شوهرم جبار شده و وقتی برای من ندارد. تمام وقتش را به توطئه و قتل دشمنانش میگذراند. شاید روزی بفهمند که دموکراسی چقدر خوب بوده است. من از پسرم راضی هستم. او دانشمند بزرگی است....
دیومدس شوهر خوبی برای من بود. نمی دانم چرا تصمیم گرفت به فریگیا برود و با این آلکیبیادس شریر ملاقات کند.
حالا تا برگشتن او نارسیس کوچک را پیش مادرم خواهم برد. من باز هم باردارم...
من عاقبت خوشی نداشتم. از استیکس گذشتم و از رودخانه فراموشی خوردم.
حالا در دشتهای الیزه میگردم. اینجا مرد پیری را دیده ام که نامش را به خاطر ندارم .
...
ما عاقبت تسلیم اسپارت شدیم. من هم به تحصیل علم برگشتم. آلاتوس به من افتخار میکند. اما حالا در فهم این نمودار ساده مشکل دارم . به آن در کتاب فیثاغورث از اهالی ساموس برخوردم....
من هم مردم و به جهان زیرین رفتم. اما یادم رفت هرمس را با خودم ببرم.
وقتی میخواستم برگردم به سگ سه سر بزرگی با دم اژدها، به نام سربر، برخوردم که نمی گذاشت مردهها از در دنیای دیگر بیرون بروند و به میان زندهها برگردند. ...
من چقدر خوش شانسم که دو تا بچه سالم، اسپارکوس و پولونیا، دارم.
هراسپارتی، زن یا مرد، باید بدن کاملی داشته باشد. هنگامی که بچه ای به دنیا میآید، سربازان اسپارتی به آن خانه میآیند و سلامت بچه را بازرسی میکنند. ...
من همچنان به پیراموس علاقه دارم. اما پدرم دستور دستگیری پیراموس را صادر کرده است.
او دیگر خطرناک شده و بردگان را تا سرحد شورش تحریک کرده است. نمی دانم عاقبت ما چه خواهد شد ...
بالاخره نوبت من شد که به قایق ران استکیس پول بدهم تا مرا از این دنیا به دنیای زیرین ببرد. بازماندگانم سکه ای زیر زبان جسدم گذاشته بودند تا به قایقران بدهم. ...
من اینجا روی عرشه ناو بیست و ششم، روی پاروی هفدهم مینشینم.
میتوانم سیسیلی را در افق ببینم. افراد میگویند آلکیبیادس به اسپارت فرار کرده و نقشه فاش شده است. ...
اول او را نشناختم. ملوانی بود با ریشهای در هم.چشمانشکاسه خون بودند و چیزی آزارش میداد.
مردم مدام از او سؤال میکردند : چه شد؟ چند نفر زندهماندند؟
و او فقط سرتکان میداد. بعد به من نگاه کرد و صدایم کرد.نمی توانستم صورتش را بشناسم، ام...
به : مادر بزرگ، مسوپا
شما یکی از بهترین مشتری های ما هستید. شاید پیش گویید درست برنده مسابقات باعث شده است تا دوباره برایمشورت برگردید.
اما خلاصه پیشگویی ما این است : کارنیتا مرد بیچاره گریانی را خواهد دید. ...