تبیان، دستیار زندگی
آنچه را در رابطه با ادب یاران حضرت سیدالشهداء علیه السلام در سطور ذیل ذكر مى‎شود از امام عابدان، مولاى عاشقان، زینت عبادت كنندگان حضرت سجّاد علیه السلام روایت شده است . روز تاسوعا به پایان رسید و شب شد. شب عاشورا بر جهان دامن گسترد و این مرغك سیاه، سرزمی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ادب یاران حسین در برابر امام

محرم

آنچه را در رابطه با ادب یاران حضرت سیدالشهداء علیه السلام در سطور ذیل ذكر مى‎شود از امام عابدان، مولاى عاشقان، زینت عبادت كنندگان حضرت سجّاد علیه السلام روایت شده است .

روز تاسوعا به پایان رسید و شب شد. شب عاشورا بر جهان دامن گسترد و این مرغك سیاه، سرزمین كربلا را زیر بال‎هاى پهناور در خود جاى داد .

حضرت حسین علیه السلام بخشى از شب را با یاران گذراند، و بخشى را به عبادت، و قسمتى را به آماده شدن براى رزم بامداد .

در آغاز شب در جمع یاران به سخن پرداخت. نخست حمد و ثناى خدا را به جاى آورد، و ذات احدیّت را در تنگى و سختى درود گفت:

اَثْنى عَلَى اللهِ اَحْسَنَ الثَّناءِ وَ اَحْمَدُهُ عَلَى السَّراءِ وَالضَّراءِ .

چنان چه در آسایش و خوشى سپاس مى‎گفت، به نعمت‎هایى چند از نعمت‎هاى الهى اشاره كرد، نعمت‎هایى كه ویژه خود او بود و نعمت‎هایى كه دگران با وى شریك بودند‎، باز هم خدا را سپاس گفت و خواست كه او و یارانش را در زمره سپاسگزاران قرار دهد .

نخست به نعمت رهبرى و امامت اشاره كرد، كه خداوند خاندانش را بدان موهبت عظمى سرافراز ساخت. نعمت دوّم زادگى پیامبر بود كه وجودش از آن نور پاك ریشه گرفته است .

نعمت دیگر دانش و دانستن قرآن و كتاب خداى بود . فقاهت در دین و پى بردن به حقیقت احكام و قوانین اسلام، نعمت دیگرى بود كه به آن اشاره كرد، و خداى را دگر باره در برابر نعمت‎هاى گوش و چشم و دل سپاس گزارد، آنگاه با یاران به سخن پرداخت و چنین گفت:

من یارانى با وفاتر و بهتر از یاران خود سراغ ندارم، و اهل‎بیتى را بهتر و حقّ شناس‎تر و برتر از اهل‎بیت خود نمى‎شناسم،

خدا به همگى پاداشى نیكو عطا فرماید .

روشن است كه ما را با این مردم روزى خواهد بود! و چه روزى؟ روزى سیاه و خونین، من بیعت خود را از شما برداشتم و حقّى بر گردن شما ندارم. شما همگى آزاد هستید، مى‎خواهید بروید یا بمانید اینك شب فرا رسیده، و تاریكى جهان را فرا گرفته، مى‎توانید از این تاریكى استفاده كرده و خود را از دید دشمن نهان داشته به هر سو كه مى‎خواهید بروید، و هر كدام از شما دست یك تن از اهل‎بیت مرا گرفته ببرید، و در بیابان‎ها و شهرها پراكنده شوید، تا وقتى كه خدا فرجى كند. این مردم با من كار دارند و بس، اگر بر من دست یافتند دیگرى را فراموش كرده به او كارى نخواهند داشت .

كلام حضرت كه به پایان رسید حضرت عبّاس بن على (علیهماالسلام) آن علمدار جوانمرد از جاى برخاست و چنین پاسخ داد:

چرا برویم؟ آیا برویم كه پس از تو زنده بمانیم؟! خدا چنین روزى را نیاورد .

خویشان دیگر نیز با عباس هم‎سخن شدند و گفته او را گفتند. حسین (علیه السلام)به عمو زادگانش  ـ زادگان عقیل ـ روى كرده و گفت:

شماها شهید داده‎اید، بس است، شهادت مسلم براى شما كافى است اذن مى‎دهم كه همگى بروید و اینجا نمانید .

پاسخ عقیلیان این بود:

به خدا سوگند نخواهیم رفت، بلكه جان و مال و خاندانمان را در راه تو فدا خواهیم كرد، در پیشگاه تو نبرد كرده و با تو كشته خواهیم شد، خدا ماندن پس از تو را زشت گردانیده است .

سخن از بنى‎هاشم گذشت و نوبت پاسخ به یاران رسید .

نخست مسلم بن عوسجه از جاى برخاست و گفت:

آیا از یارى تو دست برداریم و عذرى در پیشگاه خدا نداشته باشیم؟! به خدا قسم از دامان تو دست برنمى‎دارم، تا با نیزه‎ام سینه‎هاى این مردم را سوراخ كنم . از دامانت دست نمى‎كشم تا شمشیر در دست دارم و قدرت نبرد در خود ببینم . اگر سلاحى در دست نداشته باشم با سنگ خواهم جنگید. از دامان تو دست برنمى‎دارم تا خدا بداند كه پس از پیامبرش عترتش را تنها و بى یار و یاور نگذاشته‎ایم . اگر بدانم كشته مى‎شوم سپس زنده مى‎شوم، دوباره كشته مى‎شوم و سوزانده مى‎شوم و خاكسترم را بر باد مى‎دهند و هفتاد بار با من چنین كنند، از یارى تو دست برنمى‎دارم تا در راه تو جان دهم، در حالى كه به جز یك مرگ بیش نیست و پس از مرگ، بهشت خداى، بهشتى كه پایان ندارد .

آنگاه زهیر از جاى برخاست و گفت:

اگر مى‎دانستم كه هزار بار مرا مى‎كشند و زنده مى‎كنند و بدین وسیله مى‎توانم مرگ را از تو و جوانانت دور كنم آماده هستم كه هزار بار كشته شوم .

محرم

دیگر یاران متّفق القول گفتند:

به خدا قسم كه از تو جدا نخواهیم شد، جان‎هاى ما همگى فداى تو باد، از تو با دست و سر دفاع مى‎كنیم وقتى كه كشته شدیم كارى نكرده‎ایم و بر تو منّتى نداریم فقط انجام وظیفه بوده است .

به ابن بشیر حضرمى خبر دادند: پسرت در مرزى اسیر شده .

گفت: مى‎دانم و پاى خدا حسابش مى‎كنم و جان خود را نیز نمى‎خواهم كه پسرم اسیر باشد و من زنده بمانم .

امام حسین (علیه السلام) فرمود: خدا تو را رحمت كند، برو براى نجات پسرت كوشش كن . بیعتم را از تو برداشتم .

ابن بشیر گفت: درندگان مرا بدرند، و زنده زنده بخورند اگر از تو جدا بشوم .

آنگاه حسین همگى یاران را مخاطب قرار داده گفت:

من فردا كشته خواهم شد و شما همگى كشته خواهید شد و یك تن از شما زنده نخواهد ماند. یاران گفتند: حمد خداى را كه چنین منّتى بر ما نهاد كه حضرتت را یارى كرده، و به شرف شهادت با تو نائل شویم، اى فرزند رسول خدا! دریغ مدار كه در بهشت با تو باشیم و در درجه تو بسر بریم .

امام حسین (علیه السلام) گفت: خدا به همه شما پاداشى بزرگ عطا كند .

قاسم جوان نورس، برادرزاده حسین از عمو پرسید: آیا من هم فردا كشته خواهم شد؟

حسین پرسید: پسرم كشته شدن نزد تو چگونه است؟

پاسخ داد: از عسل شیرین‎تر .

امام حسین (علیه السلام) گفت: آرى، تو هم كشته خواهى شد، كودك شیرخوار من عبدالله(علی اصغر) نیز كشته خواهد شد .

قاسم گفت: شیرخوار ! شیرخوار هم كشته خواهد شد؟! مگر این مردم به زنان و كودكان نیز حمله مى‎كنند و از آن‎ها دست بردار نیستند؟!

این بود ادب یاران حضرت حسین (علیه السلام) و سلامت و صفاى روح آنان كه تحت هیچ شرایطى حاضر به جدا شدن از حقّ نبودند. گرچه حضرت حسین (علیه السلام) به آنان فرمود: من بیعتم را از شما برداشتم و حقّم را بر شما حلال كردم مى‎خواهید بروید آزادید. ولى آن قوم با عزّت و آن آسمانیان با كرامت، عاشقانه در كنار حضرت حسین (علیه السلام) ماندند و عاشقانه به شرف شهادت در ركاب او نائل آمدند.

بیاییم در حالات و افعال و اخلاق، و معاشرت و برخورد با دین و آیین و برخورد با عمر و وقت، و خلاصه در همه امور، به خصوص نسبت به حقّ و قرآن و پیامبر و امامان معصوم همچون اصحاب حضرت حسین (علیه السلام) ادب را رعایت كنیم، تا گوهر سعادت دنیا و آخرت را در این معامله نصیب خود كنیم؛ معامله‎اى كه در آن تا ابد اقاله‎اى وجود نداشته باشد .

برگرفته از کتاب با كاروان نور به نویسندگی استاد حسین انصاریان

نام مستعار کاربر : mmmmmmmm

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.