تبیان، دستیار زندگی
اما باید دید كه منظور از تورات چیست و قرآن كریم از این اسم چه كتابى را در نظر دارد؟ آن كتابى كه در میقات در الواحى كه ....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

منظور قرآن از تورات و انجیل كدام است؟

مسیح ع

اما باید دید كه منظور از تورات چیست و قرآن كریم از این اسم چه كتابى را در نظر دارد؟ آن كتابى كه در میقات در الواحى كه قرآن كریم در سوره اعراف داستانش را آورده و به موسى نازل كرد؟ و یا این اسفارى كه فعلا در دست یهود است، (به قول بعضى‏ها به مطاعن انبیا شبیه‏تر است تا به كتاب آسمانى"مترجم") قطعاً منظور قرآن كریم از كلمه تورات این اسفار نیست، براى اینكه خود یهودیان هم اعتراف دارند بر اینكه سند این اسفار به زمان موسى ع منتهى نمى‏شود و سلسله سند در فترت و فاصله بین بخت نصر (یكى از پادشاهان بابل) و كورش (یكى از ملوك فارس) قطع شده، چیزى كه هست قرآن كریم تمامى مطالب تورات موجود در عصر رسول خدا ص (كه ما نمى‏دانیم تا این عصر چه مقدار دیگرش تحریف شده) را رد ننموده و آن را بطور كلى مخالف تورات اصلى ندانسته، هر چند كه به دلالت خود قرآن كریم از تحریف هم به دور نمانده، چون دلالت آیات قرآن بر اینكه تورات بازیچه دست تحریف شده، روشن است .

از قرآن كریم چنین فهمیده مى‏شود كه انجیل (كه به معناى بشارت است) یك كتاب بوده و بر عیسى بن مریم ع نازل شده و وحیى بوده مختص به آن جناب، چون فرموده:

"و انزل التوریة و الانجیل من قبل هدى للناس" (1) ، و نفرموده اناجیل اربعه، پس این انجیل‏هاى چهارگانه: "متى"، "مرقس"، "لوقا"، و"یوحنا "كتابهائى هستند كه بعد از جناب عیسى ع تالیف شده‏اند.

و نیز آیات قرآن دلالت دارد بر اینكه احكام دینى هر چه هست در تورات بوده و انجیل تنها بعضى از احكام ناسخ را آورده، یكى از آن آیات، آیه: 50 از آیات مورد بحث است كه مى‏فرماید : "مصدقا لما بین یدى من التوریة، و لا حل لكم بعض الذى حرم علیكم" (2) .

و نیز آیه زیر است كه مى‏فرماید: "و آتیناه الانجیل فیه هدى و نور، و مصدقا لما بین یدیه من التوریة، و هدى و موعظة للمتقین، و لیحكم اهل الانجیل بما انزل الله فیه" (3) ، و بعید نیست كه از این آیه استفاده شود كه در انجیل غیر احكام ناسخ یعنى احكامى كه احكام تورات را نفى مى‏كند، احكام اثباتى هم بوده باشد.

و باز آیات قرآنى دلالت دارد بر اینكه انجیل مشتمل بوده بر بشارت از آمدن خاتم الانبیاء ص، همچنانكه تورات نیز مشتمل بر آن بوده، چون قرآن كریم مى‏فرماید: "الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مكتوبا عندهم فى التوریة و الانجیل" (4) .

"و رسولا الى بنى اسرائیل"

ظاهر این عبارت این است كه عیسى ع تنها مبعوث بر بنى اسرائیل بوده است همچنانكه از آیات راجع به حضرت موسى ع هم بر مى‏آید كه آن جناب نیز تنها مبعوث بر بنى اسرائیل بوده و از سوى دیگر در بحثى كه در ذیل آیه: "كان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین" (5) داشتیم، اثبات كردیم كه عیسى هم مانند موسى از انبیاى اولوا العزم بوده كه بر تمامى اهل دنیا مبعوث شده‏اند.

و لیكن این اشكال و ناسازگارى، به بیانى كه ما در ذیل آن آیه داشتیم حل مى‏شود، در آنجا گفتیم فرق است میان"رسول"و"نبى"، نبوت منصب بعثت و تبلیغ است و رسالت سفارت خاصه‏اى است كه دنبالش ضامن اجرائى هست و آن عبارت است از قضاى الهى و داورى خدائى بین مردم یا به بقا و نعمت و یا به هلاكت و زوال نعمت، همچنانكه آیه زیر آن را افاده نموده و مى‏فرماید: "و لكل امة رسول فاذا جاء رسولهم قضى بینهم بالقسط" (6) .

و به عبارتى دیگر نبى انسانى است كه از طرف خداى تعالى مبعوث مى‏شود براى اینكه احكام دین را براى مردم بیان كند و اما رسول عبارت است از انسانى كه مبعوث مى‏شود براى اداى بیانى خاص كه دنبالش یا هلاكت است اگر آن را رد كنند و یا بقا و سعادت است اگر آن را قبول كنند، همچنانكه این معنا از گفتگوئى كه قرآن كریم از رسولانى چون نوح و هود و صالح و شعیب و دیگر رسولان با قوم خود حكایت نمود كاملا به دست مى‏آید.

و وقتى مطلب از این قرار باشد لازم نیست كه رسالت یك رسول به سوى قومى معین بعثت به سوى همان قوم باشد و لا غیر، بلكه ممكن است رسالتش به سوى قومى خاص باشد، ولى بعثت و نبوتش به سوى تمامى بشر باشد، همچنانكه در موسى و عیسى ع چنین بود.

و شواهدى كه از قرآن كریم بر این معنا وجود دارد یكى دو تا نیست، از آن جمله در مورد رسالت موسى به سوى فرعون مى‏فرماید: "اذهب الى فرعون انه طغى" (7) ، و در عین حال مى‏بینیم ساحران فرعون به موسى ایمان آوردند و گفتند: "آمنا برب هرون و موسى" (8) و بطورى كه از ظواهر آیات بر مى‏آید ایمانشان هم قبول شده، با اینكه از بنى اسرائیل نبودند و در باره دعوت قوم فرعون با اینكه از بنى اسرائیل نبودند فرموده: "و لقد فتنا قبلهم قوم فرعون، و جاءهم رسول كریم" (9) .

و نظیر این آیات در دلالت بر عمومیت بعثت آن جناب ایمان آوردن امت‏هاى بسیارى از غیر بنى اسرائیل، قبل از بعثت رسول خدا ص به آن جناب است، مانند مردم روم و امت‏هاى بزرگى از غربى‏ها، از قبیل: فرانسویان و اطریش و بورسا و انگلستان و امت‏هائى از شرقیین، چون نجران به وى گرویده بودند با اینكه از بنى اسرائیل نبودند و قرآن كریم در هیچ آیه‏اى كه سخن از نصارا دارد دیده نمى‏شود كه روى سخن را متوجه خصوص نصاراى بنى اسرائیل كرده باشد، بلكه اگر مدح مى‏كند عموم نصارا را مدح مى‏كند و اگر مذمت هم مى‏كند عموم را مذمت مى‏كند.

"انى قد جئتكم بایة من ربكم، انى اخلق لكم من الطین...و اُحی الموتى باذن الله"

در این آیه نسبت خلقت را به عیسى ع داده، و این تعبیرى است سؤال‏انگیز كه مگر عیسى خالق است؟ در پاسخ باید دانست كه كلمه"خلقت"به معناى بوجود آوردن از عدم نیست بلكه به معناى جمع آوردن اجزاى چیزى است كه قرار است خلق شود و لذا در جاى دیگر فرموده: "فتبارك الله احسن الخالقین" (10) .

و كلمه "اكمه"به معناى كسى است كه از شكم مادر بدون چشم متولد شده باشد، گاهى هم به كسى اطلاق مى‏شود كه چشم داشته و سپس نابینا شده است.

راغب مى‏گوید: مى‏توان گفت: "فلانى دیدگانش اكمه شد به حدى كه چشم‏هایش سفید گردید (11) "و كلمه"ابرص"به معناى كسى است كه دچار برص شده و"پیسى" (كه یك بیمارى پوستى است) گرفته (12) .

و از اینكه فرمود: "و احیى الموتى" (13) ، یا بطور صریح و یا بطور اشاره فهمیده مى‏شود كه عیسى ع یك بار و دو بار مرده زنده نكرده، بلكه متعدد این كار را كرده است.

و همچنین سیاق جمله"باذن الله"مى‏فهماند كه صدور این آیات معجزه‏آسا از عیسى ع مستند به خداى تعالى و اذن او است.و خود آن جناب مستقل در آن و در مقدمات آن نبوده و این جمله را در آیه شریفه تكرار كرد تا اشاره كند به اینكه نسبت به تذكر آن اصرار دارد، چون جاى این توهم بوده كه مردم آن جناب را در زنده كردن مردگان مستقل بپندارند و در نتیجه به الوهیت آن جناب معتقد گشته و گمراه شوند و براى اعتقاد خود استدلال كنند به آیات معجزه آسائى كه از آن جناب صادر شده، و لذا عیسى ع بعد از هر معجزه‏اى كه از آن خبر مى‏دهد كلام خود را مقید مى‏كند به مشیت و اذن خداى تعالى، از خلقت خود خبر مى‏دهد خبر خود را مقید مى‏كند به اذن خدا، از مرده زنده كردنش خبر مى‏دهد مقیدش مى‏كند به اذن خدا .و در آخر، كلام خود را با این جمله ختم مى‏كند كه: "ان الله ربى و ربكم فاعبدوه هذا صراط مستقیم".

و ظاهر اینكه فرمود: "انى اخلق لكم..."این است كه این معجزات در خارج از آن جناب صادر مى‏شده، نه اینكه از باب صرف تحدى و احتجاج خواسته است بفرماید: من چنین و چنان مى‏كنم، چون اگر منظور صرف حرف بوده و خواسته عذر خصم را قطع و حجت را تمام كند، جا داشت كلام خود را به قیدى كه این معنا را افاده كند مقید سازد، مثلا بفرماید: اگر از من بخواهید مرده را زنده مى‏كنم و امثال این عبارات.

علاوه بر اینكه آیات زیر كه حكایت خطاب خداى تعالى به عیسى ع در روز قیامت است، بطور كامل دلالت مى‏كند بر اینكه این معجزات از آن جناب سرزده، مى‏فرماید:

"اذ قال الله یا عیسى بن مریم، اذكر نعمتى علیك و على والدتك ـ تا آنجا كه مى‏فرماید ـ و اذ تخلق من الطین كهیئة الطیر باذنى، فتنفخ فیها فتكون طیرا باذنى و تبرى الاكمه و الابرص باذنى، و اذ تخرج الموتى..." (14) .

این را گفتیم كه تا بطلان گفتار بعضى از مفسرین روشن شود كه گفته‏اند: نهایت چیزى كه از آیه شریفه استفاده مى‏شود این است كه خداى سبحان چنین سرى به عیسى بن مریم داده بود، و او هم در مقام احتجاج و به منظور اتمام حجت فرموده كه دلیل نبوت من این است كه اگر از من این معجزات را بخواهید انجام مى‏دهم و اما اینكه همه این معجزات و یا بعضى از آنها را انجام داده، آیه شریفه دلالتى بر آن ندارد.

"و انبئكم بما تاكلون و ما تدخرون فى بیوتكم..."

این جمله اخبار به غیبى است كه مختص به خدا و رسولانى است كه خداى تعالى آگهى بدان را به وسیله وحى به آنان داده و این خود معجزه‏اى دیگر است و اخبار به غیبى است كه صریح در تحقق است، یعنى هر كس آن را بشنود شكى در معجزه بودنش نمى‏كند، براى اینكه هر كسى و هر انسانى عادتا مى‏داند چه خورده و در خانه خود چه چیزى را ذخیره كرده است.

و اگر این یك معجزه را مقید به اذن خدا نكرد، با اینكه مى‏دانیم هیچ معجزه‏اى (بلكه هیچ عملى) بدون اذن خدا تحقق نمى‏یابد، همچنانكه فرمود: "و ما كان لرسول ان یاتى بآیة الا باذن الله" (15) ، براى این بوده كه از این معجزه تعبیر كرده بود به خبر دادن.و خبر دادن، غیر از خلق نمودن و زنده كردن است كه حقیقتا فعل خدا است و اگر به عیسى منسوب شود با اذن او خواهد بود.و خبر دادن فعل خداى تعالى و لایق به ساحت قدس او نیست، بدین جهت فقط این معجزه را مقید به اذن خدا نكرد.

علاوه بر اینكه مساله خلق و احیاء این تفاوت را هم با اخبار به غیب دارد كه در دو معجزه اولى خطر گمراه شدن مردم بیشتر است، مردم وقتى ببینند كسى مرده را زنده مى‏كند و بدون شكافتن قبر با بیل و كلنگ از قبر در مى‏آورد و یا از گل مرغى درست مى‏كند و آن را زنده مى‏كند و پرواز مى‏دهد، با مختصر وسوسه و مغلطه‏اى به ذهنشان مى‏رسد كه این شخص خدا است، به خلاف از غیب خبر دادن كه در نظر مردم ساده، امرى مبتذل و پیش پا افتاده است و آن را براى هر كسى كه ریاضت بكشد و براى هر كاهن و شعبده‏بازى ممكن مى‏داند، لذا لازم بود در آن دو معجزه اول اذن خدا را قید كند تا بیننده در مورد آن جناب، قائل به الوهیت نشود.و در سومى یعنى اخبار به غیب، لزومى نداشت و همچنین در شفا دادن اكمه و ابرص كه در این سه معجزه كافى بود كه تنها بفهماند این اعمال شعبده‏بازان نیست، بلكه آیتى است از ناحیه خداى تعالى، آن هم در برابر مردمى كه ادعاى ایمان مى‏كنند و به همین جهت در آخر كلامش فرمود: "ان فى ذلك لایة لكم ان كنتم مؤمنین"، یعنى اگر شما در ادعایتان (كه ایمان داریم) راست بگوئید این معجزات براى شما كافى است.

"و مصدقا لما بین یدى من التوریة و لا حل لكم بعض الذى حرم علیكم"

این آیه شریفه عطف است به جمله: "و رسولا الى بنى اسرائیل"، خواهید پرسید: جمله معطوف علیه یعنى"رسولا..."در سیاقى قرار گرفته كه عیسى ع در آن غایب فرض شده و مى‏فرماید: "خدا به او كتاب و حكمت و تورات و انجیل آموخته در حالى كه او را به سوى بنى اسرائیل گسیل داشته"و جمله معطوف یعنى"و مصدقا..."در سیاقى است كه خود عیسى متكلم است، مى‏گوید : من چنین و چنانم با این حال چگونه ممكن است این دو سیاق به هم عطف شود؟ .

در پاسخ مى‏گوئیم: این اختلاف سیاق، عیبى ندارد، براى اینكه قبل از آیه مورد بحث:

یعنى (جمله معطوف)، سیاق قبلى با جمله: "انى قد جئتكم"تفسیر شده و وجهه كلام را از غیبت متكلم برگردانده بود، پس در حقیقت عطف آیه مورد بحث به جمله: "و رسولا"عطف سیاق متكلم است به سیاق متكلم.

سؤال دیگرى كه ممكن است در اینجا به ذهن خواننده برسد این است كه آیه مورد بحث صریحا مى‏گوید: عیسى ع تورات را تصدیق داشته، معلوم مى‏شود تورات تا زمان آن جناب تحریف نشده بود، (با اینكه تقریبا شش قرن قبل از میلاد، بنى اسرائیل و توراتش به دست بخت نصر منقرض شد، و به گفته تاریخ خود یهود یك قرن قبل از میلاد نیز مورد حمله "طوطوز"وزیر اسپیانوس قرار گرفت و در این دو حادثه اثرى از تورات نماند و آنچه فعلا در دست است یادداشت‏هایى است كه افراد از تورات به خاطر داشته و نوشته‏اند"مترجم") .

در پاسخ مى‏گوئیم: آیه مورد بحث آن توراتى را مى‏گوید كه در دو آیه قبل در خطاب به مریم مى‏فرمود: به عیسى تعلیم مى‏دهد، نه آن توراتى كه در عصر بعثت آن جناب در بین یهودیان بوده، پس آیه مورد بحث هیچ دلالتى ندارد بر اینكه عیسى ع تورات متداول در بین مردم آن روز را قبول داشته و تا آن روز تورات تحریف نشده، تا با جریان بخت نصر و طوطوز منافات داشته باشد، همچنانكه آیاتى كه مى‏گوید: پیامبر اسلام تورات و انجیل را قبول دارد، منظورش تورات و انجیل متداول در عصر نزول قرآن نیست، بلكه تورات و انجیلى است كه وحى به آن جناب تعلیم داده.

پى‏نوشت‏ها:

1) "سوره آل عمران، آیه 4".

2) من آمده‏ام تا احكام كتاب آسمانى قبل از خودم یعنى تورات را تصدیق نموده و نیز بعضى از چیزهائى را كه در تورات بر شما حرام شده، حلال كنم."سوره آل عمران آیه 50".

3) ما به او انجیل دادیم كه در آن هدایت و نور است، در حالى كه كتاب آسمانى قبل از خودش یعنى تورات را تصدیق دارد و هدایت و موعظت است براى مردم پرهیزكار، به او انجیل دادیم تا چنین و چنان شود و تا وى در بین اهل انجیل حكم كند بدانچه خدا در انجیل نازل كرده ."سوره مائده، آیه 47".

4) "كسانى كه پیروى مى‏كنند رسول درس نخوانده‏اى را، كه نامش را در كتاب آسمانى خود تورات و انجیل مى‏خوانند و مى‏یابند"."سوره اعراف، آیه 157".

5) مردم یك گروه بودند خدا رسولانرا فرستاد."سوره بقره، آیه 213".

6) براى هر امتى رسولى است همینكه رسولشان آمد در بینشان به قسط حكم مى‏شود."سوره یونس، آیه 47".

7) به جانب فرعون روانه شو كه وى در كفر، سخت طغیان كرده است."سوره طه، آیه 24".

8) ما بخداى موسى و هارون ایمان آوردیم."سوره طه، آیه 70".

9) ما قبل از اینان قوم فرعون را آزمودیم و رسولى كریم ایشان را دعوت كرد."سوره دخان، آیه 17"

10) آفرین بر الله كه بهترین خالقان است."سوره مؤمنون، آیه 14".

11) مفردات راغب ص .442

12) مفردات راغب ص .43

13) مردگان را زنده مى‏كنم.

14) یعنى روز قیامت آن زمان كه خداى تعالى به عیسى بن مریم مى‏فرماید: به یاد آر نعمتى را كه من بر تو و بر مادرت انعام كردم...و به اذن من از گل چیزى به شكل مرغ درست مى‏كردى و در آن مى‏دمیدى، پس به اذن من مرغى زنده مى‏شد و كور مادر زاد و بیمار برصى را به اذن من شفا مى‏دادى و مردگان را به اذن من از قبر در مى‏آوردى! "سوره مائده، آیه 110 ".

15) هیچ رسولى نمى‏تواند معجزه‏اى بیاورد مگر به اذن خدا."سوره مؤمن، آیه 78".

كتاب: ترجمه المیزان، ج 3، ص 309

نویسنده: علامه طباطبایى