تبیان، دستیار زندگی
ابن ابى الحدید دانشمند اهل تسنّن مى‏گوید: از استادم على بن فارقى پرسیدم: آیا فاطمه راستگو و صادق بود؟ پاسخ داد: آرى. گفتم: پس چرا خلیفه اول «فدك» را به ایشان برنگرداند؟ استادم لبخندى زد و گفت: اگر در آن روز فدك را به فاطمه علیهاالسلام داده بود، در روز بعد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

واقعه غمبار فدك

حضرت زهرا علیهاالسلام

فدك طبق نقل مورخین قریه‏اى آباد و حاصلخیز در سرزمین حجاز و در نزدیكى خیبر بود.(1) هنگامى كه رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از فتح خیبر باز مى‏گشت، خداوند رعب و وحشت را در قلوب اهل فدك كه از یهودیان سرسخت بودند، افكند و آنان به خاطر ترس از كشته شدن صلح نامه‏اى را با پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله امضاء نمودند و بر اساس آن نیمى از فدك را به آن حضرت صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بخشیدند و چون براى به دست آوردن فدك جنگى انجام نشده و سربازان اسلام هیچ دخالتى در آن نداشتند، مشمول عنوان غنیمت نگشته و «فِىْ‏ء» محسوب مى‏شود كه اختیار آن با پیامبر است.(2) به همین دلیل وقتى برخى از سران مسلمین از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله درخواست كردند كه فدك را مانند دیگر غنائم بین آنها تقسیم كند، این آیه نازل شد: «وَ ما أفاءَ الله‏ُ على رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما اَوْ جَفْتُمْ عَلَیْهِ من خَیْلٍ وَلا رِكابٍ ولكنَّ الله‏َ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ یَشاءُ وَالله‏ُ عَلى كُلِّ شى‏ءٍ قَدیرٌ»(3)؛ «آنچه را خدا به رسولش از آنها (یهود) باز گرداند، چیزى است كه شما براى به دست آوردن آن نه اسبى تاختید و نه شترى، ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط مى‏سازد و خدا بر هر چیز قادر است.»

از اینرو پس از این كه آیه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»(4)؛ «حق خویشاوندان نزدیك خود را بده.» نازل شد، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فدك را به حضرت فاطمه علیهاالسلام بخشید. دانشمندان بزرگ اهل سنّت همچون ابى یعلى موصلى(5)، ذهبى(6)، سیوطى(7)، هیثمى(8)، خوارزمى(9) و حاكم حسكانى(10) نقل مى‏كنند كه وقتى آیه فوق نازل شد، «دَعَا النَّبىُّ فاطمةَ و أَعْطاها فَدَكَ؛ پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فاطمه علیهاالسلام را فرا خواند و فدك را به او اعطا نمود.»

ابن ابى الحدید دانشمند اهل تسنّن مى‏گوید: از استادم على بن فارقى پرسیدم: آیا فاطمه راستگو و صادق بود؟ پاسخ داد: آرى. گفتم: پس چرا خلیفه اول «فدك» را به ایشان برنگرداند؟ استادم لبخندى زد و گفت: اگر در آن روز فدك را به فاطمه علیهاالسلام داده بود، در روز بعد فاطمه خلافت شوهرش را ادّعا مى‏كرد و او نمى‏توانست هیچ عذرى بیاورد؛ چرا كه یقین داشت فاطمه در مورد خلافت شوهرش راست مى‏گوید.

از مطالب بیان شده روشن مى‏شود كه «فدك» ملك شخصى حضرت فاطمه علیهاالسلام بوده و خلیفه اول به زور و بدون هیچ مدرك معتبرى و به صرف یك حدیث جعلى دالّ بر این كه پیامبران از خود ارثى به جاى نمى‏گذارند،(11) آن را غصب كرد. نقل شده كه بعد از وفات رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله حضرت فاطمه علیهاالسلام نزد ابوبكر رفت و فرمود: «یا اَبابَكْرٍ مَنْ یَرِثُكَ إذا مُتَّ؛ اى ابابكر! هنگامى كه بمیرى چه كسى از تو ارث مى‏برد؟» ابوبكر گفت: اهل و فرزندانم. ایشان فرمودند: «فمالی لا أرثُ رسولَ الله‏ِ؛ پس چگونه است كه من از رسول خدا ارث نمى‏برم؟» و سپس فرمودند: «والله‏ِ لا أُكَلِّمُكَ بِكَلِمَةٍ ما حَیَیْتُ؛ به خدا قسم تا وقتى كه زنده‏ام كلامى با تو سخن نخواهم گفت.» و لذا تا وقتى كه ایشان زنده بود، با او سخن نگفت.(12)

البته «فدك» اگر چه از نظر اقتصادى براى اهل‏بیت علیهم‏السلام مهم بود ولى از آنجا كه سند مشروعیت و حقانیت و قرب معنوى آنان به رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله محسوب مى‏شد، دشمنان اسلام سعى داشتند به هر نحوى كه شده آن را در اختیار گیرند و به كار خود (غصب) مشروعیت بخشند. شاهد گویا بر این مطلب این است كه ابن ابى الحدید دانشمند اهل تسنّن مى‏گوید: از استادم على بن فارقى پرسیدم: آیا فاطمه راستگو و صادق بود؟ پاسخ داد: آرى. گفتم: پس چرا خلیفه اول «فدك» را به ایشان برنگرداند؟ استادم لبخندى زد و گفت: اگر در آن روز فدك را به فاطمه علیهاالسلام داده بود، در روز بعد فاطمه خلافت شوهرش را ادّعا مى‏كرد و او نمى‏توانست هیچ عذرى بیاورد؛ چرا كه یقین داشت فاطمه در مورد خلافت شوهرش راست مى‏گوید.(13)

آرى این هم ظلم و مصیبتى دیگر، اما فاطمه كه در كوران حوادث تلخ روزگار همچون كوهى پرصلابت و استوار ایستادگى نموده بود، از حقّ مسلم خود گذشت و همچون دیگر موارد صبر و پایدارى نمود و دردهاى خود را با خالق خویش در میان گذاشت و این سخن پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در ذهن او تداعى مى‏كرد كه: «اِلَى الله‏ِ أَشكُو ظالِمیكِ مِنْ أُمَّتی؛ نزد خداوند از ستمكاران امتم كه در حق تو ظلم مى‏كنند شكایت مى‏كنم.»(14)

پی‎نوشت‎ها:

1. معجم البلدان، مادّه «فدك.»

2. ر.ك: سیرة النبویة، ابن هشام، دارالمعرفة، ج3، ص353.

3. حشر/6.

4. اسراء/ 26.

5. مسند ابى یعلى موصلى، دارالمأمون، ج2، ص334.

6. میزان الأعتدال، ذهبى، ج2، ص228.

7. الدر المنثور، سیوطى، ذیل آیه فوق.

8. مجمع الزوائد، هیثمى، دارالكتاب العربى، ج7، ص49.

9. مقتل الحسین، خوارزمى، مكتبة المفید، ج1، ص71.

10. شواهد التنزیل، حاكم حسكانى، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیّة، ج1، ص438.

11. تاریخ المدینة، ابن شَبّه، دارالفكر، ج1، ص197 ـ 198.

12. كشف الغمّة، همان، ج1، ص103؛ تاریخ المدینة، همان.

13. شرح نهج‏البلاغة، همان، ج16، ص284.

14. كشف الغمّة، همان، ج1، ص123؛ بحارالأنوار، همان، ج28، ص27.

منبع:

مجله مبلغان، شماره 56، علی تقوی .

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.