تبیان، دستیار زندگی
كشیك را از او تحویل گرفتم. گفت دفتر كشیك را مهر كن و مراقب باش چون كه رئیس هم آمده و با لباس شخصی به زندان رفته. هوشیار باش كه خواب نروی و چرت نزنی برایت مسئولیت پیدا شود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هركس حقیقت را بگوید اعدام خواهد شد!

از جمله كسانی كه به دست مأموران رضاشاه خفه شد و به قتل رسید، عبدالحسین دیبا بود. عبدالحسین دیبا نماینده مجلس شورای ملی و رئیس محاسبات وزارت دربار بود. قبل از آنكه مورد غضب واقع شود از محارم نزدیك رضاشاه محسوب می شد. با تیمورتاش وزیر دربار هم دوستی نزدیكی داشت. تیمورتاش او را به اتهام اخذ رشوه از كار بركنار كرد و به دستور وی مجلس هشتم شورای ملی دیبا را سلب مصونیت سیاسی كرد. دیبا در زیر شكنجه های شدید شهربانی به ناچار اقرار كرد كه از امیر منصور فرزند سپهدار اعظم رشوه ای به مبلغ 2000 تومان اخذ كرده است تا ترتیب انتخاب او را از حوزه انتخابیه رشت به نمایندگی مجلس شورای ملی بدهد. به هرحال، دیبا در دادگاهی كه به همین منظور تشكیل شده بود به ده ماه حبس تأدیبی محكوم شد1.

تیمور تاش

عبدالحسین دیبا وكیل الملك فرزند فضل الله خان وكیل الملك وزیر حكومت و برادر كوچكتر حشمت الدوله والاتبار بود. دیبا در ایران و پاریس تحصیلاتی كرده بود و تا زمان محكومیتش مشاغل زیر را عهده دار شده بود: پیشخدمتی شاه، ریاست محاسبات مركز كنسولی ایران در تفلیس، رئیس محاسبات خزانه و كنسول ایران در باطوم. عبدالحسین دیبا به چند زبان خارجی آشنا بود. دیبا در سال 1306 ق در تبریز متولد شد و در سال 1317 شمسی در حالی كه فقط 54 سال سن داشت در شهر ملایر به دست مأموران شهربانی به قتل رسید و در همان جا دفن شد.2

عبدالحسین دیبا پس از پایان ده ماه حبس تأدیبی اش به دستور مختاری رئیس وقت شهربانی كماكان در زندان باقی ماند و در اول اردیبهشت 1316 به زندان ملایر منتقل شد و در 26 خرداد 1317 به دست مأموران شهربانی به قتل رسید. دادستان دیوان كیفر در گزارشی كه به دادگاه و جنایتكاران شهربانی (پس از سقوط رضاشاه) ارائه می دهد به شرح زیر بر نقش مأموران شهربانی در قتل عبدالحسین دیبا اشاره می كند:

ریاست دادگاه های دیوان كیفر كاركنان دولت

یاور محمدكاظم جهانسوزی پسر محمدحسین، 59 ساله، دارای عیال و اولاد، مسلمان، تبعه ایران، اهل و ساكن تهران، بخش 9 عودلاجان، كوچه آبشار، پایور شهربانی، رئیس پیشین شهربانی ملایر و رسدبان 2 محمود فدوی پسر رمضان، 45 ساله، دارای زن و فرزند، مسلمان تبعه ایران، اهل اصفهان، ساكن تهران رئیس پیشین زندان ملایر و عسگر فروتن پسر حسین، چهل وشش ساله، دارای عیال و اولاد، مسلمان، تبعه ایران، اهل تهران، ساكن همدان، رئیس پیشین آگاهی و هادی نظمی پسر حسن، چهل وپنج ساله، دارای زن و فرزند، مسلمان، تبعه ایران، اهل و ساكن ملایر، سرپاسبان سابق شهربانی ملایر و سرپاسبان 2 فتح الله چوبین پسر اسدالله، چهل دوساله، دارای زن و فرزند، مسلمان، تبعه ایران، اهل و ساكن ملایر، پاسبان پیشین شهربانی ملایر، به معاونت ركن الدین مختار فرزند كریم، دارای زن و فرزند، مسلمان، تبعه ایران، اهل و ساكن تهران، خیابان بوعلی، 50 ساله، رئیس پیشین اداره كل شهربانی كه همگی به دستور دادستان كیفر در بازداشت می باشند، مرحوم عبدالحسین دیبا (وكیل الملك) را در شب 26 خردادماه 1316 در ملایر كشته اند.

شرح قضیه و دلایل آن، طبق رسیدگی هایی كه به عمل آمد، این است كه طبق دستور تلگرافی شماره 3281-16.2.1 به امضاء سرپاس مختار به عنوان شهربانی ملایر، دیبا به ملایر اعزام می شود. عین عبارت تلگراف نامبرده این است: «عبدالحسین دیبا از زندان مركزی تحت الحفظ به زندان آنجا انتقال داده می شود. مشارالیه باید در زندان منفرداً توقیف و حتی با زندانیان آنجا هم تماسی نداشته باشد. مأمورین مخصوص طرف اطمینان برای مراقبت او در زندان بگمارید و نهایت مواظبت را بكنید كه به هیچ وجه مكاتبه با خارج نداشته و همچنین پیغام به خارج ندهد و از انتقال مشارالیه به آنجا كسی حتی مأمورین دولت هم نباید اطلاع پیدا كنند. هركس از شما سؤال كرد تكذیب كنید و از مراقبت او غفلت نكنید كه موجب مسئولیت شدید خواهد بود.

دیبا به شرح مندرج در دستور مختار در ملایر زندانی و از حقوقی كه حتی زندانیان طبق آئین نامه های مصوبه داشته اند، محروم می گردد. تا شب 26 خرداد 1317 كه به دست متهمین نامبرده در صدر ادعانامه كشته می شود.3

ولی الله شادمان، پاسبانی كه در زمان قتل دیبا در شهربانی ملایر كشیك می داد، برای دادگاه توضیح داد كه مأموران شهربانی در محل شهربانی ملایر عبدالحسین دیبا را خفه كرده به قتل رسانده اند. شادمان دیده ها و شنیده های خود را از واقعه قتل دیبا به شرح زیر به دادگاه ارائه داده است:

در دو سه سال پیش، یك شب فتح الله چوبین سرپاسبان وكیل كشیك شهربانی بوده، بنده هم در آن شب آنجا بوده و خدمت داشتم و پاس بخش بودم. ساعت 12 نصف شب بود كه بنده خوابیده بودم. فتح الله خان بنده را بیدار كرد كه بیا موقع كشیك توست؛ تحویل بگیر كه من بخوابم.

رضا شاه

كشیك را از او تحویل گرفتم. گفت دفتر كشیك را مهر كن و مراقب باش چون كه رئیس هم آمده و با لباس شخصی به زندان رفته. هوشیار باش كه خواب نروی و چرت نزنی برایت مسئولیت پیدا شود.

بنده تازه نشستم پشت میز، دیدم یكی با شلاق زد به شیشه. در اطاق نگاه كردم دیدم رئیس شهربانی، یاور جهانسوزی، است. بنده را صدا كرد بیرون؛ گفت چوبین را بگو بیاید. چوبین را صدا كردم یاور جهانسوزی است. به من گفت تو برو دم در شهربانی اگر كسی عارض و معروض آمد برگردان و بگو صبح بیایند. در همان موقعی كه رئیس شهربانی بنده را خواست بفرستد دم در كه مراقب باشم كسی نیاید، دیدم دیبا نشسته است توی اطاق رئیس شهربانی، همان اطاقی كه نزدیك در زندان است و فروتن رئیس آگاهی هم نشسته است پشت میز و دارد از او تحقیقات می كند و دیدم كه پایش هم پابند داشت. یاور جهانسوزی و نایب فدوی هم دم در اطاق ایستاده بودند و فدوی دستهایش پشت سرش بود و یك دستمالی دستش بود. هادی نظمی وكیل كشیك زندان هم پایین پله ها ایستاده است. بنده را فرستادند دم در ایستادم و به طوری كه عرض كردم بعد از نیم ساعتی چوبین آمد كه رئیس ترا می خواهد. رفتم خدمتشان كه چه فرمایشی دارید؟ با چوبین هم رفتیم آنجا. بنده دیدم كه دیبا را انداخته اند و فدوی و فروتن و هادی خان افتادند رویش.

بنده و فتح الله كه وارد اطاق شدیم، جهانسوزی به فتح الله گفت كمك كن. فتح الله هم رفت، نمی دانم سرش را گرفت یا دستش را. بنده دیدم دولا شد. در همین موقع یاور جهانسوزی به من گفت برو زود تابوت و مرده شور را خبر كن بیاید و تابوت را خودت بیاور؛ فقط من بدانم و تو. بنده آمدم به جهانسوزی اطلاع دادم كه تابوت حاضر است. دیدم همگی توی حیاط ایستاده اند. جهانسوزی به فدوی گفت برو ببین كارش تمام است یا نه. رفت توی اطاق و برگشت گفت تمام است. بنده كه وارد شدم. یك پای جهانسوزی به گرده دیبا بود. فدوی هم یك پایش را گذاشته بود روی سینه دیبا یك دستش هم به گلو و دهان دیبا بود. هادی نظمی هم شانه های دیبا را گرفته بود؛ فروتن هم روی پاهایش نشسته بود. چوبین هم وقتی وارد اطاق شد و رئیس گفت برو كمك كن رفت آن طرف سر دیبا نمی دانم سرش را نگهداشت یا دستش را.4

عبدالحسین دیبا قبل از كشته شدن زندگی بسیار خفت بار و فقیرانه ای در زندان ملایر داشت و «با نهایت سختی و ذلت» عمر می گذرانید و وقتی اجازه خواسته بود تا با فروش قرآن خطی و انگشتری اش اندك تغییری در خورد و خوراكش بدهد، رضاشاه ضمن مخالفت با این خواسته تصریح كرده بود كه «مگر آنجا مهمانخانه است كه می خواهد خوش بگذراند؛ باید آنقدر بماند تا بمیرد».5

الله مراد یوسفی سنندجی، پاسبان دیگری كه شب قبل از حادثه قتل دیبا در شهربانی ملایر نگهبان كشیك بود، دانسته های خود درباره چگونگی و كیفیت قتل عبدالحسین دیبا به دست مأموران شهربانی رضاشاه را برای دادگاه چنین شرح داده است:

آنچه كه من اطلاع دارم مرحوم عبدالحسین دیبا را در شهربانی ملایر كشتند و تفصیل آن از این قرار است كه یك شب كه كشیك بنده بود و در اطاق نگهبانی بودم، تقریباً نیم ساعت بعد از نصف شب بود كه خوابیده بودم، یاور جهانسوزی، رئیس شهربانی؛ عسكر فروتن، رئیس آگاهی؛ سید محمود فدوی، رسدبان یك در حالتی كه گیوه در پا داشته، آمدند بالای سر بنده. فدوی و جهانسوزی رفتند درب زندان توقف كردند. عسكر فروتن به بنده گفت بدون اینكه كسی بفهمد قراول در شهربانی را بكن توی یك اطاق درش را ببند و كمك كن یك نفر را بیاوریم اینجا، می خواهیم از بین ببریم. هرچه برایت می گیرم و انعام هم می دهیم. یك دست بند هم دست عسكر فروتن بود. من خیلی اصرار كردم كه كیست كه می خواهید از بین ببرید؟ گفت حاجی آقا است و مقصود از حاجی آقا دیبا بود كه در شهربانی بین خودمان اسمش را حاجی آقا گذاشته بودیم. گفتم كشیك را تحویل بگیرید من بروم؛ خودتان می دانید والا پایور نگهبانی بنده هستم و تمام شهر و مردم طبق دفتر تحویل بنده است. من نمی گذارم چنین كاری بكنید. رفت آهسته به جهانسوزی، رئیس شهربانی، مطلب را گفت او هم آمد بالای سر بنده و دو سه تا فحش به بنده داد و شلاقی هم زد به سر من و از در رفتند بیرون. آن شب گذشت فردا ساعت هشت صبح عسكر فروتن باز من را صدا كرد توی اطاق خودش و گفت دیشب ما با شما شوخی كردیم خواستیم ترا امتحان كنیم، اگر این حرفها از دهانت بیرون بیاید اعدام می شوی. شب بعد كه آمدم نصف شب بروم گشت وقتی رسیدم دم شهربانی دیدم قراول دم شهربانی نیست. ساعت تقریبا یك و نیم بعد از نصف شب بود؛ رفتم توی شهربانی پشت درخت بید به اطاق رئیس نگاه كردم دیدم عسكر فروتن و جهانسوزی و فدوی توی اطاق هستند و یك جنازه را كه دستهایش هم بسته بود توی گونی می تپاندند وحشت كنان آمدم بیرون. صبح كه آمدم كشیك را تحویل گرفتم دیدم اغلب پاسبانها چشمهاشان اشك آلود است و خداداد پاسبان كه مصدر دیبا و قراول بود، آمده سر خدمت و در اطاق دیبا توی زندان بسته است. شهرت بین حبسیها افتاده بود كه مدعی العموم تهران شب آمده و دیبا را برده است. جهانسوزی فردای آن روز همه پاسبانها را به خط كرد و گفت اگر یك موقعی كسی اسرار اداری را دروغ یا راست فاش بكند، اعدام می شود و باید همه محرم باشید. ولی در حضور همه آنها به من رو كرد و گفت اگر تو درویش علی هستی من اولاد شمرم ترا دربه در می كنم كه متمردی.6

بلافاصله پس از قتل دیبا، سید جعفر غسال در همان نیمه شب ترتیب غسل و شست وشوی او را داده قبل از آنكه آفتاب طلوع كند، جنایتكاران شهربانی جسد را به خاك سپردند.

سید جعفر می گوید: به من گفتند این مرده را ببر بشوی. من گفتم شب نمی شود؛ بماند تا صبح. یاور جهانسوزی گفت: فضولی مكن؛ پدرت را درمی آورم. آنگاه من حاضر شده و چهار نفر پاسبان مرحوم دیبا را از كیسه كشیده (گویا اول بنا بود با كیسه بدون تشریفات دفنش كنند) در تابوت نهاده حمل نمودند، به غسالخانه رسیدیم. جهانسوزی و فدوی و فروتن هم با ما تا غسالخانه آمدند. من عمل شستشو را انجام دادم و آفتاب نزدیك بود طلوع كند كه به دفن مبادرت نمودند. سید جعفر در پاسخ بازپرس كه از او پرسیده بود آیا علامات و آثاری در بدن او بود، پاسخ داد: فقط روی او سیاه بوده ولی بدنش مثل بلور سفید بود.7

روز پس از قتل دیبا، شهربانی شایع كرد كه دیبا در انتقال به زندان كرمانشاهان سكته كرده و درگذشته است. و برای این كه پاسبانان و مأموران مطلع شهربانی از واقعیت امر اسرار آن قتل فجیع را مكتوم داشته به جایی بروز ندهند از اعتبارات سری شهربانی مبلغ سیصد تومان میان آنان تقسیم شد و یاور جهانسوزی در هشداری شدیداللحن مأموران حاضر در شهربانی ملایر را تهدید كرد كه هرگاه كمترین اطلاعی در این باره انتشار دهند «اعدام» خواهند شد.8

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پانوشت ها:

1- همان، صص 799-800

2- همان، صص 800-829 و جهانگیر موسوی زاده، پیشین، جلد اول، صص 113- 120

3- حسین مكی، تاریخ بیست ساله ایران، ج 5، ص 175

4- همان ص 176

5- جهانگیر موسوی زاده، پیشین، ج 1، صص 195-196

6- همان، صص 197- 198 و حسین مكی، پیشین، ج 5، صص 178- 179

7- حسین مكی، پیشین، ج 5، ص 177

8- جهانگیر موسوی زاده، پیشین، ج 1، صص 198- 199

منبع: کیهان- نوشته:اقبال حكیمیون