تبیان، دستیار زندگی
تاکنون روی شن های ساحل دریا نشسته ای، مفتون آب؟ گاهی می خروشد چون رعد و هر آنچه بر راه است با خود می شوید. گاهی چنان آرام که گویی تصویر آسمان آبی است بر زمین.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تو مرا سوختی...

چمران

تاکنون روی شن های ساحل دریا نشسته ای، مفتون آب؟ گاهی می خروشد چون رعد و هر آنچه بر راه است با خود می شوید. گاهی چنان آرام که گویی تصویر آسمان آبی است بر زمین. و حتماً هر دو حال دریا تو را مسحور خود کرده است. این آبی دریا و آسمان و آرامش جاودانه شان در دل موجوداتی از جنس بلور سایه انداخته است و دریادل و آسمانیشان ساخته است. دریادلانی که هزاران حال دارند و هر یک از احوالاتشان به گونه حیرت آوری مسحورت می کنند. آنان تجلّی ذات حقند و به راستی که روح باریتعالی در آنان دمیده شده است.

چمران

از جنس آنان پرستویی است که همیشه در پرواز بود به دنبال آشیانه. هیچ یک از آشیان های زمین راضی اش نمی کرد. او آسمانی بود و مأوایش در آسمان. آنطور که می گفت؛ عاشق بود. عشق، هدف حیات و محرک زندگی اش بود. زیباتر از عشق چیزی ندیده بود و بالاتر از آن چیزی نخواسته بود. عشق بود که روح دریائیش را به تموّج وامی داشت و از خودبینی و خودخواهی می رهاندش….. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا و غروب آفتاب همه، احساس و روحش را می ربودند و از این عالم به دنیای دیگری می بردنش. شیدایی اش برای تکامل بخشیدن به روحش بود و اوج گرفتن از این دنیای خاکی به معشوق و لقای معبود.

همیشه اول بود و ممتاز

چه در آنجا که زیر نور تیر چراغ برق خیابان درس می خواند، چه در آنجا که در کودکی، روح بزرگش در دستان کوچکش حلول کرده؛ تمام دارایی اش که تومانی بیش نبود را انفاق می کرد. پانزده ساله بود که در درس تفسیر قرآن آیة ا… طالقانی در مسجد هدایت و فلسفه و منطق استاد مطهری شرکت کرد. در دبیرستان دارالفنون و البرز یگانه بود. در دانشکده فنی تهران در رشته برق موفق ترین بود. جزء اولین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، از پرتلاش ترین افراد در پاسداری از نهضت ملی ایران بود. پس از کودتای 28 مرداد به نهضت مقاومت ملی پیوست و سخت ترین مبارزات علیه استبداد و استعمار را شروع کرد. سپس با اخذ بورسیه شاگرد اولی به آمریکا رفت. مشغول به تحصیل در دوره فوق لیسانس مهندسی برق بود که تحت تاثیر فعالیت های سیاسی وی در تهران و آمریکا علیه رژیم استبدادی شاه، بورسیه تحصیلی وی از سوی رژیم شاه قطع و از آن پس برای تامین هزینه ادامه تحصیل، خود دست به کار شد. در دانشگاه برکلی آمریکا نیز دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما را با عالیترین نمره دریافت کرد و حیرت دانشمندان و اساتید خود را در مواجهه با رساله دکتریئش برانگیخت. کاندیدای رتبه اول در کل دانشگاه های آمریکا شد. وی در اوج موفقیت همیشه متذکر بود که اگر نبوغی هست از عنایات خداست. می گوید: "خدایا از آنچه کرده ام، اجر نمی خواهم و به خاطر فداکاری های خود به تو فخر نمی فروشم. آنچه داشته ام ، تو به من داده ای و آنچه کرده ام، تو میسر نموده ای. همه استعدادهای من، همه قدرتهای من، همه وجود من زاده اراده توست. من از خود چیزی ندارم که ارائه دهم و از خود کاری نکرده ام که پاداشی بخواهم. "

چمران

همزمان با فعالیت های علمی فوق العاده اش از فعالان سیاسی و مذهبی هم بود. پایه گذار و سازمان دهنده مبارزات ضداستعماری و ضدرژیم  طاغوتی شاه و از بنیان گذاران اصلی انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا بود. در اثر چنین نبوغ کم نظیری به وی پیشنهادهای بزرگی برای همکاری در بهترین آزمایشگاه های وقت آمریکا "آزمایشگاه بل" و کار در برجسته ترین شرکت ارتباطات آمریکا با بهترین زندگی و رفاه و شرایط مادی شد. اما پس از قیام پانزدهم خرداد ماه و پس از شکست اعراب در جنگ 1967 بر حسب احساس وظیفه و نیازی که می کرد، در کمال حیرت به تمامی آن شرایط پشت پا زد و برای فراگیری فنون نظامی و جنگ های چریکی به مصر رفت و آنجا نیز برجسته ترین شد. پس از دو سال اقامت در مصر به دعوت امام موسی صدر، رهبر وقت شیعیان لبنان به منظور نجات شیعیان و هم کیشانش در لبنان از یوغ ستم اسرائیل غاصب به آنجا سفر کرد. این سروده زیبای هستی، مظهر واقعی خلیفه الله علی الارض، در لبنان نیز جانفشانی کرد. به تربیت جوانان مسلمانی پرداخت که اصول ایثار و شهادت را از او به یادگار دارند و سازمان "امل" را بر پایه اصول و مبانی اسلامی پی ریزی نمود. موسسه خیریه شبانه روزیی برای دستگیری از کودکان یتیم و بی بضاعت تاسیس کرد.

اسطوره ای از یک انسان کامل بود. مصداق عینی "اشداء علی الکفار، رحماء بینهم." خاضع ترین در پیشگاه خدا  و اهل بیت، فولادین ترین و جنگاورترین در برابر دشمن و عطوف ترین در همراهی با نزدیکان، دوستان و کودکان. محبوب ترین فرد در میان یتیمان موسسه بود. با دیدنش، در چشمان یتیمان برق شادی موج می زد. چنان به او عشق می ورزیدند که گویی تمام وجودشان در او خلاصه شده و چنان به آنها محبت می کرد که گویی تمام وجودش در آنها خلاصه شده است.

چمران

فریفته طبیعت بود. خیرگی چشمان نافذش به عمق بی نهایت هنگام ملاحظه غروب و جاری شدن سیلاب اشک هایش در زیبایی این منظره گویای این شیفتگی و فریفتگی است. خودش می نویسد: "تنها، آری تنها لذت خویش را در آب دیده قرار داده ام …. من هر گاه مفتون هر چیز شده ام، در اعماق دل خود به تو عشق ورزیده ام، بنابراین ای خدای بزرگ، تو از این نظر مرا سرزنش نکن … چه بسا مواقع که به چیزی ایمان و اطمینان داشتم ولی تو آن را از من گرفتی و دچار غم و اندوهم کردی و به من نمودی که اراده و مشیت هر چیز بدست توست. … قلبی حساس دارم که نوازش نسیم حیات آن را می لرزاند، زیبایی غروب و طلوع آفتاب دیوانه اش می کند. آسمان بلند پرستاره مستش می نماید. مرغ های هوا و ماهیهای دریا جذبش می کنند. کوه های بلند، افق بی پایان و اقیانوس بی کران به ابدیتش می برد. این احساس مرموز قلبی، مسحور عظمت و زیبایی عالم خلقت می شود و مرا در مقابل خالق آن وادار به سجده می کند."

چمران

خطاط و نقاشی چیره دست بود. تابلوی شمع او با آن دست نوشته در کنارش راز آغاز زندگی مشترکش با "غاده"- همسرش در لبنان- بود. نوشته بود: "من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم ولی با همین روشنایی کوچک فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان می دهم و کسی که به دنبال نور است، این نور هر چقدر هم کوچک باشد، در قلب او بزرگ خواهد بود." و حتماً غاده پی نور بود که این نور در قلبش بزرگ نمود.

عاشق اهل بیت و علی(ع) بود. علی را همیشه در بی نهایت می جست. می نویسد: "هر وقت نام علی را بر زبان می رانم یا یاد او بر دلم می افتد، به خود می لرزم، اشک از چشمانم فرو می چکد، آتش دردناک و لذتبخش وجودم را فرا می گیرد. در او محو می شدم، عاشقانه با او راز و نیاز می کنم و روحم آشفته وار علی علی می گوید... علی تبلور آرزوهای انسان هاست که لا اقل به صورت آرزو ، عطش درونی و قلبی ما را تسکین می بخشد." به زیارت نجف می رود ولی فقط به دیوار صحن تکیه کرده و اشک می ریزد و می گوید:" به ضریحش وارد نشدم، به قبرش دست نساییدم، در حالیکه او در قلبم بود در وجودم بود و عشق او با تار و پود وجودم سرشته شده بود… با شدیدترین تواضع احساس شرم و خجلت می کنم و از برخورد با علی گریزانم."

چمران

زمانیکه اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرده بود، مدرسه جبل عامل در واقع پایگاه چمران بود. مردم شهر را ترک کرده بودند. حتی جوانان سازمان امل نیز ناامید شده بودند. آنجاست که این عاشق حسین(ع) با تأسی به مقتدای خویش وارد عمل می شود و با طمأنینه تمام می گوید:"من به کسی نمی گویم اینجا بماند. هر کسی می خواهد برود و خودش را نجات دهد. من جز با تکیه بر خدا و رضا به تقدیر او این جا نمانده ام. تا بتوانم می جنگم و از این پایگاه دفاع می کنم ولی کسی را هم مجبور نمی کنم بماند." بازتاب نجواهای شبانه حسین بن علی در شب عاشورا با یارانش.

چمران

به گزاف نیست که امام موسی صدر به همسر دکتر می گویند: " این خلق و خوی مصطفی که شما می بینی ترواش باطن اوست و نشستن حقیقت سیر و سلوک در کانون دلش. این همه معاشرت و رفت و آمد مصطفی با ما و دیگران تنازل از مقام معنوی اوست به عالم صورت و اعتبار."

عجبا که این لطافت سرشار، چگونه در صحنه کارزار به شیری غران و آهنین ترین وجود بدل می شود!

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به دستور امام خمینی(ره) به ایران می آید. به سازندگی و آموزش نظامی پاسداران اسلام کمر همت می بندد. در پست معاونت نخست وزیر ادای وظیفه می کند و برای حفظ و صیانت کردستان از چنگ اشرار و دست نشاندگان بیگانه می جنگد و پاوه را می رهاند. زمین های پاوه سرشار از جای پای رشادت های این ابرمرد تاریخ است. به وزارت دفاع منصوب می گردد، به عضویت شورای عالی دفاع برگزیده می شود و سنگ بنای خودکفایی صنایع دفاع گذاشته می شود. در دوره اول مجلس با رأی قاطع مردم نماینده تهران می شود. همان ابتدای کار برای اخراج دشمن به خوزستان می شتابد. ستاد جنگ های نامنظم را تشکیل داده و نوین ترین شیوه های جنگ را بنا می گذارد. واحد مهندسی برای ستاد پیش بینی می کند.

در و دیوار اهواز و سوسنگرد، وجب به وجب خاک خوزستان؛ صحنه دلاوری های عاشقانه او را به یادگار دارند. دل آسمان شب های جنوب لبنان و ایران سرشار است از اشک های شبانه او در عشق به معبود و گوش فضا از صدای زمزمه نماز شب چمران پر است. در وصف نماز شب می گوید: "تاجر اگر از سرمایه اش خرج کند، بالاخره ورشکست می شود. باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد، اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ورشکست می شویم."

چمران

این یگانه طلایه دار میدان از آمریکا و مصر و لبنان گرفته تا ایران در پاوه و سوسنگرد و اهواز و هویزه و تهران؛ در 31 خرداد ماه سال شصت به طرف دهلاویه به راه می افتد. از در و دیوار بوی فراق می آید. آسمان که نه، اما زمین غمگین است. گویا آسمان به  زمین می بالد و انتظارش به پایان آمده است. نسیم جدایی می وزد و هوا شمیم عطر شهادت دارد. شب گذشته دکتر یارانش را با وصایای بی سابقه ای نصیحت می کند. با همسرش خداحافظی می کند و به او می گوید: " من فردا شهید می شوم. من فردا از این جا می روم، می خواهم با رضایت کامل تو باشد." آری غاده! گویا مصطفی دیگر تمام می شود و خدای می داند که در پس چهره ساکت و آرام و ملکوتی او چه شور و غوغایی از شوق رهایی از حصار دنیا و شتافتن به یگانه عشق ازلی و ابدیش برپاست.

سخنش تمام شد، با رزمندگان دیده بوسی کرد، به همه سنگرها سرکشی نمود. پشت خاکریز ایستاد و با دو تن از یارانش مشغول بررسی مواضع دشمن بود که ...

"هنر آنست که بی هیاهوی سیاسی و خودنمایی های شیطانی برای خدا به جهاد برخیرد و خود را فدای هدف کند، نه هوی.

ترکش خمپاره ای پشت سرش را شکافت. چمران، این مایه مباهات خداوند به سوی معبود شتافت و دریای عمیق چشمانش بی خروش شد. آرام برای همیشه. پرستوی آسمانی داستانمان آشیانه اش را یافت و به عند ربهم یرزقون پر گشود.

گویی خداوند سبحان چنین ابدیتی را در روح مخلوق خاکی خودش لحاظ کرد که فرمود: فتبارک الله احسن الخالقین. یا شاید حتی چیزی فراتر از این ابدیت را ..... چه کسی می داند؟

به فرموده امام عزیزمان در شهادت این عارف و هنرمند تمام عیار: "هنر آنست که بی هیاهوی سیاسی و خودنمایی های شیطانی برای خدا به جهاد برخیرد و خود را فدای هدف کند، نه هوی.

و این هنر مردان خداست و اما ما می توانیم چنین هنری داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند."

چمران

چمران هیچ چیز برای خود نداشت. فقط به خدا می اندیشید و او را مدّ نظر داشت. این بود که خدا همه کس و همه چیزش شده بود. و اینک فرازهایی از دل نوشته های این روح بلند آسمانی را با هم زمزمه می کنیم و بر بی کسی و بی چیزی خویش اشک حسرت و ندامت می ریزیم:

"خدایا، به خون شهدای راستین، به اخلاص و فداکاری سربازان گمنام و به ایمان پاک رهبر عالیقدر انقلاب تو را سوگند می دهیم که تا آخرین قطره خون خود برای پیروزی نهایی انقلاب مقدس ایران مبارزه می کنیم: و از تو ای خدای بزرگ می خواهیم که به ما فرصت دهی که حیات و هستی خویش را در راه رسالت محمدی فدا کنیم.

خدایا، این مشعل فروزان انقلاب را که بر عهده ما گذاشته ای منور کن.

خدایا، به ما برکت دادی و رهبری عالیقدر و پاک به ما هدیه کردی تا در میان طوفان ها، کشتی شکسته ما را هدایت کند.

پروردگارا، آن چنان ما را جذب کن که جز به تو نیندیشیم و جز تو را نخواهیم و جز تو به سوی کسی نرویم و همه خودخواهی ها و خودبینی ها را در مذبحه بارگاه تو قربانی کنیم.

پروردگارا، تو بر ملت ما رحمت کردی و چنین انقلاب مقدسی را به ما ارزانی داشتی، تو ما را شایسته پاسبانی این نعمت کن.

چمران

خدایا....

تو مرا سوختی، گداختی، فشردی، زدودی، پختی.

تو مرا اشک کردی که همچون باران بر نمکزار انسان ببارم.

تو مرا فریاد کردی که همچون رعد در آسمان میان طوفان حوادث بغرّم.

تو مرا درد و غم کردی تا هم نشین محرومین و دلشکستگان باشم.

تو مرا عشق کردی تا در قلب های عشاق بسوزم.

تو مرا برق کردی تا در آسمان ظلمت زده بتازم و سیاهی این شب ظلمانی را بدرم.

تو مرا زهد کردی که به هنگام درد و غم و شکست و فشار و ناراحتی وجود داشته باشم و هنگام پیروزی و جشن و تقسیم غنایم دامن خود برگیرم و در کویر تنهایی با خدای خود تنها بمانم.

خدایا، بگذار که نمونه خوبی باشم، بگذار که سمبل عشق و محبت باشم، بگذار که مظهر ایثار و فداکاری باشم. بگذار معیاری خدایی باشم که جز خواسته تو عمل نکنم، جز به اراده تو تسلیم نشوم، جز سوختن در راه تو پاداش نخواهم، جز غم و درد پناهگاهی نداشته باشم، جز قلب مجروح انیسی نداشته باشم.

ای خدای بزرگ، تو را شکر می کنم که راه شهادت را بر من گشودی و دریچه ای پرافتخار از این دنیای خاکی به سوی آسمانها باز کردی و لذت بخش ترین امید حیاتم را در اختیارم گذاشتی و به امید استخلاص، تحمل همه دردها و شکنجه ها را سیر کردی."

چمران

چمران عزیز! چه دلنشین با خدای خود نجوا می کنی!

خدای مصطفی همان خدای ماست اما افسوس که مصطفاها کجا و ....

                                                                                             جامعه و سیاست

فاطمه شریعتمدار

منابع:

1) چمران- مصطفی، کردستان، بنیاد شهید چمران، چاپ سوم، خرداد 1374

2) چمران- مصطفی، لبنان، بنیاد شهید چمران، چاپ سوک، خرداد 1376

3) چمران- مصطفی، خدا بود و دیگر هیچ نبود، بنیاد شهید چمران، 1380

4) امرالهی- رضا، کدامین تندیس، دانشگاه صنعتی خواجه نصیر، چاپ دوم، بهمن 1377

5- چمران- مصطفی، نیایش ها، بنیاد شهید چمران، چاپ سوم، بهار 1387.

6- زندگینامه دکتر چمران، بنیاد شهید چمران، خرداد 1374

7) چمران- مصطفی، علی زیباترین سروده هستی، بنیاد شهید چمران، 1380

8) بختیاری دانشور- داوود، پاده سرخ، حوزه هنری، 1379

9) جعفریان- حبیبه، چمران به روایت همسر شهید، روایت فتح، 1378