تبیان، دستیار زندگی
شكر خدای را كه به من نیروی عقل و ایمان عطا فرمود تا بتوانم حق را از باطل تمیز و تشخیص بدهم .و به نام خدایی را كه به من آن قدرت و توانایی را عنایت فرمود تا بتوانم در راه او جهاد كنم و دین خدا را یاری كنم بار الها ، بر محمد (ص) و آلش رحمت فرست و ما را در را
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مرگ در بستر نمی خواهم

شهید

شهادت چه واژه زیبا و چه كلمه ای پر محتوا ، شهادت یعنی گشودن همه قید و بندها ی من و منیت . شهادت یعنی پشت پا زدن بر بزرگترین ارزش دنیوی یعنی جان و شهادت  یعنی بزرگترین ارزش دنیوی یعنی جان در  مقابل معبود و شهید می رود با جان باختن در مقابل معبود.  و شهید می رود با جان باختن خویش در راه آرمان های مطلوب ، بنیانگذار جامعه ای مطلوب باشد . آری در مقام شهید و شهادت هر آن چه بگوییم كم است

بسم الله الرحمن الرحیم

شكر خدای را كه به من نیروی عقل و ایمان عطا فرمود تا بتوانم حق را از باطل تمیز و تشخیص بدهم .و به نام خدایی را كه به من آن قدرت و توانایی را عنایت فرمود تا بتوانم در راه او جهاد كنم و دین خدا را یاری كنم بار الها ، بر محمد (ص) و آلش رحمت فرست و ما را در راهی كه انتخاب كرده ام موفق و موید بدار .

اینجانب رمضان پرج فرزند رستم علی دارای شماره شناسنامه 517 متولد 1343 می باشم در كودكی تحت تعلیم اسلام سنتی در خانه قرار گرفتم و به عنوان یك مسلمان پا به اجتماع گذاشتم . دوره ابتدایی را در محل مسكونی ام مرزون آباد درویش خیل گذراندم و دوره راهنمایی را سال اول در بابل و سال دوم و سوم را در موذیرج گذراندم و دوره دبیرستان را در مدرسه شهید آیت الله غفاری بابل گذراندم .

از بدو انقلاب اسلامی همگام با دیگر جوانان حزب الله وارد صحنه نبرد با رژیم پهلوی شدم . و از آن جا كه یك مسلمان بودم و عشق به رهبر و مكتب داشتم و به دلیل این كه بتوانم روح خود را كه در جهت تكوین شخصیت انسانی ام بوده ، شناخته و معیارهای راستین بشریت را در وجود خود پرورش داده و بارور سازم جنگ را بزرگترین وسیله برای تكمیل شخصیت انسانی خویش یافتم . جنگی را كه مزدوران آن را ارتجاعی می نامیدند اینك می رود تا همه ارزش های اسلامی و انسانی مسلمانان را بسان مسلمین صدر اسلام متبلور سازد و به همه آزادگان درس ایثار ، گذشت ، شهامت ، شجاعت و شهادت را بیاموزد و از حسین آموخته حسینیان پرورش دهد . به جبهه می روم تا راس خونین حسین را بیابم حسین را كه یزیدیان زمان از من بیگانه اش ساخته بودند . به جبهه می روم تا معلم اخلاق درس چگونه زیستن و چگونه مردن بیاموزم. به جبهه می روم تا آوای « هل من ناصر ینصرنی » حسین زمان را در مصاف با یزیدیان زمان لبیك بگویم . خداوندا ، چه كنم كه این وابسته به تعلقات دنیایی بی خبر از حب الهی و مقام روحانی مرا در خود نگه داشته و پرده معاصی تا به حال بر سیمای غبار آلودم نقش بسته بود . الهی حال زمان آن فرا رسیده دریده شود این پرده و چشمان ببینند طریق حق را . و گوش بشنود ندای یاری طلبیدن حسین زمان را و زبان پاسخ مثبت دهد به این ندا كه ، هان اكنون اسلام عزیز یاری می طلبد پروردگارا . در پاره كردن این پرده معاصی یاریم ده تا در تحقیق این شعار برآیم كه الفاظ زبان دوران حیاتم را معجون از زمزمه های دم آخر مهاجران سوی الهی كنم و خود را چون آب روان در دریای بیكران و معصومان بسیجی جاری نموده تا شاید از نور این پاكان بر چهره آلوده به گناهم پرتوی جستن گیرد ، تا تشخیص مومنان از ظالمان از طریق تزكیه نفس سهل گردد تا بتوانم چند صباحی را به خوش نامی این پاكان گذر نمایم . ایزدا ، اصابت این نور را بر قلبم بی تاثیر مگذار تا این كه دنبال این نور به راه افتم و در نهایت موت در بستر را از سر به در كرده و شهید شدن در سنگر را آرزو نمایم .

لاله ها

« وصیتی چند با شما همه عزیزان »

اینك كه این وصیت نامه را می نویسم به دور از هر گونه عیب و نقص و از سلامت جسمانی كامل بر خوردارم و معتقدم كه انسان روزی می میرد و حال كه ما مردنی هستیم پس چه بهتر جهت احیای اسلام بمیریم زیرا مرگ حق است .ولی چگونه مردن شرط است و در این برحه مقدس از زمان كه ما واقع شده ایم مرگ به دو گونه است ، مرگ در رختخواب و مرگ در میدان نبرد « شهادت » . شهادتی برای همه اصلها و نسلها . شهید جان می بازد تا شاهدی بر تاریخ بشریت باشد و سندی بررسوایی منافقین و نابودی كافران و مشركان باشد . در مقام شهید و شهادت هر آن چه بگوییم كم گفته ایم . زیرا در مقابل وصف عارفان و مقربان درگاه الوهیت پیرامون شهید و شهادت نای وصف و توصیف بر من نمانده است . از آن جا كه پیامبر اكرم (ص) می فرماید « اشرف الموت قتل الشهاده » شرافتمند ترین مرگ شهادت است . ما چه سخنی در وصف این عروج كنندگان بر ملكوت اعلی می توانیم داشته باشیم . شهادت چه واژه زیبا و چه كلمه ای پر محتوا ، شهادت یعنی گشودن همه قید و بندها ی من ومنیت . شهادت یعنی پشت پا زدن بر بزرگترین ارزش دنیوی یعنی جان و شهید یعنی بزرگترین ارزش دنیوی یعنی جان در  مقابل معبود و شهید می رود با جان باختن در مقابل معبود و شهید می رود با جان باختن خویش در راه آرمان های مطلوب ، بنیانگذار جامعه ای مطلوب باشد . آری در مقام شهید و شهادت هر آن چه بگوییم كم است . زیرا در مقام كسی كه مقامش ، مقام حسین (ع) چون شمشیر علی (ع) و همنشین پیغمبر خدا (ص) و عاشقش خداست ، چه وصفی می توان كرد . خدایا ، مولایم من ضعیف و ناتوان دوست دارم چشم هایم را دشمن در اوج دردش از حدقه درآورد . دست هایم را قطع كند . پاهایم را از بدن جدا كند و قلبم را آماج رگبارهایش قراردهد و و سرم را از تن جدا نماید . تا در كمال فشار و آزار دشمنان مكتبم ببینند كه گر چه چشمها ، دستها ، پاها و قلب و سینه و سرم  را از من گرفتند .اما یك چیز مرا نتوانستند كه بگیرند ! و آن ایمان و هدفم است كه عشق به الله و معشوقم و به مطلق جان هستی و عشق به شهادت و عشق به امام و اسلام است .

خدایا ، من با امام خمینی میثاق بسته ام و به او وفادارم . زیرا كه او به اسلام و قرآن وفادار است . و اگر چندین بار مرا بكشند و زنده ام كنند دست از او نخواهم كشید . پروردگارا تو می دانی كه من چقدر مشتاق شهادتم و نیز می دانی كه هدف من شهادت یا پیروزی در راه توست . بار الها ، شهادت را اگر لایقم و اگر لایق نیستم برمن منت گذار و نصیبم كن .

بارالها من نمی خواهم كه در بستر بمیرم             یاریم كن تا به راهت در دل سنگر بمیرم

خط من خط حسینی رهبرم باشد خمینی     پس چه بهترچون حسین ازتیر و ازخنجر بمیرم

خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی (ع) از نهضت خمینی محافظت بفرما !

رمضان پرج 8/1/63

منبع:نشریه سبز و سرخ