تبیان، دستیار زندگی
پیشرفت دانش پزشكى، موجب شده كه پیوند اعضاء، ترمیم پوست، مو، استخوان و... به سهولت انجام پذیرد. در بسیارى از نقاط جهان، پیوند كلیه، قلب، كبد، معده، روده و... انجام مى گیرد...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیوند و خرید و فروش اجزاى بدن

پیشرفت دانش پزشكى، موجب شده كه پیوند اعضاء، ترمیم پوست، مو، استخوان و... به سهولت انجام پذیرد.

در بسیارى از نقاط جهان، پیوند كلیه، قلب، كبد، معده، روده و... انجام مى گیرد.

اعضای بدن

در پیوند این اعضاء، گاه از اجزاى بدن خود مریض استفاده مى شود، مثل برداشتن قطعه اى از پوست، استخوان، مو، روده و... و پیوند آنها به قسمت هاى آسیب دیده.

گاه از اجزاى بدن حیوانات استفاده مى شود، مثل گذاردن چشم سگ به جاى چشم فاسد انسان و گاه از اجزا و اندام مردگان بهره مى برند.

گاه اجزا و اعضاى بدن انسان زنده اى، كه نبود آن حیات وى را به خطر نمى اندازد، جدا مى گردد و به بدن بیمار پیوند زده مى شود، مثل برداشتن یكى از كلیه هاى فرد سالم و پیوند آن به فردى كه هر دو كلیه خود را از دست داده است.

صورت اول، مشكلى ندارد، استفاده از اجزاى خود بیمار در ترمیم ضایعات جسمى و جا به جایى آنها.

صورت دوم، ظاهراً اشكالى ندارد. ولى برخى از نظر طهارت و نجاست آنها و صحت انجام عبادات و امورى كه طهارت شرط است، اشكال كرده اند. امّا با توجه به این كه بعد از پیوند و جریان حیات ،عضو گرفته شده ،عضو بیمار به حساب مى آید، اشكال، بى مورد خواهد بود1.

امّا صورت سوم، كه بحث هاى گوناگونى را در پى دارد، پیوند اعضاى مردگان به بیمارانى است كه حیات آنان، در گرو پیوند عضو یا اعضاست.2

یا برگرفتن عضوى از انسان سالم كه برداشتن آن خطرى براى دهنده ندارد و پیوند آن به فرد بیمار.

در این جا، مسائلى مطرح مى شود: آیا چنین كارى، اساساً مجاز خواهد بود؟ یا هتك حرمت مردگان است و غیر جایز؟ آیا مى شود فروخت یا خرید؟ در چه صورتى مى شود و در چه صورتى نمى شود؟

منافعى كه از این راه به دست مى آید، مال مرده است و باید در راه وى مصرف شود، یا مال ورثه؟ آیا مصرف این مال، (اكل مال به باطل) نیست و... .

در روزگاران گذشته، به لحاظ این كه دانش پزشكى، به این پایه از پیشرفت نرسیده بود و معالجه بیماران، با استفاده از برخى داروهاى گیاهى و در سطحى محدود، انجام مى پذیرفت، جراحی هاى بزرگ، به خصوص جابه جایى و ترمیم و پیوند آنها، امرى غیرممكن مى نمود. كسى تصور نمى كرد كه چنین اعمالى به راحتى به دست انسان صورت گیرد و پزشك بتواند شكم مریض را بشكافد و عضوى را كه فاسد است از بدن وى جدا كند و به جاى آن عضو سالمى از حیوان یا انسان پیوند بزند.

امروزه تقریباً در همه جاى دنیا اقدامات و معالجاتى از این قبیل صورت مى گیرد و روزى نیست كه پیوند قلب، كلیه، چشم، روده، معده و حتى كبد و ریه و نیز جابجایى پوست و كاشتن مو و پیوند دست و پاى قطع شده و... در مراكز درمانى و بیمارستان ها انجام نشود.

در گذشته، فقیهان نیز موردى براى طرح چنین مباحثى در كتاب هاى فقهى نمى یافتند، بلكه طرح آن را كارى لغو و عبث مى شمردند. از این روى در كتاب هاى فقهى مطالب چندانى در این خصوص یافت نمى شود3. فقط برخى از فقهاى عامّه، به گونه اى گذرا و كلى آن را طرح و بر حرمت آن تأكید كرده اند4. البته در كتاب هاى فقهى از (شیر انسان)، (آب دهان)، (ناخن)، (مو) و... بحث هایى دارند.

شیخ طوسى ،علاّمه، محقق و... در مبحث (شیر انسان)، به این جمله اكتفا كرده اند:

(بیع لبن الادمیات جایز).5

خرید و فروش شیر انسان جایز است.

فقهاى عامه نیز از اجزاى منفصله از جمله، شیر انسان سخن گفته اند6. ابوحنیفه و مالك به حرمت، فتوا داده اند. شافعى و احمد حنبل، استفاده و خرید و فروش آن را جایز شمرده اند.

مسئله جواز و عدم جواز در اجزاى منفصله انسان، دائر مدار وجود و عدم منفعت حلال است. آنان كه حرام مى دانسته اند، در اجزاى منفصله، فایدتى نمى دیده اند.

و آنان كه جایز مى دانسته اند به اعتبار وجود منفعت و مالیت اجزاى منفصله بوده است.

شیخ طوسى در فتواى به حرمت اجزاى منفصله، همچون: ناخن، بزاق... مى نویسد:

(لاَنه لاثمن له ولامنفعة فیه)7.

چون ارزشى و فایده اى ندارد، حرام است.

فقهاى عامه نیز در چنین مواردى، مالیت و داشتن منفعت حلال را طرح كرده اند:

(والضابطة فی ذلك ان كل مافیه منفعة بحل شرعاً فان بیعه یجوز)8.

طبق قاعده، هر چیزى كه منافع حلال و مشروع دارد، خرید و فروش آن جایز است.

اشاره كردیم، فقهاى ما به ویژه متقدمان به مسئله پیوند اعضا نپرداخته اند، زیرا در آن زمان، مورد ابتلا نبوده است. ولى اكنون كه مورد ابتلا و از مسائل مستحدثه است، بایستى به گونه ای شایسته به بوته نقد و بررسى گذارده شود.

فقهاى معاصر، تشریح مرده مسلمان و پیوند اعضاى وى را به بیمار، جز در هنگام ضرورت، كه جان بیمار مسلمان، متوقف بر انجام آن باشد، جایز نمى دانند.

امام خمینى در این باره مى نویسد:

(لایجوز قطع عضو من المیت لترقیع عضو الحیّ اذا كان المیت مسلماً الاّ اذا كان حیاته متوقفة علیه...)9.

جدا كردن عضو مرده مسلمان، براى پیوند به انسان زنده، جایز نیست، مگر در صورتى كه حیات وى متوقف بر آن باشد.

ادامه دارد....

پی نوشت:

1. (تحریر الوسیله)، امام خمینى ج2/624ز دارالتعارف، بیروت.

امام خمینى در این باره مى نویسد:

(لامانع من قطع عضو میت غیر مسلم للترقیع، لكن بعده یقع الإشكال فی نجاسته و كونه میتة لاتصح الصلاة فیه، و یمكن ان یقال فیما اذا حلّ الحیاة فیه، خرج عن عضویة المیت وصار عضواً للحیّ، فصار طاهراً حیّاً وصحت الصلاة فیه، و كذا لو قطع العضو من حیوان ولو كان نجس العین ورقع فصار حیاً بحیاة المسلم.)

جدا ساختن عضو میت غیر مسلمان براى پیوند اشكالى ندارد، جز این كه مردار و نجس است و نماز خواندن با آن باطل.

امكان دارد گفته شود: وقتى در عضو پیوندى، حیات جریان یافت، دیگر از عضویت میت خارج مى شود و عضو زنده مى گردد و نماز با آن صحیح است. همین طور اگر عضو حیوانى را، هرچند حیوان نجس العین، جدا سازند و به بدن انسان پیوند زنند، وقتى حیات جریان یافت، عضو زنده شخص مسلمان مى شود.

2 . قطع اعضاى بدن، بویژه قلب مردگان و پیوند آن به زندگان، صرف نظر از اصل جواز و مسأله طهارت و نجاست و مسائل فقهى آن، از نظر (كلامى) و (اخلاقى) نیزبرخى شبهه ایجاد كرده اند. گفته اند: در منابع اسلامى: قرآن و روایات، از قلب و و ویژگی ها و صفات آن یادشده است: در قرآن 120 مورد، به صورت جمع و مفرد، بیش از 16 مورد با تعبیر (فؤاد) و همین طور در روایات، از صفات و و ویژگی هاى آن بسیار یاد شده است: ایمان، كفر، سختى، سستى، اطمینان، مرض، ترس، تنفر و...

ر.ك: (سوره آل عمران) آیه 8; (سوره كهف) آیه 28; (سوره اعراف) آیه 101; (سوره بقره) آیه 74; (سوره شعراء) آیه 89 و194, (سوره رعد) آیه 28; (غرر الحكم و درر الكلم), آمدى, تحقیق: محدث ارموى; ج7/325, ج5/269; ج4/507, دانشگاه تهران; (نهج البلاغه), حكمت 147.

موارد فراوان دیگرى كه از قلب، به عنوان مركز اجتماع احساسات و عواطف، فهم و درك، شك و یقین، قهر و خشم، حزن و فرح، اراده، اطمینان، اسرار، علوم، هدایت و ضلالت، ایمان و كفر ذكر به میان آورده است.

بنابراین چگونه مى شود با قلب دیگرى زندگى كرد. زیرا در حقیقت، انسانى كه قلب دیگرى به او پیوند خورده، انسان دیگرى شده است!

مصطفى رافعى (مشكلات العصر 307، دار الكتاب, بیروت) مى نویسد:

(ذلك لأن القلب عندهم هو مستودع الأسرار والفیوضات والإلهامات والعواطف والمشاعر والأحاسیس والنزعات والاتجاهات النَحِرة والشریرة، فكیف یعیش انسان بكل هذا الرصید الضخم المودع فی قلب غیره؟ وكیف یكون ذلك الأنسان فی حساب الناس وفی واقع الحیاة؟ بل وهو الأهم، كیف یلاقی حسابه یوم الحساب ویوم لاینفع مال ولابنون.)

بدان جهت كه قلب در نزد آنان (علماى اخلاق) جایى است كه اسرار و فیوضات والهامات الهى در آن به ودیعت نهاده شد و مركز احساسات و فهم و عاطفه و هیجانات و گرایش هاى خوب و بد است، چگونه انسان با قلب دیگرى، قلبى كه جاى این هم اسرار است زندگى مى كند؟

و چنین انسانى، چگونه است در رابطه با حساب مردم، در پهنه زندگى؟ بلكه مهم تر در روز رستاخیز، چگونه حساب پس مى دهد...

در پاسخ به این شبهه، به طور فشرده به چند نكته اشاره مى كنیم:

* انسان، به مجموعه و كلیت این وجود كه داراى اعضاء و جوارح متعدد است و حالات و روحیات مختلفى دارد، قائم است، نه قلب. تمام آن عواطف و احساسات و اسرار و فیوضات مربوط به انسانیت انسان است و بر روح و جان آدمى بار مى شود، نه عضله (قلب). روح انسان است كه چنین حالات و آثارى دارد كه از آن به تعبیرهاى مختلف و از جمله (قلب) یاد شده است، نه این پاره گوشت كه در داخل قفسه سینه قرار دارد و وظیفه پمپاژ خون و رساندن آن به سایر قسمت هاى بدن را بر عهده دارد.

* این تنها قلب نیست كه در قرآن و احادیث مورد خطاب قرار گرفته و متصف به صفات و اوصاف، بلكه سایر اعضاء: چشم، گوش، پوست، دست، پا و... هم مورد توجه و متصف به صفاتى شده اند (بقره آیه 7; زمر آیه 23; نور آیه 24.)

با این حساب، قلب نیز جزئى از اجزاى بدن و مانند دستگاه هاى دیگر بدن است. معده كار گوارش را انجام مى دهد، كلیه وظیفه تصفیه خون را بر عهده دارد، چشم و گوش وظایف بینایى و شنوایى را انجام مى دهند، قلب هم وظیفه گردش خون را بر عهده دارد.

بنابراین وقتى این (عضله) منتقل به بدن دیگرى شد، جزء آن بدن مى شود و حكم اجزاى زنده وى را پیدا مى كند و هیچ مشكلى ندارد. در حقیقت این اعضایى كه پیوند مى شوند، حكم لوازم یدكى اتومبیل را دارند.

* اگر واقعاً قلب جاى این همه اسرار و فیوضات و... باشد, پس باید وقتى به بدن دیگرى منتقل مى شود، احساسات و عواطف و خوى و خصلت ها و معلومات آن فرد تغییر كند. حال آن كه هیچ دگرگونى به وجود نمى آورد.

3 . فقهاى ما در كتاب طهارت، مسأله طهارت و نجاست اعضاء و اجزاى جدا شده از انسان را تحت عنوان: (نجاسة اجزاء المبانه من الحی) بحث كرده اند و اجزاى داراى روح را نجس مى دانند و اجزایى كه روح ندارند، مانند: ناخن و مو, پاك مى دانند.

4. ر . ك: (جواهر الكلام), ج5/311; مستمسك عروة الوثقى) آیه اللّه حكیم, ج1/304.

5. (خلاف) شیخ طوسى, ج3/187. انتشارات اسلامى, وابسته به جامعه مدرسین, قم; (مبسوط) شیخ طوسى, ج2/167, المكتبة المرتضویة.

(شرایع) محقق حلى, ج2/16, دار الأضواء, بیروت.

6 . (مغنى), ابن قدامه, ج3/304; (نظریة الضرورة الشرعیة), جمیل محمدبن مبارك /454 دار الوفاء للطباعة والنشر, بیروت.

7 . (مبسوط) شیخ طوسى ج2/167; (شرایع) محقق حلى ج2/16.

8 . (الفقه على المذاهب الأربعة), عبدالرحمان الجزیرى, ج2/232, دار احیاء التراث العربى, بیروت.

9 . (تحریر الوسیله) ج2/624. (استفتائات) امام خمینى, ج2/43, انتشارات اسلامى,وابسته به جامعه مدرسین, قم.

(رساله استفتاآت) آقاى منتظرى /180; (رساله عملیه)/576.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.