تبیان، دستیار زندگی
همین که حرکت کاروان از مکه به عراق آغاز می شود هر چه پیشتر می آییم تاریکیهای بیشتری بر واقعیت تاریخی سایه می افکند. مخصوصاً از نقطه ای که کاروان با دسته ی پیشرو سپاهیان کوفه بفرماندهی حر پسر یزید روبرو می شود تا ساعتی که جنگ در صحنه ی کربلا پایان می یابد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

با كاروان عشق 18

حسین
(پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین علیه‌السلام)
مقالات گذشته را از اینجا مشاهده نمایید

استحوذ علیهم الشّیطان فأنسیهم ذکر الله

(المجادله: 19) (1)

... پس از مخالفت حسین با بیعت یزید و حركت وی از مدینه به مکه و رسیدن دعوت نامه های مردم کوفه و فرستادن مسلم و حرکت از مکه به عراق با همه ی اختلافی که در جزئیات روایتها دیده می شود، چون آنچه را تاریخ نویسان قدیم درباره ی این حادثه، از آغاز تا آن روز نوشته اند با قرینه های خارجی بسنجیم ممکن است بتوان پاره ای از حوادث را روشن‌تر  دید.

در مطالب گذشته کوشش شد تا آنجا که ممکن است از میان این روایتهای گوناگون آن قسمت که همه ی تاریخ نویسان یا بیشتر آنان با آن همداستاننند نوشته شود. اما همین که حرکت کاروان از مکه به عراق آغاز می شود هر چه پیشتر می‌آییم تاریکیهای بیشتری بر واقعیت تاریخی سایه می افکند.

مخصوصاً از نقطه ای که کاروان با دسته ی پیشرو سپاهیان کوفه بفرماندهی حر پسر یزید روبرو می شود تا ساعتی که جنگ در صحنه ی کربلا پایان می یابد بقدری روایات با یکیگر متناقض و یا ناسازگار است که می توان گفت تنها نقطه ی اشتراک آنان همین است که درگیری روز دهم محرم سال شصت و یکم هجری رخ داده، و از همراهان امام هر کس به سن بلوغ رسیده با وی به قتل رسیده است حتی درباره ی اینکه چرا علی ابن الحسین را نکشتند، مورخان شیعه و سنی همداستان نیستند. علت این پراکندگی و تناقض نویسی هم معلوم است.

نخستین سند کتبی که ما در دست دارم و نسخه های آن تا امروز باقی مانده حداقل دویست سال بعد از حادثه نوشته شده است. در دوران حکومت اموی تاریخ نویسان، خطیبان، قصه گویان وابسته به این حکومت، تا چه اندازه توانسته اند گزارش حوادث را به نفع آنان دگرگون کنند و آن را که خود می خواهند نشان دهند، خدا می داند. این جعل و تزویرها بیش از نیم قرن ادامه داشته است، تا آنکه نوبت به قیام شیعیان آل علی می رسد. و می دانیم که رهبری این قیام را آل عباس عهده دار شدند. بدیهی است که در آغاز این نهضت عباسیان برای اینکه عاطفه ی شیعیان را هر چه بیشتر برانگیزانند، کوشیدند تا چهره ی زشت رقیبان شکست خورده ی خود را زشت تر نشان دهند. از وابستگان این حکومت نیز مسلماًً گروهی از همان دست مردم اند.

مخصوصاً از نقطه ای که کاروان با دسته ی پیشرو سپاهیان کوفه بفرماندهی حر پسر یزید روبرو می شود تا ساعتی که جنگ در صحنه ی کربلا پایان می یابد بقدری روایات با یکیگر متناقض و یا ناسازگار است که می توان گفت تنها نقطه ی اشتراک آنان همین است که درگیری روز دهم محرم سال شصت و یکم هجری رخ داده، و از همراهان امام هر کس به سن بلوغ رسیده با وی به قتل رسیده است حتی درباره ی اینکه چرا علی ابن الحسین را نکشتند، مورخان شیعه و سنی همداستان نیستند. علت این پراکندگی و تناقض نویسی هم معلوم است.

آنان نیز روایتها نوشته و پراکنده اند که بیش از آنکه نشان دهنده ی واقعیت باشد سلاحی برنده برای برانداختن مانده ی دشمنان بنی عباس است. ولی از اینها همه بدتر کوششی است که در مرحله ی دوم حکومت عباسی یعنی پس از استقرار حکومت و پیش از تدوین اسناد به عمل آمده است. فرزندان عباس نخست تشیع و طرفداری از خاندان پیغمبر را دستاویز پیشرفت خود ساختند، اما همین که به قدرت رسیدند کمتر از بنی امیه درباره ی خاندان علی ستم نکردند. و اگر در نظر بگییم که وسیله ی تبیلغاتی در چنان روزگاری حدیث بوده است، خواهیم دانست که بار دیگر بازار جعل و تحریف و انتحال رونق گرفته است و باز طبعاً آن دسته از داستانها که با منافع این نو بدولت رسیدگان سازش نداشته دستخوش دگرگونی شده است. با این ترتیب تنها خدا و آنان که خود شاهد چنان صحنه ها بوده اند می دانند که در آن پیکارگاه چه گذشته و حقیقت چه بوده است.

تازه این سندها ی موجود که نیز از هزار و صد سال پیش در دست داریم هر دسته ای پیش از آنکه بیان کننده ی واقعیت خارجی باشد بازگوینده ی تمایلات گروهی است که آن را بمیراث گذاشته اند. مثلاً دسته ای از روایتها چنان به اختصار گراییده است که گویی برخورد کاروان با طلیعه ی سپاه کوفه تا پایان نبرد یک دو روز بیش نبوده و مدت درگیری هم از دقایقی چند تجاوز نکرده است. در حالی که روایتهای کوفی تا آنجا که ممکن بوده از تفصیل دریغ نکرده است. متأسفانه اسنادی که دو تارخ نویس قدیم – یعقوبی و طبری – از آن نقل می کنند در دست ما نیست و اصالت نسخه هایی که بدان نام باقی مانده و در دسترس ماست مورد تردید است. بدین رو از این لحظه به بعد چاره ای جز تطبیق این روایات با قرینه های خارجی نداریم.

چون همه ی روایات از حر نام برده اند و او را نخستین کسی شناسانده اند که کاروان با وی برخورد کرد، پس این داستان را نیز به قرینه می توان پذیرفت که حر این کاروان را یکسره به کربلا نبرده  چه او در این باره دستوری نداشت، او مأمور بوده است هر جا حسین را دید سر راه وی را بگیرد. بنابراین آنچه روایهای کوفی نوشته اند که حسین نخست با او درباره ی سفر خود گفت و گو کرد و گفت من به دعوت مردم عراق آمده ام و اگر آنها از این دعوت منصرف شده اند بر می گردم و حر در پاسخ گفت من از این دعوت و این نامه ها خبری ندارم از آن دسته روایات درست تر بنظر می رسد که می گوید حر پس از آنکه حسین را دید او را یکسره نزد عمربن سعد برد و چون دانست که عمر آماده ی جنگ است از کرده ی خود پشیمان شد و بیاران حسین پیوست.

این سندها ی موجود که نیز از هزار و صد سال پیش در دست داریم هر دسته ای پیش از آنکه بیان کننده ی واقعیت خارجی باشد بازگوینده ی تمایلات گروهی است که آن را بمیراث گذاشته اند. مثلاً دسته ای از روایتها چنان به اختصار گراییده است که گویی برخورد کاروان با طلیعه ی سپاه کوفه تا پایان نبرد یک دو روز بیش نبوده و مدت درگیری هم از دقایقی چند تجاوز نکرده است.

باز یک دسته از روایتها نوشته اند حسین پس از مذاکره ی مقدماتی تصمیم گرفت به جانب حجاز برگردد ولی حر نگذاشت، این قسمت از داستان نیز جای تردید است، زیرا حسین چنانکه گفتیم می دانست در حجاز از آسیب مأموران یزید ایمن نیست و برای همین بود که اعمال حج را بجای نیاورده روانه ی عراق شد. در این صورت چگونه ممکن است پس از نومیدی از مردم عراق دوباره به حجاز بازگردد؟ آنچه درست بنظر می رسد این است که حسین می خواسته است خود را هر چه زوتر به کوفه برساند، چه با رسیدن وی بدان شهر جمع آوری مجدد نیرو امکان داشت ولی حر نپذیرفت و او را متوقف ساخت تا در این باره از پسر زیاد دستوری بگیرد.

سرانجام هر دو گروه پذیرفتند که تا رسیدن نامه ی پسر زیاد براهی بروند که بکوفه و یا حجاز نرود و چنانکه می دانیم چون به سرزمینی که امروز بنام کربلا نامیده می شود رسیدند، نامه ی پسر زیاد به حر رسید که هر جا این نامه را گرفتی حسین را نگاهدار. در این نامه تأکید شده بود که او را در سرزمینی خشک و بی آب فرود آور منتظر باش تا دستور مجدد به تو برسد

ادامه دارد ...

پی‌نوشت:

1- چیره شد بر آنها شیطان، پس یاد خدا را فراموششان کرد.

(المجادله: 19) (1)

منبع:

پس از پنجاه سال، دكتر سید جعفر شهیدی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.