سارا خانم 6 سالشه. اون یک دختر خوب و مهربونه ولی بعضی وقت ها یکم شیطنت می کنه. مادربزرگ سارا که خیلی دلش برای نوه ی گلش تنگ شده بود امروز قرار بود به خانه ی آن ها بیاید. سارا خیلی خوشحال بود و مدام از مادرش می پرسید: پس مامان بزرگ کی میاد؟
سلام بچه ها جونم خوبید عزاداری هاتون قبول. انشا؛الله هرچی از امام حسین می خواین بهتون بده آخه امام حسین خیلی بچه ها رو
دوست داره شما بچه ها هم سعی کنید با کار های خوبتون دل امام حسین رو شاد کنید.
شاپرک، فکر می کنه خیلی زرنگه. هر کجا خبری باشه زود می پره می ره اونجا تا ببینه چه خبره. بعضی وقتها بزرگترها بهش می گن شاپرک جان هر کجا که دلت می خواد نباید بری.
میثم از مامانش خواست تا اون رو به پارک ببره اما مامان میثم گفت که امروز نمی تونه با میثم به پارک بره آخه ماه رمضان نزدیک بود و مامان باید کارهاش رو انجام می داد تا برای ماه رمضان آماده بشن. میثم هم قرار شد که به مامانش کمک کنه.
دیروز من به همراه مامان و بابا رفتیم باغمون. من کلی بازی کردم، هوا خیلی عالی بود. درخت های میوه پر شده بود از میوه های رنگارنگ، آلو ها همه رسیده بودند.