تبیان، دستیار زندگی
عمو زنجیر باف
عمو زنجیر باف
عمو زنجیر باف
خورشید خانوم می خواست به یک مهمانی برود اما گردنبند نداشت.یک روز صبح از پشت کوه بالاآمد. خانوم بزه داشت روی کوه علف می خورد
فسقلی
فسقلی
فسقلی
کفش بزرگ توی جعبه خوابش نمی برد. به کفش کوچک گفت: تو از کجا آمدی فسقلی؟ ما را اشتباهی کنار هم گذاشته اند. با این کوچکی چه طور می توانی به سرعت من راه بروی؟...
 چای
چای
چای
مامان مهربانم هر وقت از سر کار می آید، قبل از این که حتی چادرش را بردارد می رود سراغ سماور. دستش را می گذارد روی شکم سرد آن و یک آه کوتاه می کشد.
 بز دانا
بز دانا
بز دانا
روزی یک بز و یک سگ و یک گوساله و یک بره فرار کردند و به جنگل رفتند. حسابی خوردند و خوابیدند و چاق شدن تا این که....
بهرام و ببر
بهرام و ببر
بهرام و ببر
داستان های قدیمی ایرانی همیشه زیبا و پر از پند هستند، این داستان هم یک افسانه ای قدیمی و زیبا است...
 زنگوله
زنگوله
زنگوله
بز کوچولو کنار رودخانه یک جای خوب پیدا کرد. یک علف زار مخصوص خودش. بز کوچولو خیل بای کرد. بالا و پایین پردی و زنگوله اش دیلینگ، دیلینگ، دیلینگ کرد.
تلافی
تلافی
تلافی
سلام دوست های خوبم، می دونید تلافی کردن یعنی چی؟ می دونید که اگر دنبال تلافی کردن باشید اول خودتون آسیب می بینید و بعد دیگران. داستان امروز ما راجب تلافی کردنه، پس با دقت بخونید...
یک روز، یک فیلم
یک روز، یک فیلم
یک روز، یک فیلم
یکی بود یکی نبود، این داستان بامزه و خنده دار در مورد یک بچه فیل هست که قصد داره آب بخوره ولی اتفاقات با مزه ای براش می افته ...
 قطره کوچولو
قطره کوچولو
قطره کوچولو
فرشته‏ ی مهربان روی پنجه‏ ی ستـاره نشسته بود و دنیا را تماشا می‏ کرد که صدای آهی شنید. صدا از آن پایین بود؛ از زمین!... ایستاد، بال‏ هایش را باز کرد و به سمت زمین پرواز کرد. تا به جایی رسید که صدای آه را شنیده بود
طوطی چهلم- قسمت دوم
طوطی چهلم- قسمت دوم
طوطی چهلم- قسمت دوم
داستان را تا جایی ادامه دادیم که پسری برای گرفتن پرنده به کوه و دشت رفت در این حین چهل طوطی به دام گرفتار شدند که 39 عددآن ها فرار کردند و یک طوطی باقی ماند که به پسر قول داد تا سه روز دیگر بر می گردد تا این که...