تبیان، دستیار زندگی
پس از رفتن ابن زیاد، شریک پرسید چرا او را نکشتی مسلم پاسخ داد به خاطر حدیثی که از پیغمبر روایت شده است که مرد با ایمان کسی را به فتک (ترور) نمی کشد...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

با كاروان عشق

(13)

حسین

ترور حربه بی ایمان

(پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین علیه‌السلام)

مقالات گذشته را از اینجا مشاهده نمایید

الایمان قید الفتک(1) (طبری، ج 7، 248)

بامداد آن شب پسر زیاد به مسجد رفت و چنانکه از پدرش آموخته بود با خطبه ای کوتاه و با عباراتی کوبنده که در روحیه ی چنان مردم بی فکر و زودباور اثری عمیق و آنی می نهاد، آنان را بیم داد که اگر نافرمانی کنند از ایشان نخواهد گذشت و اگر گوش بفرمان باشند، از بخششهای او بهره مند خواهند شد. سپس فرمان داد که کدخدایان هر محله رسیدگی کنند و فهرستی از غریبه ها آماده سازند و مواظب باشند که از کسی خلافی سر نزند. دومین کارش این بود که مخفی گاه مسلم را بداند تا پیش از آنکه دست بکار شود، کارش را بسازد. بنده ای معقل نام را طلبید و سه هزار درهم به او داد و گفت کوشش کن تا با پیروان مسلم آشنا شوی و چون چنین کسی را یافتی به او بگو مردی از شیعیانم و می دانم مسلم در چنین روزها به کمک محتاج است.

پس از رفتن ابن زیاد، شریک پرسید چرا او را نکشتی مسلم پاسخ داد به خاطر حدیثی که از پیغمبر روایت شده است که مرد با ایمان کسی را به فتک (ترور) نمی کشد.

می خواهم این پول را به او بدهم تا آن را در جنگ با دشمن خود مصرف کند. این مأموریت برای چنان جاسوسی چندان دشوار نبود. چند تن از بزرگان شیعه در کوفه مشهور بودند و او برای انجام مأموریت خود مسلم ابن عوسجه را که مردی زاهد و پارسا بود انتخاب کرد. در مسجد نزد او رفت و خود را از شیعیان اهل بیت شناساند و از وی خواست از مسلم رخصتی بطلبد تا بحضور او رسد. پسر عوسجه خدا را شکر کرد که چنین توفیقی نصیب مردی از شیعیان اهل بیت گردیده است. سپس او را سوگند داد که کار خود را پوشیده دارد و از این ماجرا به کسی خبر ندهد و چند روزی به خانه ی او رفت و آمد داشته باشد تا او بتواند از مسلم برای وی رخصت بگیرد.

معقل بر این جمله سوگند خورد. روزهای بعد پسر عوسجه او را نزد مسلم برد و مسلم آن مال را از او گرفت و با وی بیعت کرد. به این ترتیب ابن زیاد دانست که پسر عقیل در کجا بسر می برد. در همان روزها که جاسوس پسر زیاد نزد مسلم ابن عوسجه می رفت و مسلم از خانه ی مختار به خانه ی شریک ابن اعور رفت. شریک مردی بزرگ و سرشناس بود و عبیدالله زیاد بدو حرمت بسیار می نهاد. و چون شنید شریک بیمار است به او پیغام داد که شب هنگام به عیادت وی خواهد آمد. شریک به مسلم گفت این مرد بدیدن من می آید، تو باید در نهانخانه بمانی. چون به خانه ی من رسید و نزد من نشست بر وی بتازی و کارش را بسازی. وقت بیرون آمدن تو هنگامی است که من آب بخواهم. مسلم قبول کرد، پسر زیاد بخانه ی شریک آمد و با او به گفتگو  پرداخت.

شریک آب خواست و منتظر بود که مسلم با شمشیر کشیده از نهانخانه بیرون آید اما او چنین نکرد. شریک ترسید فرصت از دست برود، بیتی خواند که معنی آن این است که چرا انتظار می بری؟ چون این بیت را چند بار بر زبان راند پسر زیاد نگران شد و ترسید که مبادا پشت پرده خبری باشد. پرسید این چه سخنی است که شریک می گوید هانی پسر عروه که همان وقت در خانه ی شریک بود گفت او بیمار است و دچار هذیان شده و این شعر خوانی بر اثر همان هذیان و بیماری است. اما پسر زیاد احتیاط را از دست نداد و برخاست و از آن خانه بیرون رفت.

نوشته اند پس از آنکه ابن زیاد مسلم و هانی را کشت به او گفتند، آن شب که شریک آن شعر را مکرر می کرد به خاطر آن بود که مسلم از نهانخانه بیرون آید و ترا بکشد. گفت به خدا دیگر بر جنازه ی هیچ عراقی نماز نخواهم خواند

پس از رفتن ابن زیاد، شریک پرسید چرا او را نکشتی مسلم پاسخ داد به خاطر حدیثی که از پیغمبر روایت شده است که مرد با ایمان کسی را به فتک (ترور) نمی کشد. (2) هانی گفت باری اگر او را می کشتی فاسقی، فاجری، ستمکاری، مکاری، را کشته بودی. به این ترتیب بزرگترین دشمن مسلم و حسین ابن علی و هانی و شریک از چنان مهلکه ای که بپای خود بدانجا آمده بود بیرون جست، تنها به خاطر اینکه مسلمانی پاکدین و پاک اعتقاد، که جز به اجرای درست احکام دین به چیزی دیگر نمی اندیشید نخواست به خاطر سلامت خود و پیروزی در مأموریتی که بعهده داشت حکمی از احکام دین را نقض کند، هر چند با رعایت این حکم آینده ی او و کسی که او را فرستاده است بخطر افتد.

شریک روزی چند پس از این واقعه زنده بود و سپس درگذشت. نوشته اند پس از آنکه ابن زیاد مسلم و هانی را کشت به او گفتند، آن شب که شریک آن شعر را مکرر می کرد به خاطر آن بود که مسلم از نهانخانه بیرون آید و ترا بکشد. گفت به خدا دیگر بر جنازه ی هیچ عراقی نماز نخواهم خواند و اگر نه این بود که قبر پدرم زیاد در گورستانی است که شریک در آنجا بخاک سپرده شده است می گفتم او را نبش قبر کنند. (3)

پی‌نوشت ها:

1- ازنشانه های ایمان ترك ترور است.

2- طبری، ج 7، ص 249

3-  این شعار از آیه ی 35 سوره ی اسرا، مأخوذ است که هر گاه کسی مظلوم کشته شود خونخواه او حق دارد انتقام او را بگیرد، در کشتن اسراف نورزد همانا او منصور است.

منبع:

پس از پنجاه سال، سید جعفر شهیدی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.