تبیان، دستیار زندگی
بسیاری گمان می‌برند كه در جریان ملی‌شدن صنعت نفت امریكا به طرفداری از ایران در مقابل انگلستان ایستاد و از منافع ملت ایران حمایت كرد، در حالی كه با مطالعه تاریخ به خوبی درمی‌یابیم كه امریكا خواستار یله‌شدن منافع نفتی به سوی خود بود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رقابت آمریكا و انگلیس در ایران و نهضت ملی شدن صنعت نفت

ملی شدن صنعت نفت

چکیده:

بسیاری گمان می‌برند كه در جریان ملی‌شدن صنعت نفت امریكا به طرفداری از ایران در مقابل انگلستان ایستاد و از منافع ملت ایران حمایت كرد، در حالی كه با مطالعه تاریخ به خوبی درمی‌یابیم كه امریكا خواستار یله‌شدن منافع نفتی به سوی خود بود و گل‌آلود‌شدن آب او را به مقصود می‌رساند به همین خاطر هم پس از عدم تامین آنچه كه می‌خواست به طراحی و اجرای كودتای 28 مرداد و سرنگونی دولت دكتر محمد مصدق دست زد. رقابت‌های پنهان و غیرانسانی امریكا انگلستان بر سر منابع نفتی ایران را در این مقاله مرور خواهید فرمود.

به نظر می‌رسید كه دو هم پیمان قدرتمند فاتح در جنگ جهانی دوم یعنی امریكا و انگلیس، به علت مشابهت‌های ایدئولوژیك و سیاسی اجتماعی و رابطه پسرخواندگی، بیشترین همكاری‌ها را در دنیای پس از جنگ خواهند داشت و تا مدت‌ها نیز چنین بود؛ اما گویا در صحنه بین‌المللی هم قدرت و ثروت پدر و پسر نمی‌شناسد. امریكای تازه نفس به ضعف و افول روزبه‌روز پدر پیر و مكار خود هیچ‌گونه توجه و ترحمی نشان نمی‌داد و هر چه كه او پس می‌رفت امریكا پیش می‌آمد. تقویت ایران در مقابل كمونیسم و دلایل استراتژیك دیگر مانع از آن نمی‌شد كه امریكا از پس منافع مشترك خود با انگلستان، چشم‌انداز سال‌های آینده كانون انرژی جهان در خاورمیانه را نبیند. قرارداد تضعیف درآمدهای نفتی شركت آراسكوی امریكا با عربستان سعودی، موقعیت نفتی انگلستان را در ایران متزلزل می‌ساخت و آنها را از سهم 16? درصدی ایران در شركت نفت ایران و انگلیس دچار نگرانی می‌ساخت.

بسیاری گمان می‌برند كه در جریان ملی‌شدن صنعت نفت امریكا به طرفداری از ایران در مقابل انگلستان ایستاد و از منافع ملت ایران حمایت كرد، در حالی كه با مطالعه تاریخ به خوبی درمی‌یابیم كه امریكا خواستار یله‌شدن منافع نفتی به سوی خود بود و گل‌آلود‌شدن آب او را به مقصود می‌رساند به همین خاطر هم پس از عدم تامین آنچه كه می‌خواست به طراحی و اجرای كودتای 28 مرداد و سرنگونی دولت دكتر محمد مصدق دست زد. رقابت‌های پنهان و غیرانسانی امریكا و انگلستان بر سر منابع نفتی ایران را در این مقاله مرور خواهید فرمود.

پایان یافتن جنگ جهانی دوم، ساختار نظام بین المللی را دگرگون و دو قدرت آمریكا و انگلیس را رویاروی هم قرارداد. با وجود اینكه آمریكا به عنوان قدرت در حال ظهور در صحنه جهانی و انگلستان هم به عنوان امپراطور رو به افول؛ در مقابله با اتحاد شوروی(سابق) و ماركسیسم دارای منافع مشتركی بودند، در برخی از مناطق مهم دنیا رقابت سختی را با یكدیگر آغاز كردند.آمریكا این بار برای تصاحب مناطق نفوذ و محدود كردن قدرت انگلستان عزم خود را جزم كرده بود. این رقابت كه دارای ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی و نظامی بود، بیانگر یكی از قواعد اصلی نظام بین المللی است كه ساختار حاكم تنها با پیدایش یك قدرت جدید و افول قدرت پیشین دچار دگرگونی می شود.

در این میان خلیج فارس و ایران یكی از مهمترین حوزه های رقابت این دو كشور محسوب می شدند. آمریكا پس از جنگ جهانی دوم در ایران موقعیت بسیارخوبی به دلیل پایان دادن غائله آذربایجان كسب كرده بود و از همین زمان قصد داشت نفوذ خود در ایران را به تدریج گسترش دهد.1 آمریكا كه در این زمان در سطح بین المللی و منطقه خلیج فارس انگلستان را مجبور به عقب نشینی كرده بود با اجرای دكترین ترومن و اجرای طرح مارشال قصد داشت تا حد زیادی نفوذ خود را در سطح جهانی گسترش دهد.2

پس از جنگ جهانی دوم ایالات متحده به صورت بزرگترین كشور اعتبار دهنده دنیا درآمد اما در مقابل، از جمله كشورهای بدهكار آن دوران می توان بریتانیای كبیر، بزرگترین امپراطوری مالی پیشن جهان را نام برد. در این زمان تغییر موقعیت انگلستان یكی از اهداف اصلی آمریكا بود كه مشاورین روزولت برای تحقق آن برنامه ریزی های دقیقی انجام داده بودند. با اجرای همین برنامه ها بودكه در اواخر دهه1940 بازارهای پیشین این امپراطوری بزرگ همگی تحت اشغال كالاهای آمریكایی درآمد.3 در منطقه خلیج فارس نیز ایالات متحده طی این سالها از طریق شركت نفتی آرامكو(Aramco) منابع نفتی عربستان را تحت كنترل خود درآورده و بدنبال كسب منابع بیشتری در منطقه از جمله ایران بود.

دکتر مصدق

تاكنون درباره همكاری ایالات متحده و انگلستان در كودتای 28 مرداد و سرنگونی دولت دكتر مصدق مطالب زیادی نگاشته شده است اما به رقابت این دو كشور در زمینه نفت ایران كمتر پرداخته می شود. باید دانست همكاری و رقابت آمریكا و انگلیس در این زمینه، دو روی یك سكه بود كه در نهایت با تقسیم منابع نفتی ایران به پایان رسید. این رقابت و همكاری بعد از جنگ جهانی دوم آغاز وطی بحران ملی شدن صنعت نفت ادامه پیدا كرد. آمریكاییان با زیركی و با اتكا به قدرت فزاینده سیاسی و اقتصادی توانستند شریك انگلیس درمنابع نفتی ایران گردند. علایق آمریكا در ایران بعد از جنگ جهانی دوم علاوه بر نفت، جلوگیری از نفوذ كمونیسم بر مبنای دكترین ترومن بود. آمریكا در عین حال، حضور مستقیم در ایران را با منافع خود سازگار نمی دید. از دید آمریكاییان، حاكمیت مستقیم در منطقه استراتژیك خلیج فارس با توجه به منابع عظیم نفتی آن، درگیری با اتحاد شوروی را اجتناب ناپذیر می ساخت. در این دوره دیدگاه ایالات متحده درباره ایران بدین ترتیب بود: ‹‹حفظ استقلال ایران برای ایالات متحده آمریكا از اهمیت بسیاری برخوردار است. از سوی دیگر به خاطر موقعیت استراتژیكی و منابع عظیم نفتی، از دست رفتن ایران به مفهوم تهدید امنیت خاورمیانه، پاكستان و هند می باشد.از سوی دیگر این امر به حیثیت ایالات متحده دركشورهای منطقه آسیب زده و اعتماد به نفس این كشورها را در مقابله با تهدیدهای كمونیسم كاهش می دهد.›› 4

همزمان لندن نیز ارزیابی مشابهی از تهدید كمونیسم و اتحاد شوروی در منطقه داشت. این مساله زمانی اهمیت پیدا می كند كه به نقش مهم منابع نفتی ایران در سیاست خارجی انگلیس در منطقه واقف باشیم. درسالهای قبل شركت نفت ایران و انگلیس منافع و درآمد فراوانی متوجه انگلستان می كرد كه حفظ آنها در شرایط پس از جنگ جهانی دوم نیز برای آن كشور دارای اهمیت بود. همچنین مقابله با نفوذ شوروی نیز درصدر اهداف انگلستان در منطقه قرار داشت، در عین حال به دلیل آنكه خود را ناتوان از مقابله با آن كشور می دانست، نیازمند به كمكهای ایالات متحده بود. در همین زمینه سفیر بریتانیا در واشنگتن می نویسد: ((مریكایی ها درصدد اشغال جایگاه ما در خاورمیانه هستند. نفوذ آنها در خاورمیانه بعد از جنگ جهانی دوم به طور گسترده ای زیاد شده است. آنها به عنوان یك قدرت نیرومند و دائمی در عربستان حضور پیدا كرده و بدنبال مسلط شدن بر ایران هستند.) 5 ارزیابی سفیر انگلستان كاملا درست بود وضعف تدریجی بریتانیا و قدرت اقتصادی آمریكا در این دوره زمینه لازم برای نفوذ آمریكا در منطقه را فراهم كرد. در نتیجه این حالت دولت بریتانیا بدین نتیجه رسیدكه تقسیم منافع برای حفظ حضور بریتانیا در خلیج فارس ضروری است. براساس همین نتیجه گیری است كه سفیر بریتانیا در تهران موضوع مشابهی با ایالات متحده درباره ایران اتخاذ می كند.

آیت الله کاشانی

‹‹ هر دو دولت ایالات متحده و بریتانیا بر این باور هستندكه قوای نظامی ایران باید دارای قدرتی باشدكه از عهده حفظ امنیت داخلی و دفاع در مقابل تجاوزات خارجی برآید.›› در چنین شرایطی بود كه زمینه برای گسترش نفوذ آمریكا در ایران فراهم شد و این دولت شروع به فرستادن تجهیزات و پرسنل نظامی برای تعلیم نیروهای ارتش ایران كرد تا بدین طریق مانع از نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در ایران شود.6

آمریكا به تدریج در ایران صاحب نفوذ می شد و نفت ایران نیز جایگاه استراتژیكی در سیاست خارجی آمریكا پیدا می كرد. باوجود اینكه آمریكا در این زمان منابع نفتی‌گسترده ای در ونزوئلا و عربستان داشت اما از اهیمت افزایش این منابع برای آینده اقتصاد خود غافل نبود. دی‌گایر رئیس‌كمیسیون كارشناسان بررسی نفت آمریكا در اكتبر 1943 گزارشی بدین شرح به فراكلین روزولت رئیس جمهوری ایالات متحده تسلیم كرد: ‹‹آینده نفت این نیروی ارزشمند و مهم، مدت زیادی وابسته به قاره آمریكا نخواهد بود. طولی نخواهد كشید كه ذخایر و مراكز مهم تولید نفت جهان از خلیج مكزیكو و جزایر كارایب به منطقه خلیج فارس انتقال خواهد یافت.››7

این در حالی بود كه در آن زمان آمریكا تنها 16% از نفت خلیج فارس را در اختیار داشت و 78% منابع نفتی این منطقه همچنان در اختیار انگلستان بود. همین امر موجب توجه بیشتر آمریكا به منبع نفتی خاورمیانه و آغاز مداخله در امور نفتی ایران گردید. در شرایطی كه شوروی نیز چون انگلیس خواهان بدست آوردن امتیازات نفتی در ایران بود، بهانه لازم برای مداخله در امور نفتی ایران جهت جلوگیری از نفوذ اتحاد شوروی و در واقع بدست آوردن امتیازات نفتی برای شركتهای آمریكایی در اختیار ایالات متحده قرار گرفت. این در شرایطی بود كه انگلیس از سوی مردم ایران و برخی سیاستمداران مخالف انگلیس به دلیل سهم ناچیز ایران از منافع گسترده نفت كشور تحت فشار قرار داشت. آمریكا نیز در این زمان بدنبال نزدیك شدن به آن طیف از سیاستمداران و گروههای ایرانی بود كه نگرانی فزاینده ای از انگلیسیها داشتند.

وزارت امور خارجه و انرژی آمریكا نیز در این زمینه فعالیتهای گسترده ای در ایران انجام می دادند. به همین دلیل انگلیس درصدد مبارزه علیه قوام السلطنه كه خود را به آمریكایی ها نزدیك كرده بود برآمد و دولت او را ساقط نمود. پس از وی ساعد به عنوان نخست وزیرجدید انتخاب شد‌كه قرارداد‌گس-گلشاییان در زمان وی به امضای دولتهای ایران و انگلیس رسید اما در مجلس شانزدهم آن لایحه مردود اعلام شد. پس آن دولت انگلستان به رغم رقابت با آمریكاییان از سپهبد رزم آرا برای رسیدن به مقام نخست وزیری حمایت كرد.

در بحبوحه كشمكش بر سر نفت ایران وزارت خارجه و انرژی آمریكا نیزفعالیت های گسترده ای را در این راستا آغاز كرده و این دولت نیز از رزم آرا پشتیبانی كرد. رزم آرا قصد داشت با تلفیق منافع انگلیس و آمریكا مساله نفت را حل كرده و جنبش ملی ایران را از حركت باز دارد.8

آمریكا كه تصمیم گرفته بود انگلستان تضعیف شده را تحت فشار قرار داده و بخشی از منابع نفتی ایران را تحت كنترل خود قرار دهد در این میان حتی از اعتباری كه از خارج كردن نیروهای اتحاد شوروی از ایران كسب كرده بود استفاده می كرد. در بحبوحه درگیری ایران و انگلیس بر سر منابع نفتی و در شرایطی كه شركت نفت ایران و انگلیس (AIOC) به هیچ وجه حاضر نبود سهم بیشتری از آنچه در قرار داد الحاقی گس-گلشاییان به ایران اعطا شده بود، واگذار كند، شركت نفتی آرامكوی آمریكا قراردادی را با عربستان برمبنای پنجاه پنجاه یا اصل تنصیف درآمدهای حاصله منعقد كرد كه می توانست تاثیر زیادی بر روند مبارزات ایرانیان داشته باشد. در تداوم همین روند وزارت امور خارجه آمریكا، بریتانیا را برای دادن امتیازات بیشتر تحت فشار گذاشت.آمریكا حتی قبل از عقد قرار داد آرامكو، به انگلیس توصیه كرده بود كه با تقاضای رزم آرا برای تنصیف عواید نفت موافقت كند.9

در دسامبر1950 وزارت خارجه آمریكا تصمیم گرفت یك سلسله مذاكرات درباره منافع نفتی دو كشور انگلیس و ایالات متحده انجام دهد. در این زمینه مشاور نفتی وزارت خارجه آمریكا گزارشی را تنظیم كرد كه در آن آمده بود: ‹‹جاذبه كمونیسم در خاورمیانه از یك سو به علت فقر عمومی مردم و از سوی دیگر ناشی از شهرت بدی است كه قدرتهای غربی در این ناحیه به عنوان سردمداران استعمار و امپریالیسم دارند و اصولا انگلیسیها در ایران به شدت مورد نفرت مردم هستند. برای تحكیم موقعیت نفتی غرب در خاورمیانه، باید به مردم این منطقه نشان دادكه عملیات نفتی غرب مستقیما به سودشان تمام می شود.››10

در این گزارش از تاكتیك برخی كمپانیهای نفتی كه با اصل پنجاه، پنجاه (تنصیف عواید) موافقت نمی كنند اظهار تاسف شده و آمده است: (چنین روشهایی، اصل امتیازات آنها را تهدید می كند و به خطر می اندازد. )11

از همین روی آمریكاییان از انگلستان خواستند كه بر اساس اصل پنجاه - پنجاه با ایران وارد مذاكره شوند اما شركت نفت ایران و انگلیس اعلام كرد كه در صورت پذیرش این اصل،كمپانی مذكور ورشكست خواهد شد. در همین زمان سفیر آمریكا در تهران به آچسن وزیر امور خارجه نوشت: (من فقط می توانم این نتیجه را بگیرم كه بریتانیا در مساعی ما برای تقویت موضع ایران خرابكاری می كند تا تسلط و كنترل مشكوك و مورد تردید خود را در این كشور حفظ نماید.)12

همانطور كه مشخص است آمریكا از تداوم سلطه انحصاری انگلستان بر منابع نفتی ایران به هیچ وجه رضایت نداشت و به دنبال كاستن نفوذ بریتانیا در ایران بود و تنها به همین دلیل بود كه با نیروهای مخالف انگلیس در ایران همراهی می كرد. این هدف آمریكا در گزارش ویلیام وانتر مدیر كل امور یونان، تركیه و ایران در وزارت امور خارجه آمریكا بیشتر آشكار و نمایان شده است: ( به نظرمن از روز روشن تر است كه سیاست بریتانیا در ایران با وجود شرایط كنونی جهان سر سوزنی تغییر نكرده است. آنها همچنان مصمم اند كه منافع شركت نفت ایران و انگلیس (AICO) را در درجه اول اهمیت قرار دهند و به این ترتیب بگذارند اوضاع داخلی ایران به طور دائم در وضعی مغشوش و آشفته قرار داشته باشد تا شرایط بصورتی درآید كه AICO بتواند نقش سابق خود را عینا ادامه دهد. یعنی نمایندگان مجلس و مقامات دولتی را كماكان با رشوه بخرند و از این طریق قادر شوند در غیاب یك دولت نیرومند هر طور كه مایلند (در ایران) رفتار كنند… درحال حاضر این مسئله به وضوح دیده می شودكه AICO بر سیاست انگلیس در ایران تسلط دارد و هركاری كه ما انجام دهیم تا شاید دولت بریتانیا بتواند خود را از این قیدو بندها رها كند، ارزش آزمودن دارد. )13

ملی شدن صنعت نفت

از سوی دیگر بریتانیا از انعقاد قرار دادی بین كمپانی آمریكایی آرامكو و عربستان بر مبنای اصل 50-50 وحشت داشت و دراین باره سفیر بریتانیا درتهران معتقد بود: ‹‹ در صورتی كه آرامكو امتیازات مالی قابل ملاحظه ای به عربستان سعودی بدهد،كار ما در تصویب قرار داد الحاقی بسیار مشكل تر خواهد شد.›› از این رو انگلستان از آمریكاییها می خواست كه امضای این قرارداد را به تاخیر بیندازند. البته استدلال انگلیس این بود كه این قرار داد می تواند همزمان به منافع نفتی بریتانیا و آمریكا آسیب برساند ولی آمریكا كه به دنبال اهداف مهمتری بود در بحبوحه اختلافات ایران و انگلیس قرار دادی با عربستان منعقد كردكه این مساله علاوه بر تاثیر مهمی كه بر روند تحولات بعدی داشت، در عین حال به آمریكا در تعقیب اهداف خود كمك بسیاری نمود.

همراهی هایی‌كه تا این مقطع آمریكاییان با نهضت ملی ایران داشتند، برخی ایرانیان را متقاعد كرده بودكه آمریكا درمبارزه علیه كمپانی نفت از حقوق ملت ایران پشتیبانی می‌كند. این عده برخی موضع گیریهای آمریكا را نشانه تضاد میان سیاست ایالات متحده و بریتانیا درباره نفت خاورمیانه و به ویژه ایران می دانستند. برخی نیز معتقدند كه میانجیگری آمریكا میان ایران و انگلیس برای حل مساله نفت، نشانه تضاد سیاسی لندن و واشنگتن نبود و ایالات متحده قصد نداشت كه بدون توجه به منافع متفق همیشگی خود، بطور یك جانبه ازخواست های دولت و ملت ایران پشتیبانی كند.14

هرچند هدف اصلی آمریكا حمایت از نهضت ملی ایران نبود اما آن كشور با انگلستان نیز همراهی چندانی نداشت. ایلات متحده اصولا به هیچ وجه راضی نبودكه تمام نفت ایران در اختیار انگلستان باقی بماند لذا سیاستی را در منطقه و ایران تعقیب می كرد كه كنترل منابع نفتی منطقه را از دست انگلستان خارج كند. سیاستهای آمریكا از ابتدای ماجرای نفت تا پایان آن نیز موید همین واقعیت است. با این فرض می توان گفت كه حتی اگر ایران وانگلستان در دوران رزم آرا می توانستند به توافقی بر مبنای اصل تنصیف بدون در نظر گرفتن سهم ایالات متحده دست یابند،آمریكا به شدت در مقابل آن مقاومت می كرد. روند كار آمریكاییها به خوبی نشان می دهد كه این دولت در اصل با سیاست دكتر مصدق و‹‹ملی كردن صنعت نفت›› مخالف بود. بدین معنی ایالات متحده هم با سیاست نفتی انگلستان در ایران و هم با اصل ملی كردن صنعت نفت سازگاری نداشت. این كشور حتی در دوره مصدق اقداماتی انجام دادكه عامل تضعیف دولت وی‌گردید.

به هر حال پس از فراز و نشیب های بسیاركه توضیح تمام آنها هدف این گفتار نیست، دكتر مصدق مامور تشكیل دولت شد. مخالفت آمریكا با سیاستهای نفتی انگلیس از مذاكرات مقامات دو كشور كاملا آشكار است. در این مذاكرات در حالیكه انگلستان شكست در برابر اصل ملی كردن نفت را نوعی شكست در جنگ سرد تلقی می كرد و خواهان پشتیبانی آمریكا از طرح های آن كشور بود، آمریكاییان علاوه بر نگرانی از نفوذ كمونیسم در ایران، منافع خاص خود را در امور نفتی مد نظرقرار می دادند. ایالات متحده در درگیری نفتی ایران و انگلستان به دلیل آنكه هم با سیاست انگلستان در ایران و هم با اصل ملی كردن صنعت نفت مخالف بود در دوره مصدق چنان عمل می‌كردكه نهایتا به اهداف خود نایل‌گردد. در مذاكرات سال 1951 بین مك‌گی و سفیر انگلیس در آمریكا، مك گی درخواست ملی شدن صنعت نفت را به رغم جنبه های احساساتی و غیر عملی آن، (یك واقعیت) تلقی كرده و تاكید می كند كه ایالات متحده مجبور بودآن را چون یك داروی تلخ بپذیرد و بریتانیا نیز حداقل از لحاظ اصولی باید آنرا می پذیرفت. در همین زمان وال استریت ژورنال نوشت: (آمریكا اجازه نخواهد داد انگلیس در ایران به زورمتوسل شود و اصرارخواهد ورزید كه نیروهای انگلیسی از تهدیدهای مدل قرن نوزدهم دست بردارند) 15نیویورك تایمز نیز نوشت: ((ملی شدن نفت را نمی توان تغییر داد و منافع بریتانیا در ایران بایدبا عملی انجام شده منطبق گردد.)16

همانطور كه ملاحظه می شود وزارت امورخارجه آمریكا و مطبوعات این كشور انگلستان را برای پذیرش محدودیتهایی در تسلط خود بر منابع نفتی ایران تحت فشارهای شدیدی قرار دادند. در واقع دلیل اصلی فشارهای آمریكا را باید در ترس از كمونیسم و امید به دست آوردن سهمی در نفت ایران جستجو كرد. علاوه بر این آمریكا بنابه دلایل متعدد مخالف استعمار كهن اروپایی بود و قصد داشت مظهر اصلی استعمار كهن یعنی بریتانیا را در ایران مجبور به پذیرش پایان دوره استعمار كهن نماید.

موضع دو دولت آمریكا و انگلیس ابتدا درباره دكتر مصدق نیز متفاوت بود. انگلیس به شدت با دكتر مصدق مخالفت می كردكه این امركاملا طبیعی می نمود. رهبران انگلیس مصدق را نه یك رهبر دموكراتیك ملی، بلكه در بهترین تعبیر، ناسیونالیستی عوام فریب و در بدترین تعبیر، طرفدار كمونیسم می پنداشتند.17

اما از دیدگاه آمریكا یی ها مصدق بهترین گزینه در مقابل قدرت یابی كمونیسم در ایران بود و از سوی دیگر شركتهای نفتی آمریكایی امیدوار بودند در صورت پیروزی مصدق سهمی در نفت ایران بیابند. دولت ترومن مصدق را مظهر مجسم جوشش احساسات ناسیونالیستی مردم ایران می دیدكه سیاست او در طردAICO از پشتیبانی گسترده اكثریت ملت ایران بهره مند است.18 از نظر بریتانیا اختلافات برسر نفت، صرفا موضوعی بود كه به منافع اقتصادی آن كشور ارتباط پیدا می كرد. اما از نظر آمریكا، این موضوع اهمیت استراتژیك جهانی داشت. با این وجود انگلیسیها معتقد بودند آمریكا برای منافع آنها در خاورمیانه دندان تیز كرده است چراكه این موضوع مبتنی بر سوابقی نیز بود. در اكتبر 1943 جیمز برنر، مدیر كل سازمان تجهیزات و تداركات جنگی آمریكا از روزولت خواست بابت غرامت نفتی كه طبق قانون ((وام و اجاره)) ایالات متحده به بریتانیا داده است، این كشور یك سوم از منافع نفتی خود در ایران را به آمریكا واگذار نماید.

همچنین مطبوعات آمریكا در حمایت از مصدق مطالب زیادی را منتشر می كردند. واشنگتن پست در این باره نوشت: ( ایرانی ها كمپانی نفت را به چشم یك كشور در شكم یك كشور مصیبت زده و بلا دیده و مظهر مجسم فقرخود می بینند، بنابراین آنان تنها راه نجات را ملی كردن منافع نفت می دانند.) 19

روزنامه نیویورك تایمز نیز نوشت: (اگر ایالات متحده از مصدق پشتیبانی نكند حیثیت آمریكا در ایران و سراسر خاورمیانه به خطر می افتد. برای انگلیس، اعمال فشار و نفوذ در كشور آزادی كه تاریخ و تمدن نوشته آن بسیار زودتر از تاریخ و تمدن خود بریتانیا آغاز شده و بر آن برتری دارد، كار آسانی نیست).20

علاوه بر این اختلاف اصولی دیگری نیز میان ایالات متحده و انگلیس وجود داشت كه آن بحث مستعمرات بود.آمریكاییان با بررسی عملكرد انگلستان به این نتیجه رسیدند كه این كشور قصد رها كردن مستعمرات را ندارد. آمریكا قضیه نفت ایران را نیز از همین منظر تجزیه و تحلیل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ كرده و برای عقب نشینی انگلستان از موضعش آن كشور را تحت فشار قرارمی داد. در واقع ایالات متحده به دلیل منافع خاصی كه در این قضیه داشت با ملی شدن صنعت نفت ایران در آغاز موافق بود و آن را اهرم فشاری بر انگلستان و عامل تضعیف موقعیت جهانی آن كشور به ویژه در مناطق مستعمراتی تلقی می كرد.

آمریكاییان تا زمانی كه مطمئن نشده بودند در قبال سرنگون كردن دكتر مصدق منافعی عاید آن كشور خواهد شد، از مصدق حمایت كرده و به اشكال گوناگون انگلستان را برای پذیرش اصل ملی شدن صنعت نفت تحت فشار گذاشتند.

در نهایت نیز اختلاف این دو كشور در این مورد بدین نحو ختم شد كه شركت نفت ایران و انگلیس به یك كنسرسیوم بین المللی كه شركت های آمریكایی نیز در آن سهیم باشند تبدیل گردد. و به همین دلیل رهبری كودتا را آمریكاییان و نه انگلیسی ها به عهده‌گرفتند.كرمیت روزولت در مصاحبه ای كه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با روزنامه معروف آمریكایی لس آنجلس تایمز انجام داد، به صراحت خود را فرمانده كودتا معرفی كرد.21 با این وجود رقابتهای میان آمریكا و انگلیس و تلاش این كشور برای تضعیف موقعیت انگلستان در خاورمیانه نه تنها متوقف نشد بلكه در سالهای بعد نیز ادامه پیدا كرد. بسیاری معتقدند آمریكا پس از مواجه شدن با سرسختی مصدق و نیز پس از به قدرت رسیدن جمهوری خواهان در كاخ سفید از حمایت مصدق دست برداشت اما آنتونی ایدن مطلبی دارد كه كاملا مغایر با این برداشت است. به نظرآنتونی ایدن،همكاری ایالات متحده، در مورد بحرانAICO موجب شد بریتانیا آمریكاییان را در نفت ایران سهیم كند و این حقیقت دركنسرسیوم نفت 1954 به خوبی متبلور شد. ایدن در همین زمینه می گوید: در مبارزه با دولت مصدق، بریتانیا در واقع موافقت آمریكا برای نجات دادن بریتیش پترولیوم]شركت نفت انگلیس و ایران[ را خریداری كرد. با پیشنهاد شركت آمریكاییها در كنسرسیوم جدید كه از سوی وزارت امور خارجه بریتانیا مطرح شد، آمریكا سیاست بیطرفی خود بین مصدق و لندن را كنار گذاشت.22

آیت الله کاشانی

ایدن بر این مساله تاكید می كندكه ایالات متحده تنها زمانی در بحران ملی شدن صنعت نفت با انگلیس همكاری كرد كه بریتانیا به ایالات متحده در كنسرسیوم جدید نفت سهام قابل توجهی اعطا كرد.

با این وجود‌ تلاش آمریكا برای تضعیف موقعیت انگلستان در خاورمیانه به همین جا متوقف نشد و در سالهای بعد نیز تداوم یافت. در سال 1955 بریتانیا پیمان بغداد را كه ایران، عراق، پاكستان و تركیه در آن عضو بودند با هدف مقابله با اتحاد شوروی به امضا رسانید. ایالات متحده با وجود اینكه از پیمان بغداد حمایت می كرد ولی هیچگاه عضو رسمی آن نشد. آمریكا می پنداشت به این دلیل كه بریتانیا از طرف كشورهای رادیكال عرب مورد انتقاد قرار گرفته است حضورش در پیمان بغداد، موجب ناراحتی و توهین به كشورهای مستقل عرب خواهد بود.23 هدف انگلیس از این پیمان در واقع حفظ منافع خود در منطقه بود كه این مساله مورد رضایت آمریكاییان واقع نشد. در همین حال ایالات متحده همچنان به دنبال افزایش نفوذ خود در منطقه بود. درگزارش سفیر بریتانیا در تهران، سر راجراستیوتز آمده است كه: ( اخیرا علایم زیادی مشاهده شده كه نیروی دریایی آمریكا بدنبال نفوذ در خلیج فارس است.) در ادامه همین گزارش در ارتباط با همكاری اقتصادی و دفاعی و سیاسی بریتانیا با ایالات متحده و موقعیت بریتانیا در خلیج فارس آمده است: بهتر است راه حلی برا ی خروج از این بن بست پیدا كنیم. كمی كوتاه آمدن بهتر از این است كه بحرانها ما را كاملا غرق كنند.24

بعد از جنگ جهانی دوم بریتانیا برای حفظ نفوذ خود در منطقه احتیاج به تلاشی فراوان و رقابت با آمریكا داشت در حالیكه دیگر توان این رقابت را از دست داده بود. بریتانیا با ضعف اقتصادی خود پس از جنگ و ضربه ای كه متعاقب استقلال هند و بحران ملی شدن صنعت نفت ایران خورده بود، توان رقابت با آمریكا را در خود نمی دید. به همن دلیل مقامات بریتانیایی تلاش می‌كردند كه به آمریكا ضرورت حضور خود در منطقه جهت مقابله با اتحاد شوروی را ثابت كنند. از دیدگاه دولت بریتانیا، ایالات متحده باید درك می كرد كه وجود بریتانیا در خلیج فارس برای دفاع از منافع غرب كه شامل منافع نفتی ایالات متحده نیز می باشد ضروری است. وزیر امور خارجه بریتانیا، لوید جرج در این زمینه می گوید: (ما باید درصدد آن باشیم كه آمریكا موقعیت ما را در خلیج فارس به عنوان تضمین كننده منافع غرب درآن منطقه درك‌ كند كه این امر شامل منافع شركتهای نفتی آن كشور هم می شود.)

به هر حال، با وجود ضعف اقتصادی بریتانیا و ضرورت همكاری این كشور با ایالات متحده جهت حفاظت از منافع اش در خاورمیانه، تا سال 1956 خاورمیانه هنوز یك حوزه نفوذ حیاتی برای بریتانیا محسوب می‌گردید تا اینكه این كشور با بحران كانال سوئز مواجه شد. در سال 1951 دولت مصر كانال سوئز را ملی اعلام كرد. كانال سوئز به عنوان مسیر اصلی انتقال دو سوم نفت خلیج فارس از اهمیت استراتژیك برای بریتانیا، اروپای غربی و ایالات متحده برخوردار بود. بعد از بحران ملی شدن صنعت نفت ایران و موافقت انگلیس به اعطای سهم قابل توجهی از نفت ایران به آمریكا، نخست وزیر بریتانیا قصد داشت مانع از مداخله ایالات متحده در بحران كانال سوئز شود، زیرا وی از نفوذ بیشتر این كشور در خاورمیانه هراس داشت. به همین دلیل آنتونی ایدن در سال 1955 به كابینه خودگفت: ((منافع ما در خاورمیانه از منافع ایالات متحده بیشتر است زیرا تكیه ما بر نفت خاورمیانه، و تجربه ما درمنطقه از آنها بیشتر می باشد. بنابراین ما نباید اجازه دهیم كه هماهنگی با آمریكا و حمایت آن كشور بیش از حد ما را محدود نماید. ما باید روی سیاست خود برحسب منافعمان سرمایه گذاری كنیم و سعی ما بر آن باشد تا جایی كه می توانیم حمایت آمریكایها را جلب نماییم. 25

همانطور كه مشخص است، انتونی ایدن از اینكه ابتكار عمل در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه بدست آمریكا باشد ناراضی بود. در نتیجه وی قصد داشت در بحران كانال سوئز تجربه بحران ملی شدن صنعت نفت ایران تكرار نگردد. ایدن تاكید كرد كه كشورش در بحران مذكور در صورت لزوم باید بدون هماهنگی و همكاری با ایالات متحده وارد عمل شود. به همین دلیل، به دنبال اعلام ملی شدن كانال سوئز از سوی دولت مصر در سال 1956، این كشور بدون مشورت با ایالات متحده و بطور مستقل همراه با فرانسه و اسرائیل به مصر حمله كرد. بزودی مشخص‌گردید بریتانیا ارزیابی نادرستی از قدرت خود و سیاست جهانی داشته است. پس از حمله به مصر،‌آمریكا مخالفت خود را با این اقدام نشان داده و نقش مهمی در سازمان ملل در محكومیت این اقدام به عهده گرفت. درجریان این بحران آمریكا نشان داد كه حركت خود را تا كسب نقش بازیگر مسلط در خاورمیانه ادامه خواهد داد. بریتانیا نیز به این نتیجه رسید كه نمی تواند بدون همكاری با ایالات متحده در سیاستهای منطقه ای وارد عمل شود. انگلستان در بحران ملی شدن نفت ایران نیز، تنها زمانی كه رضایت آمریكا را جلب كرده بود توانست اقدامی انجام دهد.

دکتر مصدق

سالها بعد ایدن بصورت تنفرآمیزی در این خصوص اظهار داشت: (آمریكا برای تقبل مسئولیتهای جدید خود در خاورمیانه، بهای گرانی را تعیین كرد.) بدیهی است آمریكا تنها براساس منافع و شرایط خود اقدام می كرد كه این امر در همه موارد نمی توانست مطابق میل انگلستان باشد. بهرحال آمریكاییان هیچ منفعتی را در محافظت از امپراطوری بریتانیا در هیج جای جهان نمی دیدند. آمریكاییان قصد داشتند به بریتانیایی ها تفهیم كنند كه نقش سابق آنان در دنیا عوض شده است و انگلستان نباید وانمود كند كه هنوز هم ابرقدرت محسوب می شود.

انگلستان با گذشت سال ها درس های این دو بحران را فراموش نكرده است و همچنان در مسائل جهانی در كنار آمریكا و بدنبال این كشور قرار می گیرد. این امر در كلیه وجوه سیاست خارجی بریتانیا هویداست. برهمین اساس می توان آخرین نمود آن را در مشاركت مستقیم انگلستان در حمله آمریكا به افغانستان و عراق مشاهده كرد.

پی نوشت ها

1- مارك گازیوروسكی، آمریكا و سیاست خارجی شاه

2- ر.ك: استفن آمبروز، روند سلطه گری تاریخ سیاست خارجی آمریكا، ترجمه: احمد تابنده، 1363، ص174

3- استفن آمبروز، پیشین،ص 16.

4- y. ALEXANDERA AND A.NANES (Eds)

THE UNITED STATES AND IRAN : A DOCUMENTARY HISTORYMARYLAND: UNIVERSITY PUBLICATION OF AMERICA (1980). PP. 265،266

5- Pro. London, CAB 129/66 c (54) 53/ Middle Eeast: Anglo - American Policy

Letter to Foreign Office On Policy in the Middle East, From sir Roger Makins/ the British Ambassador to Washington secret 25 th January, 1954.

6- B.Burrows, Footnotes in the sand, the Gulf in transition 1953 – 1958 (london)

Micheal Russell, 1990, p 135.

7- غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و كودتای 28 مرداد 1332، شركت سهامی انتشار، 1373، ص 34

8- همان، ص 99

9- مصطفی علم، نفت، قدرت واصول، ترجمه: غلامحسین صالحیار، انتشارات اطلاعات، 1371، ص 119

10- همان، ص 119

11- همان، ص 120

12- همان، ص 122

13- همان، ص 125

14- غلامرضا نجاتی، پیشین، صص 174و175

15- Wall street journaL, 7 April 1951

16- Newyork times, 7 April 1951

17- محمد علی‌كاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه: محمدرضا نفیسی و كامبیز عزیزی، نشر مركز،1373، ص 213

18- مصطفی علم،پیشین، ص 165

19-Washington Post, 22 june 1951

20- New york times, 8 November 1951

21- غلامرضا نجاتی، پیشین، ص 317

22- A.Eden, Full circle, London: Cassell, 1960, P. 198

23- A. Dobson, the Politics Of the Anglo- American Economic specail Relationship 1940-1987, (Brigthton: Wheatsheaf Books, 1988) P. 144

24- Pro, London, Fo 311/ 12057/ the General Political Correspondence Of the Foreign Office, sir Roger sterns, British : Ambassador to Tehran, to the British Foregin secretary, Selwyn Llogd, secret, 8 th. Deceber, 1956. P.47

25- Ibid, P.48

منبع: ماهنامه زمانه

پژوهشگر: مقصود رنجبر