثر گذاشت که نیما در نامه ی28 مرداد1308 از تهران می نویسد:

  1. « کنجکاوی من به قدری اساسی است که باید بیشتر آن را نتیجه ی معاشرت با طلاب قدیمی و تحصیلات اولیه ی خود در نزد آنها بدانم. »44

از این رو است که دکتر سید جعفر حمیدی ، مشوّق های نیما را در زندگی شاعرانه ش به ترتیب: « طبیعت شمال ، علامه ی حائری ، نظام وفا و عالیه خانم » می داند.45 نیما در سال1308، ابتدا به تهران و سپس در نیمه ی دوم همین سال به رشت می رود که به دلایلی در آنجا نیز نمی ماند و از دی ماه 1308 در لاهیجان سکنا می گزیند. نیما به اولین نامه ای که در لاهیجان با نوشتن نامه و سرودن قطعه شعری در مدح ، پاسخ می گوید ؛ نامه ی علامه است به او به تاریخ29 دی ماه1308. نیما این نامه را این گونه آغاز می کند:

  1. « دوست محترم این فقط از روی عادت نیست که من در کاغذهای خود به کسی تو خطاب کرده ام ، در مورد تو برای این خطاب وسیله ی دیگر نیز دارم. مخصوصاً به تو ، تو خطاب می کنم برای تو که در مازندران فرد هستی! گمان نمی برم میزانی برای تعیین مقدار توفیق صالحین یک قوم بهتر از وجود شخص صالحی در آن قوم باشد ، چیزی که محقِّق است هر کس صالح است وجود صالح را دوست دارد. با این مقدمه ، قدری خودستایی است اگر بخواهم از دوستی خود نسبت به وجود شریف تو بنویسم. »46

نیما در انتهای نامه خطاب به علامه می نویسد:

  1. « امیدوارم منتخباتی از دیوان خود برای تاریخ ادبیات [ولایتی] تهیه کرده باشی. مکتوب تو را برای یادگار ضبط می کنم. مخصوصاً روی آن نوشته ام: علامه صالح حائری، فیلسوف و شاعر معاصر. »47

متأسفانه جواب شاعرانه ای که علامه ی حائری برای نیما می فرستد ، به دست او نمی رسد و در میان اوراق و کتاب های یکی از دوستان گیلانی نیما(!) گم می شود . نیما در نامه ی 9 مهر ماه 1310 از آستارا به آقای فضائلی این موضوع را مطرح کرده ، اضافه می نماید:

  1. « حوادث نخواست که من در این ساعت ، خاطرات 1307 او [= علامه ی حائری] را که به آن علاقمندم با آن جواب تجدید کنم. »48

خاطراتی که نیما به دلایلی نسبتاً واضح ، قطعاً آنها را یادداشت نکرده است و این جای افسوس بسیار برای تاریخ ادبیات فارسی و محققان این عرصه دارد! سؤالی که در این جا پیش می آید ، این است که چرا نیما در دو سفرنامه ی بارفروش (بابل) از علامه سخنی به میان نیاورده است؟ از طرف دیگر ، می دانیم که نیما از اول دفترهای سفرنامه ی بارفروش تقریباً به طور مرتب یادداشت می کند ولی به یکباره در دفتر دوم سفرنامه ی بارفروش ، بعد از یادداشت چهارشنبه7 آذر1307 ؛ یادداشت23 اسفند1307 را نوشته است.

دلیل حذف حدود چهار ماه از زندگی نیما به دست خود او چه بوده است؟ جالب است که بدانیم این دو دفتر ، کامل و پیوسته هستند و هیچ افتادگی میان صفحات شماره دار آنها نیست و نیما آنها را عمداً با مداد نوشته است.49 نیما خود به این سؤال نیز پاسخ داده است:

  1. « من مختصراً یادداشت می کنم ولی این یادداشت را بعد از مرگ من هرگاه تو دیدی نظر به سیاست زمان خواهی داشت. حتی در یادداشت [کردن ،] چون دوره ی آزادی افکار است و دموکراسی است [(!)] و احتیاط می کنم.50

ج) فعالیت های ادبی ـ فکری نیما با خواندن سفرنامه ی بارفروش و سفرنامه ی رشت و نیز نامه های نیما از تاریخ11 آبان1307 در بارفروش تا نامه ی9 مهر1310 در آستارا متوجه می شویم که نیما به کارهای نوشتاری و مطالعاتی زیادی دست زده است که در زیر به ذکر آنچه با مقاله ی حاضر ارتباط مستقیم دارد ، می پردازیم :

1ـ نوشتن دو دفتر سفرنامه ی بارفروش از20 مهر1307 تا24 اسفند 1307. 51 2ـ نوشتن سفرنامه ی رشت از تاریخ26 شهریور تا 3 دی 1308. 52 3ـ تهیه و تدارک مقدمات ساخت « شعر جدید » ؛ و دست آخر ، پنهان کردن آن و یا گمنام ماندن آن تا قبل از1316که امیدواریم با مطالعه ی این مقاله، با نگارنده ی این سطور ـ در این خصوص ـ هم رأی شوید چراکه نیما در نامه ی مهم شب15 دی ماه1307 به مفتاح ، دوست هنرمندش ، می نویسد:

  1. « هر گلنکی که بر زمین می خورد ، می شنوم چه چیزها خراب می شود.ذوق می کنم. یک قاعده ی تازه است هر خشتی که گذارده می شود. می بینم که قاعده ی تازه ، یک شعر جدید است. من بنای شاعرانه ای می سازم ... چه اهمیت دارد اگر عنصری ، شعر باستان رواج خود را گم کند! هر دوره رواجِ مخصوص دارد. سکه ی عهد محمودی هم از رواج خود افتاده اند ؛ اینک ما ، مالِ خودمان را رواج بدهیم. بدون احتیاط ، آهنگ مجموع را جانشین علم قوافی قرار داده قطعات قدما را به خودشان رد کنیم. به حَسَبِ تنفس و حالات باطنه ، اوزان شعر خود را مرتب کنیم.
  2. من این را تأسیس عروض جدید بر روی قوانین بلاغت و حقیقت اسم گذارده ام. این وظیفه ی ماست که خواسته ایم مطابق با احتیاجات عصری ، مردمان وظیفه شناسی باشیم. چرا باید در اجرای وظیفه ی خود بترسیم؟ »53

از طرف دیگر ، در مورد کارهای جدید نیما این را هم باید بدانیم ، آنهم از زبان خودش خطاب به برادرش در نامه ی28 مرداد1308 از تهران:

  1. « به هیچ کس افکار خود را نمی دهم ، از ترس اینکه مبادا بدزدد. باید خود را ممسک و محتکر ادبی اسم بگذارم. »54

نیما پس از حدود یکسال کسالت ، بیماری ، مطالعه و تحقیق ؛ خطاب به برادرش که به تازگی به ایران آمده و در تهران ساکن است در نامه ی20 مهر1309 از آستارا می نویسد:

  1. « می خواهم قدری هم ، فکرم را به مصرف معاشم برسانم. در ضمن تصمیم بگیرم به اینکه هر چه می نویسم آن را برای انتشار حاضر کنم ، که هم از بعضی اشخاص عقب نمانم و هم برای مردم فایده داشته باشم. »55

متأسفانه نیما در این امر موفق نمی شود56 و چند سال دیگر ، آثار نیما خاک می خورد که به گفته ی نیما:

  1. « دوست من! برای خوب دویدن ، میدان لازم است. انسان قفسه نیست که هر وقت دارویی را بخواهد از یکی از جعبه های معین آن بیرون بکشد. »57

بالاخره از سال1318 تا1319 نیما می تواند از طریق استخدام در وزارت فرهنگ و همکاری با مجله ی موسیقی15 شعرـ از جمله « ققنوس » و « غراب » که اگر نگوییم در سال های1307 و 1308 آماده شده اند ، حداقل باید پذیرفت که در سال 1316 نسخه ی نهایی آنها پاکنویس شده ـ و نیز مقاله ی « ارزش احساسات هنر پیشگان » را چاپ کند که در دفاع غیر مستقیمی از شعرهایش و نیز تمهید زمینه ای مناسب برای انتشار آینده اش است.58

2.وشتن تاریخ ادبیات ولایتی نیما در نامه ی20 دی1307 به سعید نفیسی می نویسد:

  1. « تاریخ ادبیات ولایتی را شروع کرده ام ؛ و این معبر جدیدی است که من آن را در مقابل ادبیات جنوب باز می کنم. البته غیر از آنچه دیگران نوشته اند. یک مکتب متمایز ادبی که تفاوت اقلیم و وضع اهالی ، آن را به این شعرای گمنام داده است. »59 نیما بنا به گفته ی خودش تا یک سال بعد به این کار مشغول بوده است.60

به قرآن توجه داشتن و از قرآن آموختن نیما در مورد داستان قوم لوط در دفتر یادداشت هایش می نویسد:

  1. « واقعاً چه قصه ی خوبی است در قرآن مجید و انجیل. »61 در یادداشت دیگری در مورد خانلری می نویسد: « در یک مقاله ، بعد از انتشار « دو نامه » جمله ی « مَثَل آنها مَثَل کسی است » را که من از قرآن آموخته ام در مقاله اش به کاربرده است. »62

علاوه بر مطالب بالا ، کسانی که به کتاب مشهور سیوطی ، استاد علوم قرآنی قرن های نهم و دهم ، آشنا باشد با خواندن « نوع پنجاه و نهم (در فواصل آیات) » به فراست درمی یابند که نیما بلندی و کوتاه مصراع ها را آموخته ـ هرچند به دلایلی به آن اذعان ننموده است ـ آن جا که در الاتقان می خوانیم:

  1. « [ابن درید در تفاوت شیوه ی فواصل قرآن و سجع] می گوید: و سجع [در زبان عربی] شیوه ای معین و طریقه ای روشن دارد که هر کس در آن خللی وارد کند سخنش خدشه دار می شود و به بیرون رفتن از مرز فصاحت منسوب می گردد چنانکه اگر شاعر از وزن معهود خارج شود ، خطا رفته است ؛ و می بینی که فواصل قرآن متفاوت است بعضی مقطع های آن نزدیک و بعضی دیگر آنقدر طولانی می شود که چند برابر مقطع اول می گردد ، و فاصله با همان وزن پس از سخن بسیاری باز می آید در حالی که این در سجع پسندیده و رضایتبخش نیست.63

نیما وام دار قرآن کریم و روحانیت شیعه

با توجه به مطالب بالا ، در می یابیم که نیما با کمک گرفتن از زمینه های متعددی که در بالا به تعدادی از آنها اشاره شد ؛ اقدام به خلق شعر جدید و مدل های آن کرده است از این رو ، به جرئت می توان گفت که نیما اگر همچون حافظ ، بزرگ و عزیز است ؛ بدین خاطر بوده که او نیز از قرآن درس آموخته ـ البته او نیز بدین اذعان داشته است64ـ و استاد قرآنی همچون علامه ی حائری بر او باب هایی از معارف قرآن را گشوده است.

سوزنی به خودمان ، جوال دوزی به دیگران

متأسفانه همه ی یادداشت هایی که نیما برای آیندگان به یادگار گذارده ، به دلایلی منتشر نشده اند یا از دیده ی اهل فضل به دور مانده اند. برای دست یافتن به این نکته می توان به آخرین نامه های سیروس طاهباز در سال1377 به سه تن از مسئولان اشاره کرد.65


یادداشتهای بخش دوم :

. موسیقی شعر، ص 272.

34. همان ، ص 263 ـ 264.

35. همان ، ص 279 ـ 280.

36. همان ، ص 264.

37. کماندار بزرگ کوهساران ، ص 439.

38. برگزیده آثار نیما یوشیج (نثر) ، ص 265.

39. همان ، ص 219.

40. همان ، ص 306.

41. همان ، ص 269 ـ 270.

42. تاریخ ادبیات مازندران ، ص 916 ـ 917.

43. کماندار بزرگ کوهساران ، ص 48 .

44. مجموعه ی کامل نامه های نیما یوشیج ، ص 338.

45. وزیرکُشان ، ص 395.

46. مجموعه ی کامل نامه های نیما یوشیج ، ص361.

47. همان ، ص 362.

48 . همان ، ص 449.

49 . دو سفرنامه از نیما یوشیج با تصحیح و تحقیق علی میر انصاری.

50. برگزیده آثار نیما یوشیج (نثر) ، ص 283 ـ 284.

51 . همان ، ص 3 ـ 111.

52 . همان ، ص 139 ـ 155.

53 . مجموعه ی کامل نامه های نیما یوشیج ، ص 262 ـ 263.

54 . همان ، ص 337.

55 . همان ، ص 410 ـ 411.

56 . همان ، ص 442 ـ 448.

57 . کماندار بزرگ کوهساران ، ص 267.

58 . خانه ام ابری است ، ص 26.

59 . مجموعه ی کامل نامه های نیما یوشیج ، ص 270.

60 . همان ، ص 371 ـ 372.

61 . برگزیده آثار نیما یوشیج (نثر) ، ص 263.

62 . همان ، ص 232.

63. الاتقان فی علوم القرآن جلد 2 ، ص311.

64. همان ، ص 232 و 263.

65. کماندار بزرگ کوهساران ، ص 500 ـ 507.


کتابنامه :

1. اخوان ثالث ، مهدی ؛ بدعت ها و بدایع نیما یوشیج ؛ توکا ، تهران 1357.

2. ــــــــــــــــــ ؛ صدای حیرت بیدار ، بخش « یادواره ی امید » مصاحبه ای با اخوان در سال 1369 ؛ زمستان ، تهران 1371.

3. پورنامداریان ، تقی ؛ خانه ام ابری است ؛ سروش ، تهران 1377.

4. ترابی ، ضیاء الدین ؛ نیمایی دیگر ؛ نشر مینا و نشر دنیای نو ، تهران 1375.

5. حمیدی ، سید جعفر ؛ وزیرکُشان ؛ مؤسسه ی انتشاراتی و آموزشی نسل دانش ، تهران 1369.

6. زرین کوب ، حمید ؛ چشم انداز شعر نو فارسی ؛ توس ، تهران 1358.

7. سیوطی ، جلال الدین ؛ الاتقان فی علوم القرآن جلد دوم ؛ ترجمه ی سید مهدی حائری قزوینی ، امیرکبیر ، تهران 1363.

8. شفیعی کدکنی ، محمدرضا ؛ موسیقی شعر ؛ آگاه ، تهران 1368.

9. صاحب اختیاری ، بهروز و باقرزاده ، حمیدرضا ؛ احمد شاملو (شاعر شبانه ها و عاشقانه ها) ؛ هیرمند ، تهران 1381.

10. طاهباز ، سیروس ؛ برگزیده آثار نیما یوشیج (نثر) ؛ بزرگمهر ، تهران 1369.

11. ـــــــــــــــــ ؛ درباره شعر و شاعری از مجموعه آثار نیما یوشیج ؛ دفترهای زمانه ، تهران 1381.

12. ـــــــــــــــــ ؛ کماندار بزرگ کوهساران ، زندگی و شعر نیما یوشیج ؛ ثالث ، تهران 1380.

13. ـــــــــــــــــ ؛ مجموعه ی کامل نامه های نیما یوشیج ؛ نشر علم ، تهران 1376.

14. ـــــــــــــــــ ؛ یادمان شعر نیما یوشیج ؛ گسترش هنر ، تهران 1368.

15. مرتضایی ، سید جواد ؛ مجموعه مقالات نخستین همایش نیماشناسی جلد دوم ، مقاله ی « قافیه ، زنگ بیدارباش شعر نیما » ، به همت اداره ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان مازندران ، انتشارات شلفین ، ساری 1381.

16. مسعودی ، مجتبی ؛ می تراود مهتاب ، نشر ارغنون ، اراک 1373.

17. میر انصاری ، علی ؛ دو سفرنامه از نیما یوشیج ؛ سازمان اسناد ملی ایران ، تهران 1379.

18. نوری ، نظام الدین ؛ تاریخ ادبیات مازندران ؛ زهره ، تهران 1380.

19. نیک منش ، مهدی ؛ مجموعه مقالات نخستین همایش نیماشناسی جلد دوم ، مقاله ی « نگاهی زبان شناسانه به نیما » ، به همت اداره ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان مازندران ، انتشارات شلفین ، ساری 1381.

20. یوشیج ، شراگیم ؛ تعریف و تبصره و یادداشت های دیگر [نیما یوشیج] ؛ زیر نظر شراگیم یوشیج ، امیرکبیر ، تهران 1350.


منبع : سایت مازندنومه- نویسنده : مهدی عصاره