تبیان، دستیار زندگی
زین‏العابدین علیه السلام پیك محبت‏بود. این هم عجیب است: راه می‏رفت، هرجایی ‏كسی را می‏دید، هرجا غریبی را می‏دید، فقیر و مستمندی را می‏دید... به او محبت ‏می‏كرد و به خانه خودش می‏آورد... روزی یك عده جذامی را دید (همه از جذامی فرار ‏می‏كنند..). از اینها دعو
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

امام سجاد (ع) در آثار شهید مطهری 3‏

ویژگی‏های امام سجاد علیه السلام

اشاره:

یكی از ویژگی‏های آثار شهید مطهری جامعیت آنها در علوم و معارف مختلف اسلامی ‏است، به طوری كه تقریبا در تمامی حوزه‏های مربوط به تاریخ، فلسفه، فقه، كلام و ‏اندیشه اسلامی، ایشان دارای آثار ارزشمند و متعددی هستند. ‏

یكی از محورهای اصلی آثار و نوشته‏های وی به تاریخ زندگی و وقایع مربوط به ائمه ‏معصومین علیهم السلام مربوط می‏شود. ‏

در این مجموعه مقالات تلاش شده است كه دیدگاه‏ها و مطالبی كه ایشان درباره امام ‏سجاد علیه السلام در آثار خود به آنها اشاره كرده است، جمع بندی و ارائه شود.

حضرت زین العابدین

قسمت سوم:‏

ویژگی‏های امام سجاد علیه السلام ‏

‏1. قهرمان معنویت

وجود مقدس امام زین‏العابدین علیه السلام قهرمان معنویت است; یعنی یكی از ‏فلسفه‏های وجودی فردی مثل علی‏بن الحسین، این است كه [مظهر معنویت اسلام ‏باشد]. انسان وقتی علی‏بن الحسین را می‏بیند، آن خوفی كه از خدا دارد، آن نمازهایی ‏كه واقعا نیایش بود و واقعا پرواز روح به سوی خدا بود... با خود می‏گوید این اسلام ‏چیست؟ (1) ‏

‏2. پیك محبت و دوستی

زین‏العابدین علیه السلام پیك محبت‏بود. این هم عجیب است: راه می‏رفت، هرجایی ‏كسی را می‏دید، هرجا غریبی را می‏دید، فقیر و مستمندی را می‏دید... به او محبت ‏می‏كرد و به خانه خودش می‏آورد... روزی یك عده جذامی را دید (همه از جذامی فرار ‏می‏كنند..). از اینها دعوت كرد، این را به خانه خود آورد. خانه زین‏العابدین، خانه مسكینان ‏و یتیمان و بیچارگان بود. (2) ‏

‏3. همسفر ناشناس ‏

فرزند پیغمبر است. به حج می‏رود. امتناع دارد كه با قافله‏ای حركت كند كه او را ‏می‏شناسند. مترصد است‏یك قافله‏ای از نقاط دور دست كه او را نمی‏شناسند، پیدا شود ‏و غریب وار داخل آن شود. وارد یكی از این قافله‏ها شد. از آنها خواست كه به من اجازه ‏دهید كه خدمت كنم. آنها هم پذیرفتند... در بین راه، مردی با این قافله تصادف كرد كه ‏امام را می‏شناخت. تا امام را شناخت، رفت نزد آنها و گفت: این كیست كه شما آورده‏اید ‏برای خدمت‏خودتان؟ گفتند: ما كه نمی‏شناسیم جوانی است مدنی ولی بسیار جوان ‏خوبی است. گفت: بله، شما نمی‏شناسید. اگر می‏شناختید، این جور به او فرمان ‏نمی‏دادید و او را در خدمت‏خودتان نمی‏گرفتید! گفتند: مگر كیست؟ گفت: این علی‏بن ‏حسین بن علی بن ابیطالب، فرزند پیغمبر است. دویدند خودشان را به دست و پای امام ‏انداختند: آقا! این، چه كاری بود شما كردید؟!... شما باید آقا باشید و ما خدمتكار شما. ‏فرمود: ‏

‏«نه، من تجربه كرده‏ام، وقتی كه با قافله‏ای حركت می‏كنم كه مرا می‏شناسند، ‏نمی‏گذارند من اهل قافله را خدمت كنم. لذا من می‏خواهم با قافله‏ای حركت كنم كه مرا ‏نمی‏شناسند، تا توفیق و سعادت خدمت‏به مسلمان و رفقا برای من پیدا شود.» (3) ‏

‏4. عفو و بخشش بی‏همتا ‏

هشام بن اسماعیل [حاكم مدینه در زمان عبدالملك بن مروان] در ستم و توهین به اهل ‏مدینه بیداد كرده بود... به خاندان علی علیه السلام و مخصوصا امام علی‏بن الحسین ‏زین‏العابدین علیه السلام، بیش از دیگران بدرفتاری كرده بود. ‏

ولید [پس از به قدرت رسیدن] هشام را معزول ساخت و به جای او عمربن عبدالعزیز، ‏پسر عموی جوان خود را حاكم مدینه قرار داد. عمر برای باز شدن عقده دل مردم، دستور ‏داد هشام‏بن اسماعیل را جلو خانه مروان [بن] حكم نگاه دارند و هركس كه از هشام ‏بدی دیده یا شنیده، بیاید و داد دل خود را بگیرد. مردم دسته دسته می‏آمدند، دشنام و ‏ناسزا و لعن و نفرین بود كه نثار هشام‏بن اسماعیل می‏شد. ‏

خود هشام‏بن اسماعیل بیش از همه نگران امام علی‏بن الحسین علیه السلام و علویین ‏بود. با خود فكر می‏كرد انتقام علی‏بن الحسین در مقابل آن همه ستمها و سب و لعنها ‏نسبت‏به پدران بزرگوارش، كمتر از كشتن نخواهد بود. ولی از آن طرف، امام به علویین ‏فرمود: خوی ما بر این نیست كه به افتاده لگد بزنیم و از دشمن بعد از آنكه ضعیف شد، ‏انتقام بگیریم، بلكه برعكس، اخلاق ما این است كه به افتادگان كمك و مساعدت كنیم. ‏

هنگامی كه امام با جمعیت انبوه علویین به طرف هشام‏بن اسماعیل می‏آمد، رنگ در ‏چهره هشام باقی نماند. هرلحظه انتظار مرگ را می‏كشید; ولی بر خلاف انتظار وی، امام ‏طبق معمول - كه مسلمانی به مسلمانی می‏رسد - با صدای بلند فرمود: «سلام ‏علیكم‏» و با او مصافحه كرد و برحال او ترحم كرده، به او فرمود: «اگر كمكی از من ساخته ‏است، حاضرم.» ‏

پس از این جریان، مردم مدینه نیز شماتت‏به او را موقوف كردند. (4) ‏

قصیده فرزدق در مدح امام سجاد علیه السلام ‏

...هشام هرچه كرد خود را به «حجرالاسود» برساند و طبق آداب حج، آن را لمس كند، ‏به علت كثرت و ازدحام مردم میسر نشد. ناچار برگشت و در جای بلندی برایش كرسی ‏گذاشتند. او از بالای آن كرسی به تماشای جمعیت پرداخت. شامیانی كه همراش آمده ‏بودند، دورش را گرفتند. آنها نیز به تماشای منظره پر ازدحام جمعیت پرداختند. ‏

در این میان، مردی ظاهر شد در سیمای پرهیزكاران، او نیز مانند همه یك جامه ساده ‏بیشتر به تن نداشت. آثار عبادت و بندگی خدا بر چهره‏اش نمودار بود. اول رفت و به دور ‏كعبه طواف كرد. بعد با قیافه‏ای آرام و قدم‏هایی مطمئن به طرف حجرالاسود آمد. ‏جمعیت‏با همه ازدحامی كه بود، همین كه او را دیدند، فورا كوچه دادند و او خود را به ‏حجرالاسود نزدیك ساخت. شامیان كه این منظره را دیدند، و قبلا دیده بودند كه مقام ‏ولایت عهد با آن اهمیت و طمطراق موفق نشده بود كه خود را به حجرالاسود نزدیك كند، ‏چشم‏هایشان خیره شد و غرق در تعجب گشتند. یكی از آنها از خود هشام پرسید: «این ‏شخص كیست؟!» هشام با آنكه كاملا می‏شناخت كه این شخص، علی‏بن الحسین ‏زین‏العابدین است، خود را به ناشناسی زد و گفت: «نمی‏شناسم.» ‏

در همین وقت، همام بن غالب، معروف به «فرزدق‏»، شاعر زبردست و توانای عرب، با ‏آنكه به واسطه كار و شغل و هنر مخصوصش پیش از هركس دیگر می‏بایست‏حرمت و ‏حشمت هشام را حفظ كند، چنان وجدانش تحریك شد و احساساتش به جوش آمد كه ‏فورا گفت: «لكن من او را می‏شناسم.» و به معرفی ساده قناعت نكرد، بر روی بلندی ‏ایستاده، قصیده‏ای غرا - كه از شاهكارهای ادبیات عرب است و فقط در مواقع حساس پر ‏از هیجان كه روح شاعر مثل دریا موج بزند، می‏تواند چنان سخنی ابداع شود - بالبداهه ‏سرود. در ضمن اشعارش چنین گفت: ‏

‏«این شخص كسی است كه تمام سنگریزه‏های سرزمین بطحأ او را می‏شناسند، این ‏كعبه او را می‏شناسد، زمین حرم و زمین خارج حرم او را می‏شناسد. ‏

حضرت زین العابدین

این فرزند بهترین بندگان خداست. این است آن پرهیزكار پاك پاكیزه مشهور. ‏

اینكه تو می‏گویی او را نمی‏شناسم، زیانی به او نمی‏رساند. اگر تو یك نفر فرضا ‏نشناسی، عرب و عجم او را می‏شناسد...» ‏

هشام از شنیدن این قصیده و این منطق و بیان، از خشم و غضب آتش گرفت و دستور ‏داد مستمری فرزدق را از بیت المال قطع كردند و خودش را در «عسفان‏» - بین مكه و ‏مدینه - زندانی كردند... ‏

علی‏بن الحسین علیه السلام مبلغی پول برای فرزدق فرستاد. فرزدق از قبول آن امتناع ‏كرد و گفت: «من قصیده را فقط در راه عقیده و ایمان و برای خدا انشاد كردم و میل ندارم ‏در مقابل آن پولی دریافت دارم.» ‏

بار دوم علی‏بن الحسین آن پول را برای فرزدق فرستاد و پیغام داد به او كه: «خداوند ‏خودش از نیت و قصد تو آگاه است و تو را مطابق همان نیت و قصد، پاداش نیك خواهد ‏داد. تو اگر این كمك را بپذیری، به اجر و پاداش تو در نزد خدا زیان نمی‏رساند.» (5) و ‏فرزدق را قسم داد كه حتما آن كمك را بپذیرد. فرزدق هم پذیرفت. (6) ‏

ملاعبدالرحمن جامی (شاعر معروف)... قصیده معروف فرزدق را در مدح امام سجاد علیه ‏السلام به فارسی به نظم آورده است. می‏گویند خوابی نقل كرده كه پس از مرگ فرزدق ‏از او در عالم رؤیا پرسیدند: خداوند با تو چه كرد؟ ‏

جواب داد: مرا به واسطه همان قصیده كه در مدح علی‏بن الحسین علیه السلام گفتم، ‏آمرزید. جامی خود اضافه می‏كند و می‏گوید: اگر خداوند همه مردم را به خاطر این قصیده ‏بیامرزد، عجیب نیست. (7) ‏

مقصود رنجبر ‏

‏_________________‏

1و 2. مجموعه آثار، ج 18،‏ ص 32. ‏

3. همان، ص 33. ‏

4. همان، ص 346. ‏

5. بحارالانوار، ج 11، ص 36. ‏

6. مجموعه آثار، ج 18، ص 270. ‏

7. همان، ج 3، ص 275. ‏

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.