محتاج پناه بانو
دوختم چشم به اشراق نگاهت بانو سوختم در تب ابیات پر آهت بانو
مىكشد صافى ایمان نمازت دل را تا سروش ملكوتى پگاهت بانو
واژهها دل به تو دادند اگر بستانى عرش مبهوت در ادراك نگاهت بانو
باز تا آبى افلاك غزل خواهم گفت یك ضریح آینه جارى است به راهت بانو
این غزل مبهم برخورد دو بال است بدان هر كبوتر بچه محتاج پناهت بانو
"حامد حجتى"