پیامبر
دلنوشته های شهید علم الهدی
قبل از یادداشتهای ارزنده حسین علم الهدی در سنگر، به دو ویژگی اخلاقی وی اشاره میکنیم :
الف- حسین در رفتار با بردران بسیجی و مردم، بسیار متواضع بود.
او فرمانده سپاه هویزه بود، در جلساتی با حضور مسئولین و فرماندهان همچون آیه ا... خامنهای و دکتر چمران شرکت میکرد، در طراحی عملیات بسیار میاندیشید و با وجود تلاشهای فراوان و برنامههای سنگین در ساعات روز، شبها همچون همه بسیجیها، پاسدار شب بود.
چندبار مسئول تنظیم لیست پاسداری، نام حسین را از لیست حذف کرد، و به دلیل این که ایشان در همه ساعات روز مسئولیتهای سنگین دارد، حاضر نبود نام حسین را بنویسد، اما حسین با اصرار زیاد نام خود را در لیست قرار داد و ساعاتی از شب را پاس میداد، درست همچون همه نیروها.
ب- حسین از کمترین فرصت و لحظات وقت خود، استفاده میکرد، در ساعاتی از شب که مسئولیت پاسداری را بر عهده داشت از نور چراغ قوه دستی استفاده کرده و صفحاتی را با عنوان یادداشتهای در سنگر، به نگارش درآورد.
حسین نوشتههای فراوانی داشته که متأسفانه در حمله ارتش عراق و ویران نمودن شهر هویزه و مقر سپاه، همه چیز نابود شد، از جمله دست نوشتههای حسین. اینک چند نمونه از نوشتههای حسین که گویا در شبهای مختلف در سنگر نوشته است به حضورتان تقدیم میشود :
***
پیامبر
در این دل شب پیامبر شبیخون میزد : غزوه بنی اسد- غزوه خیبر
در این دل شب یاد عزیزانم رضا، اصغر و منصور که در شبهای رمضان با هم دعا میخواندیم و بعد ما میخوابیدیم، اما منصور بیدار میماند و ادامه میداد.
در این دل شب یاد عزیزم رضا پیرزاده که با هم نهجالبلاغه مطالعه میکردیم.
یاد اصغر گندمکار که با هم قرآن کار میکردیم.
در این دل شب مردانی چون خمینی، در حال عبادتاند.
امشب که پاسم تمام شد، حتماً فردا آیات خدا را درباره نمازشب در قرآن مطالعه میکنم. در این خانه کوچک که انتخاب کردهام، روزها لحظات بگونهای میگذرد و شبها بگونهای دیگر.
روزها با خود در تنهایی سخن میگویم و با دوستانم در جمع در نمازجماعت.
در لحظاتی که اسلحه را بر دوش دارم، به فکر شمشیر علی بن ابیطالب ذوالفقار میافتم، به فکر اسلحه ابوذر میافتم و دست پرتوان او.
خدایا این اسلحه را در دست من به سرنوشت آن شمشیرها نزدیک گردان.
امام امت هم به تازگی برای پاسداران سخن گفته، اما چه سخنانی، با این حرفهای امام شرم دارم که حتی در اندیشهام خود را پاسدار تصور کنم.
باید جداً به امام هم فکر کرد، به زندگی او، مبارزات او، ایمان او، استقامت او و بالاخره اخلاص او.
لحظات چگونه میگذرد، عبور زمان مانند عبور آب جوی از جلوی چشمان کاملاً ملموس است.
عمر چون جوی نونو میرسد مستمری مینماید در جسد
هر زمان نو میشود دنیا و ما بی خبر از نو شدن اندر بقا
زمانی به خود میاندیشم و زمانی به مردم.
گاهی این تصور غلط به ذهنم میآید که در یک تکرار به سر میبرم، یکنواختی و عادت را احساس میکنم.
اما زندگی در این خانه کوچک که یک قلب پرطپش است، یک دل خالی است در زمین خدا، در متن پاکی، نمیتواند تکرارپذیر باشد. زیرا که لحظاتی با خدا سخن میگویم و لحظاتی و ساعتهایی را با شهداء و زمانی به خود میاندیشم و زمانی به خمینی، روح خدا و به مردم و فضای پر غوغای راهپیماییها و زمانی لحظهای هم...
آری تنهایی موهبتی است الهی، در تنهایی از تنهایی بدر میآییم.
در تنهایی به خدا میرسیم.
و در سنگر تنها هستم روزها به فکر سربازان صدر اسلام وحماسههای آنها میافتم. جنگ بدر، غزوه احد، غزوه خندق، خیبر، تبوک و...
آنها چگونه جهاد کردند و ما چگونه میتوانیم به آنان نزدیک شویم.
در این اندیشهام که قرآن درباره یاران پیامبر سخن میگوید :
محمد رسول الله والذین معه اشراء علی الکفار و رحماء بینهم تریهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السجود.
کزرع اخرج شطئه فارزه فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار
صفات یاران پیامبر :
و این یاران در درگاه هیچ سخنی ندارند جز آنکه میگویند :
و ما کان قولهم الا ان قالوا
1- اشراء علی الکفار
2- رحماء بینهم
3- تریهم رکعا سجدا
4- سیماهم فی وجوههم من اثر السجود
خداوند آنان را مثال میزند به دانهای که در دل زمین کاشته شود و این دانه آنچنان با سرعت رشد کند که درخت تنومندی مستقل و متکی به خود گردد.
اول- کزرع اخرج شطئه
دوم- فازره
سوم- فاستغلظ
چهارم- فاستوی علی سوقه
گونه رشد : یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار
باز خدای بزرگ در وصف آن یاران باوفای پیامبر سخن میگوید :
و کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر
1- فما وهنو لما اصابهم فی سبیل الله
2- و ما ضعفوا
3- و ما استکانو
4- والله یحب الصابرین
5- ربنا اغفرلنا ذنوبنا
6- و اسرافنا فی امرنا
7- و ثبت اقدامنا
8- وانصرنا علی القوم الکافرین
بلال- ابوذر- صهیب- کمیل- مالک اشتر- مصعب و...
اینان یاران پیامبر بودند، دوشادوش او جهاد کردند تا پیروز شدند.
خدایا مرا به آنان نزدیک کن.
علی(ع) در نهجالبلاغه در وصف آنان سخن میگوید :
خدایا مرا متصف به اوصاف آنان گردان.
دلنوشته های دیگر:فریاد عشق-ابوتراب-غربت و عزت-فریاد و سکوت