تبیان، دستیار زندگی
ارتداد یعنی چه؟ عوامل ارتداد انواع مرتد چگونگی اثبات ارتداد فرد مصادیق ارتداد آزادی عقیده در اسلام دیدگاه اسلام درباره آزادی بیان برخورد با افكار مخالفان در سیره معصومان علیهم السلام مجازات مرتد، دراسلام ازمسائلی است كه هموا...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از آزادی بیان تا ارتداد

ارتداد یعنی چه؟

عوامل ارتداد

انواع مرتد

چگونگی اثبات ارتداد فرد

مصادیق ارتداد

آزادی عقیده در اسلام

دیدگاه اسلام درباره آزادی بیان

برخورد با افكار مخالفان در سیره معصومان علیهم السلام

مجازات مرتد، دراسلام ازمسائلی است كه همواره مورد سوال و شبهه بوده است و انتقاداتی از قبیل این كه مگراسلام با آزادی بیان و عقیده مخالفت دارد و یا آیا این عمل نشانگر خشونت دینی نیست؟، به این حكم وارد می شود. نگارنده دراین مقاله سعی دارد مرتد و انواع آن را معرفی كرده وپاسخی به انتقادات مطرح شده  ارائه نماید.

ارتداد یعنی چه؟

" ارتداد" از واژه "رد" گرفته شده و در لغت به معنای بازگشت است. در فرهنگ دینی، بازگشت به كفر" ارتداد" و " رده" نامیده می شود.(1) البته مساله ارتداد و احكام جزایی مترتب بر آن، به اسلام اختصاص ندارد. در برخی دیگر از ادیان و مذاهب بزرگ نیز هرگاه كسی از دین برگزیده و منتخب روی گرداند، كافر به شمار می آید و بدان سبب كه از دین سابق برگشته، مرتد خوانده می شود.(2) و مجازات در فرهنگ اسلامی از آن جهت كه دین حقیقی نزد خدا اسلام است؛(3) هر كس به خدای متعال یا وحدانیت وی، حیات پس از مرگ، شریعت اسلامی یا نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله را باور نداشته باشد، كافر قلمداد می شود.(4) البته جوهره همه ادیان الهی واحد است، گرچه به مقتضای تفاوت شرایط اجتماعی، شرایع نیز تفاوت می یابند، در هر عصری، تنها یك شریعت بر حق است و سایر شرایع، به دلیل تفاوت شرایط قبلی یا وقوع تحریف، نسخ می شود.(5)

علامه شهید مرتضی مطهری(ره) می فرماید: كافی نیست كه انسان یك دینی داشته باشد و حداكثر این باشد كه آن دین، منتسب به یكی از پیامبران آسمانی باشد، با این استدلال كه همه ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه وقت یكسان هستند، نمی توان هر دینی را انتخاب نمود، چرا كه در هر زمان فقط یك دین حق وجود دارد و بر همه لازم است كه در هر زمان، از پیغمبر صاحب شریعت همان عصر اطاعت كنند. در این زمان نیز اگر كسی بخواهد به سوی خدا راهی را بجوید، باید از دستورهای دین او راهنمایی بجوید و به حكم صریح قرآن، دینی جز اسلام پذیرفته نیست.( آل عمران/85) البته باید توجه داشت كه میان پیامبران اختلاف و نزاعی وجود ندارد، لكن انسان باید همه پیامبران را قبول داشته باشد( بقره/285) و بداند كه پیامبران سابق، مبشر پیامبران لاحق، خصوصاً خاتم و افضل آنها بوده اند و پیامبران لاحق، مصدق پیامبران سابق بوده اند. (صف/6) پس لازمه ایمان به همه پیامبران این است كه در هر زمانی تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم كه دوره او است.(6)

عوامل ارتداد

هر گاه از سوی یك مسلمان، اموری كه سبب كفر می شود، صورت پذیرد، عوامل تحقق ارتداد نیز به شمار می آید. این امور عبارت است از:

1- انكار اصل دین:

اگر مسلمانی؛ منكر وجود خدا، وحدانیت وی، رسالت حضرت ختمی مرتبت (ص) یا معاد شود، كافر به حساب می آید. مثلاً اگر به خدا ایمان داشته باشد، ولی به شریعت حضرت محمد(ص) ایمان نیاورد، كافر شمرده می شود.(7)2- انكار یكی از احكام ضروری و بدیهی دین اسلام(8): اگر مسلمانی منكر اصل دین اسلام و شریعت محمدی(ص) نشود، ولی یكی از احكام ضروری اسلام مانند؛ نماز و روزه را انكار كند، كافر شده و حكم ارتداد بر وی جاری می شود.

شایان ذكر است كه بین سهل انگاری و انكار تفاوت است. یك وقت مسلمانی به علت سهل انگاری ترك نماز و روزه می كند كه این فرد مرتد نیست ولی گاهی فرد مسلمان می گوید من قبول ندارم كه حكم نماز و روزه و دیگر ضروریات دین در اسلام وضع شده، پس- نعوذبالله- پیامبر دروغ گفته است. كه این فرد مرتد شناخته می شود.

3- انكار یكی از احكام قطعی ولی غیر ضروری اسلام(9)

: هرگاه مسلمانی به طور مشخص بداند كه مثلاً روزه در عید فطر حرام است یا روزه مسافر- جز در موارد خاص - باطل است و یا پوشش اسلامی بانوان واجب است، ولی با وجود این منكر آن گردد، مرتد می شود؛ چون این امر به انكار رسول خدا(ص) یا تكذیب آن حضرت می انجامد.البته باز هم یادآوری می نماییم كه سهل انگاری با انكار متفاوت است . گاهی افراد از روی سهل انگاری موارد فوق را انجام نمی دهند كه این مسئله به ارتداد نمی انجامد ، ولی اگر با عناد و انكار همراه شود ، فرد مسلمان مرتد شناخته نمی شود .البته لازم نیست انكار دین یا احكام شریعت مقدس حتما با گفتار صریح و آشكار باشد. هر گفتار یا كرداری كه سبب تكذیب، انكار، عیب گذاری و ناقص شمردن، تمسخر و استهزای دین اسلام یا اهانت به مقدسات و كوچك شمردن و دست برداشتن از آن گردد، موجب تحقق كفر و ارتداد می شود، مانند افكندن قرآن در مكانی غیرپاك یا پاره كردن آن. از این روی، هر رفتار و گفتاری كه نتیجه آن عدم حقانیت دین اسلام و در نتیجه بی فایده بودن اعتقاد به آن باشد، موجب كفر و ارتداد می گردد.(10)

یكی از نمونه های روشن آن حكم حضرت امام خمینی(ره) درباره سلمان رشدی و مرتد خواندن او است. سلمان رشدی با صراحت به نفی و انكار اسلام پرداخت؛ ولی به نحوی مزورانه و شرم آور به ساحت مقدس قرآن كریم، پیامبراكرم(ص) و همسران و برخی از یاران آن حضرت توهین كرد و مساله وحی و نزول قرآن را به سخره گرفت. او به خواننده كتابش تلقین می كند كه رسالت پیامبر(ص) و نزول قرآن كریم، دروغ و(معاذالله) ساخته ذهن نبی اكرم(ص) است و حتی بعضی از سخنان شیطان نیز در قرآن گنجانیده شده است.

انواع مرتد

در فقه اسلامی مرتد دو نوع است و هر یك احكامی جداگانه دارد:

الف- مرتد فطری:

كسی است كه پدر یا مادر یا والدینش هنگام انعقاد نطفه وی مسلمان بوده، بعد از بلوغ، آیین اسلام را پذیرفته و سپس به كفر روی آورده است، مانند سلمان رشدی كه پدرش مسلمان است.ب- مرتد ملی: كسی است كه پدر و مادرش هنگام انعقاد نطفه وی، كافر بوده اند، بعد از بلوغ، اظهار كفر كرده، سپس مسلمان شده و بعد از آن به كفر بازگشته است.(11)

البته فرزندان نابالغ، از جهت اسلام و كفر، تابع آیین پدر و مادرند.(12) هر گاه یكی از والدین مسلمان باشد، فرزند مسلمان شمرده می شود، البته اسلام حكمی محسوب می شود، چون اسلام بر كفر برتری دارد و تابعیت برتر برای فرزند منظور می شود.(13) اگر پدر و مادر هر دو كافر باشند، فرزند نیز در حكم كافر است.(14) البته باید توجه داشت برای حكم به ارتداد و اجرای مجازات آن، اسلام حكمی كفایت نمی كند. باید فرد، پس از بلوغ، خود اسلام را انتخاب كند و سپس كفر بورزد.(15)

چگونگی اثبات ارتداد فرد

در فقه شیعه بنا بر چند دلیل، حكم ارتداد صادر می شود كه عبارتند از:

1- اقرار خود شخص مبنی بر این كه از دین اسلام خارج شده و یا اظهار او به یكی از ادیان باطل.

2- اقوال كفرآمیز، مثل این كه لفظاً خدا را نفی كرده یا پیامبراكرم صلی الله علیه وآله و یا یكی از ضروریات اسلام را انكار كند.

3- انجام افعالی كه دلیل بر خروج از اسلام باشد.

4- سبّ- دشنام- به نبی اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام.

5- شهادت دو مرد عادل و موثق.

قابل ذكر است كه حكم ارتداد بر كسانی جاری می شود كه دارای شرایط؛ بلوغ، عقل، اختیار و قصد و نیت باشند.

مصادیق ارتداد

در اواخر عمر شریف پیامبر گرامى اسلام‏ صلى الله علیه وآله‏  و بعد از وفات ایشان، جامعه اسلامى با بحران "از دین برگشتگان" روبرو شد. این مساله كه مى‏رفت تا آتش تشتت، تفرقه و قوم ‏گرایى را دوباره زنده كند، بزودى فرو نشست اما به هر حال باز هم جامعه اسلامى، هر از گاهى، شاهد این پدیده‏ها بوده است.دراینجا به دو بحث "مرتدان صدر اسلام" و " مرتدان معاصر" اشاره می نماییم.

1- در صدراسلام

در صدر اسلام، به چند دلیل مساله ارتداد پیش آمد. از آنجا كه این امر در بین قبایل تازه مسلمان رخ داد،دلیل اول ارتداد آنها، عدم شناخت كافى از اسلام بود. گروهى از شیوخ قبایل از روى بیم یا طمع، مسلمان شده و پس از فتح مكه با مشاهده قدرت عظیم اسلام، خود را ناچار به تسلیم دیده بودند. بسیارى از آنها شخص پیامبر را ندیده و سخن او را نشنیده بودند. در آن مدت كوتاه هم مجالى نبود كه معلمانى از طرف پیامبرصلى الله علیه وآله‏، آنان و مردمشان را با اسلام آشنا كنند؛ در نتیجه با روح شریعت اسلام بیگانه بودند.

دلیل دوم ارتداد، "اهمیت مقام پیامبرى در مكتب اسلام" بود. اصل پیامبرى در مكتب جدید، نكته قوتى بود كه سایر قبایل از آن محروم بودند و طبیعى بود كه این نقطه ضعف سایر قبایل با "ادعاهاى نبوتى" مى‏توانست جبران شود. و چنین بود كه به مجرد انتشار خبر وفات پیامبرصلى الله علیه وآله‏ روح جاهلیت عرب در همه جا علم خودسرى برافراشت.

دلیل سوم ارتداد آنان "عدم تمایل به پرداخت زكات" بود. پرداخت زكات كه یكى از دستورات این دین جدید بود براى مردمى كه تا آن زمان حاضر بودند در فقر زندگى كنند اما دست گدایى به سوى كسى دراز نكنند و از طرف دیگر، حاضر به دادن باج به هیچ قبیله‏اى نبودند، تكلیف سنگین و شاقى بود كه طبیعت‏ بى‏قید صحرانشین قدرت تحمل آن را نداشت.

قبایل مرتد در صدر اسلام بیشتر از مردم بحرین، یمن، عمان و حضرموت بودند. افرادى جاه طلب در پى آرزوى به دست آوردن مقام پیامبرى، ادعاى نبوت مى‏كردند و قبایل فوق‏الذكر بنا به دلایلى كه گفته شد، دور آنان جمع مى‏شدند و سخن آنها را مى‏پذیرفتند. این افراد، عبارت بودند از اسود عنسى، مسیلمه، سجاح و طلیحه كه اینان براى مدتى جولان دادند و حكومت تاسیس كردند. اما در نهایت، توسط نیروهاى مسلمان از هم پاشیده شدند.

2- درعصرحاضر

در عصر ما نیز، این پدیده شوم توسط افراد و گروههایی بروز كرده است. آنان با هدف تضعیف مسلمانان و سرگرم كردن آنها به این وقایع، مزدورانی را اجیر كرده و با حمایت همه جانبه از آنها خود را رودرروى جهان اسلام قرار داده‏اند. احمد كسروى، جریان حزب توده و سلمان رشدى از جمله مرتدان معاصر هستند.

رشدى كه یك مسلمان هندى الاصل است، بر اثر فساد و بى‏محتوایى فرهنگ غرب به بى‏دینى و ارتداد كشیده شد و در كتاب آیات شیطانى به ساحت قرآن مجید، حضرت رسول اكرم صلى الله علیه وآله و زوجات ایشان، جسارتى عظیم كرد و مورد تشویق بى‏حساب سردمداران كفر قرار گرفت. آنها تشخیص داده بودند كه آنچه به دنیاى اسلام حركت مى‏دهد، هاله قداستى است كه عقاید اسلامى را فراگرفته و چون با هیچ شیوه‏اى نتوانستند این هاله تقدس را محو كنند، با این روش وارد عمل شدند. اما این نقشه شوم آنان با حساسیت ‏به موقع امام خمینى رحمة الله كه حكم قتل سلمان رشدى را صادر فرمودند، نقش بر آب شد.

آزادی عقیده در اسلام

از دیر باز تاكنون همواره یك بحث  از سوى دشمنان دین مطرح بوده است؛ آنان به نیت القاى شبهه، مسلح به سفسطه شده‏اند و سؤال مى‏كنند كه اگر آیه "لا اكراه فى‏الدین" شعار اسلام است و اسلام براى آزادى عقیده، بیش از هر دین دیگرى احترام قائل است، چرا مرتد را وادار مى‏كند كه با توبه از عقیده‏اش برگردد و اگر حاضر به پذیرش این اجبار نشد؛ او را اعدام مى‏كند؟

براى پاسخ به این شبهه و شبهات مشابه، ابتدا آزادى عقیده را تشریح مى‏كنیم. آزادى عقیده عبارت است از این كه هر شخصى بدون ترس و نگرانى هر فكرى را، اعم از اجتماعى، فلسفى، سیاسى یا مذهبى آزادانه انتخاب كند. ماده 19 اعلامیه جهانى حقوق بشر مى‏گوید "هر كس حق آزادى عقیده و بیان را دارد؛ حق مزبور شامل آن است كه از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابى نداشته باشد و..." ماده 19 میثاق بین‏المللى حقوق مدنى و سیاسى نیز متضمن این مطلب است كه هیچ كس را نمى‏توان به واسطه عقایدش در معرض مزاحمت و ارعاب قرار داد.

اسلام، نخستین دینى است كه از آزادى عقیده حمایت كرده است. طبق این شریعت، هر انسانى حق دارد به هر عقیده‏اى كه بخواهد گردن نهد و كسى حق ندارد او را به ترك عقیده مجبور كند. اسلام به پیروان خود اجازه نمى‏دهد كه افراد غیر مؤمن را به پذیرش اسلام مجبور كنند، یا اگر بت‏ پرستى، مى‏خواهد دینى غیر از اسلام را بپذیرد، مانع گردند. بنابراین تعالیم، اگر كسى با عقیده دیگرى مخالف است، باید او را با سخنانى بهتر قانع كند و اگر باز هم عقیده‏اش را تغییر نداد، نمى‏تواند او را تحت فشار قرار دهد. به همین دلیل است كه همواره در كشورهاى اسلامى، اقلیتهاى مذهبى با قبول شرایط ذمه، از همه حقوقى كه براى مسلمانان مقرر شده، استفاده مى‏كنند و تحت ‏حمایت دولت قرار دارند. تعالیم اسلامى متضمن عالیترین احكام در رعایت‏ حقوق بشر است؛ صیانت نفس، امنیت ‏شخصى و آزادى عقیده و بیان، همه در راستاى احكام اسلام‏ هستند.

اصل 23 قانون اساسى ایران نیز بیان مى‏كند كه هیچ كس را نمى‏توان به صرف داشتن عقیده‏اى مورد تعرض قرار داد. از طرف دیگر، این نكته نیز بدیهى است كه نفس زندگى اجتماعى و وجود حكومتها و نهادهاى مختلف قانونى به منزله پذیرش نظم و قاعده از سوى حاكمان و مردم، و بالمآل محدود شدن هر دو آنهاست؛ یعنى همه حكومتها و ملتها، واقعیتى به نام محدودیت را پذیرفته‏اند و تفاوت، در میزان و ظرفیت پذیرش این محدودیتها است. ماده 19 میثاق بین‏المللى حقوق مدنى و سیاسى، احترام به حقوق دیگران، حفظ امنیت ملى، نظم عمومى و سلامت اخلاق عمومى را از جمله محدویتهاى قانونى دانسته است؛ یعنى آنجا كه فكر، جنبه مجرمانه گرفته و مخل موارد مذكور شده باشد، منطقا قابل تحمل نخواهد بود.

اسلام نیز آزادى بى‏قید و شرط را تایید نكرده است. مخالفت ‏با عفت عمومى، توهین به شعایر دینى، ترویج فساد و تضعیف عقاید مردم، از جمله موارد اختلال در مبانى اسلام است. حال به‏ سؤال اصلى مى‏رسیم: اسلام ‏كه انتخاب دین را آزاد دانسته، چرا خروج آزادانه از آن را تجویز نكرده است؟

جواب این سؤال را با توجه به دو مطلب زیر بیان مى‏كنیم:

1) اسلام، نظام سیاسى كاملى را در مجموعه قوانین خود دارد كه مبتنى بر عقل و برهان است. در حمایت از یك نظام، هیچ چیز قویتر از منع كسى كه بر آن خروج كرده، نیست؛ زیرا خروج، كیان نظام را تهدید مى‏كند. امروزه بیشتر كشورهاى جهان هر كس را كه بخواهد علیه نظام كشورشان توطئه كند، به سخت‏ترین كیفر، مجازات مى‏كنند. ارتداد در اسلام مانند قیام علیه نظام كشور است. این امر با ارزشهاى والاى امت اسلامى اصطكاك پیدا مى‏كند و زیانهاى فاحشى بر جامعه اسلامى وارد مى‏سازد. عدالت اقتضا مى‏كند كه جرم سنگین، كیفرى متناسب داشته باشد. در واقع، حقوق جزاى كشورها در مورد توطئه و اخلالگرى، همان كیفرى را مقرر كرده كه اسلام به منظور پاسدارى از نظام سیاسى و اجتماعى خود، براى مرتد در نظر گرفته است. در نتیجه، این سخن مستشرقان كه اسلام دین شمشیر است و براى غیر پیروان خود، حق حیات قائل نیست، اتهامى بیش نیست.

2) آزادى انسان تا آنجا قابل قبول است كه منجر به خدعه و خیانت در جامعه نشود. انسان تا زمانى كه اسلام را به عنوان دین خود انتخاب نكرده، هیچ‏گونه اجبارى به پذیرش اسلام ندارد؛ ولى زمانى كه بدون كمترین اكراه به جهان اسلام رو آورد و سپس مرتد گشت، آنگاه مجازات می شود. در تاریخ افرادى بوده‏اند كه ابتدا اسلام آورده‏اند و سپس با انگیزه‏هاى مختلف، از جمله تضعیف دین و افشاى اسرار نظامى اسلام، مرتد شده‏اند. ممكن است عده‏اى اظهار كنند كه شاید علت ‏برگشت ‏یك مسلمان از دین، شك او باشد؛ یعنى او پس از مدتى در اعتقادات خود تردید كند و در پى تردید، به این نتیجه برسد كه باید از اعتقادات خود برگردد. در پاسخ مى‏گوییم انسان به دلایل مختلف ممكن است در انتخاب خود، دچار شك شود و تصور كند كه دین را كوركورانه پذیرفته است؛ این تردید معقول، مرحله آغازین تحقیق است و اسلام، چنین جستجوى شك‏آمیزى را برتر از پذیرش كوركورانه‏اش مى‏داند. قرآن بارها به‏این مساله اشاره كرده و اقوام پیشین را به خاطر تقلید مذهبى كوركورانه از اجدادشان نكوهیده است. به خاطر تمجیدى كه اسلام براى شك و ارزش جستجوى خردمندانه او قائل است، بر حكومت لازم مى‏داند كه در صورت نیاز، از بیت‏المال مسلمین، امكانات و تسهیلاتى براى مطالعه و تحقیق شخص فراهم شود تا او به خاطر نداشتن امكانات مالى از تفحص باز نماند؛ اما ارتداد، گذرگاه شك و دودلى نیست؛ خدعه و خیانتى است كه از نفاق سرچشمه مى‏گیرد. اساسا با توجه به این كه اسلام مصرانه برپذیرش دین از روى تحقیق، توصیه مى‏كند، كمتر اتفاق مى‏افتد كه انتخاب دین بر اساس چنین وضعیتى، به ارتداد، آن هم به طور قلبى منجر شود. بلكه ارتداد غالبا محملى است‏ براى تمرد از عبادات و قوانین. علاوه بر این، ارتداد در صدر اسلام، با انگیزه‏هاى مادى و دنیوى صورت مى‏گرفت و عقیده، پوشش ظاهرى آن بود؛ مرتدان صدر اسلام، كسانى بودند كه با انتظارات دنیایى به اسلام رو آورده بودند و زمانى كه مى‏دیدند اسلام براى رهروى در طریق الهى، پاداش مورد انتظار آنان را ندارد، به كسانى رو مى‏كردند كه اعتقاد افراد را با پول مى‏خریدند؛ لذا دفاع از ایشان، از مقوله دفاع از ارزشهاى اعتقادى و آزادى عقیده نمى‏تواند باشد.

دیدگاه اسلام درباره آزادى بیان

تردیدى نیست كه آزادى بیان در مكتب اسلام محترم شمرده شده و شاهد آن آیات و روایات بسیارى است كه در این باب وجود دارد. قرآن كریم مى‏فرماید:

"... فبشرعباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئك الذین هدیهُم الله و اولئك هم اولوالالباب." (زمر/ 17- 18) پس بشارت ده آن بندگان را كه به سخن گوش فرا مى‏دهند و بهترین آن را پیروى مى‏كنند.اینها كسانی هستند كه  خدا به ایشان راه را نشان داده و اینان همان خردمندان هستند.

آیه مزبور، كه به صورت یك شعار اسلامى درآمده، آزاداندیشى مسلمانان و انتخابگرى آن‏ها را در مسائل گوناگون به خوبى نشان مى‏دهد. نخست مى‏فرماید:" بندگان مرا بشارت ده‏"  و آن‏گاه این بندگان ویژه را به این صورت معرفى مى‏كند:" آن‏ها به سخنان این و آن بدون در نظر گرفتن گوینده و خصوصیات دیگر گوش فرا مى‏دهند و با نیروى عقل و خرد، بهترین آن‏ها را برمى‏گزینند."هیچ ‏گونه تعصب و لجاجتى در كار آن‏ها نیست و هیچ محدودیتى در فكر و اندیشه آن‏ها وجود ندارد.آن‏ها جویاى حق و تشنه حقیقتند. هرجا آن را بیابند، با تمام وجود از آن استقبال مى‏كنند و از چشمه زلالش بى‏دریغ مى‏نوشند و سیراب مى‏شوند.

آنها نه تنها طالب حق‏اند و تشنه گفتار نیك، بلكه در میان "خوب‏" و "خوب‏تر" و " نیك‏" و "نیكوتر" ، دومى را برمى‏گزینند. خلاصه آن ‏كه آنان خواهان بهترین و برترینند.آرى، این است نشانه یك مسلمان راستین و مؤمن حق‏طلب.

از این‏جا، منطق آزاداندیش اسلام در مقایسه با مذاهب و مكاتب دیگر، بیش‏تر آشكار مى‏شود. بسیارى از مذاهب پیروان خود را از مطالعه و بررسى سخنان دیگران نهى مى‏كنند؛ چرا كه بر اثر ضعف منطق، كه به آن گرفتارند، از این مى‏ترسند كه منطق دیگران برترى پیدا كند و پیروانشان را از دستشان بگیرد.اما همان‏گونه كه در آیات مشهود است، اسلام در اینجا ‏سیاست " دروازه‏هاى باز" را به اجرا درآورده و بندگان راستین خداوند را كسانى مى‏داند كه اهل تحقیق‏اند؛ نه از شنیدن سخنان دیگران وحشت دارند و نه تسلیم بى‏قید و شرط مى‏شوند و نه هر وسوسه‏اى را مى‏پذیرند.

اصولا مكتبى كه داراى منطق نیرومندى است، دلیلى ندارد كه از گفته‏هاى دیگران وحشت داشته باشد و از طرح مسائل آنها هراس به خود راه دهد؛ آنها باید بترسند كه ضعیف‏اند و بى‏منطق.

این آیه در عین حال، چشم و گوش بسته‏هایى را كه هر سخنى را بى‏قید و شرط مى‏پذیرند و حتى به اندازه گوسفندانى كه به علفزار مى‏روند در انتخاب خوراك خود تحقیق و بررسى نمى‏كنند، از صف "اولوالالباب‏" و "هدایت‏یافتگان" بیرون مى‏داند و این دو وصف را مخصوص كسانى مى‏داند كه نه گرفتار افراط تسلیم بى قید و شرط‏اند و نه تفریط تعصب‏هاى خشك جاهلانه.(16)

روشن است كه انتخاب و پیروى از بهترین گفتار در جایى ممكن است كه آزادى گفتار وجود داشته باشد تا در مقایسه سخنان با یكدیگر، بهترین آن‏ها مشخص و پیروى گردد.از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده كه فرمودند: "انظر الى ما قال ولا تنظر الى من قال‏" ؛(17) به آنچه كه گفته مى‏شود توجه نما، نه به صاحب سخن.

سخن آن حضرت از آن روست كه ممكن است محبت، حسن ظن و یا سوء ظن به شخص موجب شود كه در فهم سخن او به اشتباه افتیم؛ چنان‏كه فرمودند: "خذوا الحكمة ولو من اهل الضلال‏"؛(18)حكمت را، حتى از گمراهان فرا بگیرید. نیز فرمودند: "خذوالحكمة ولو من المشركین"؛ حكمت را اگرچه از مشركان بیاموزید.

علاوه بر این‏ها، اصولا مساله "مشورت‏" كه یكى از مهم‏ترین اصول مورد توجه اسلام در امور اجتماعى و فردى است و روایات زیادى از معصومان علیهم السلام بر آن تاكید دارد، لازمه طبیعى‏اش آزادى بیان و عقیده است؛ زیرا مشورت، كه به عنوان سیره همگانى توصیه شده است، در صورتى مى‏تواند به حال افراد مفید باشد كه مشاور در بیان عقیده و دیدگاه خود آزاد باشد، وگرنه خود به خود اصل مساله منتفى مى‏گردد.(19)

ابراز و بیان واقعیات مفید به حال بشر، چه در قلمرو مادى و چه معنوى، نه تنها آزاد است، بلكه كسى كه اطلاعى از واقعیات و حقایق داشته باشد و قدرت بیان و تبلیغ آنها را در خود احساس كند و با این حال، ساكت‏ بماند و مردم را از دریافت آن حقایق و واقعیات محروم بسازد، مجرم است و هم در این دنیا و هم در آخرت مورد بازخواست قرار خواهد گرفت:

"ان الذین یكتمون ما انزلنا من البینات والهدى من بعد ما بیناه للناس‏ فى‏الكتاب ‏اولئك یلعنهم الله و یلعنهم‏ اللاعنون‏." (بقره/ 159) ؛ كسانى كه نشانه‏هاى روشن و رهنمودى را كه فرو فرستاده‏ایم، پس از آن ‏كه آن را براى مردم در كتاب توضیح داده‏ایم، نهفته مى‏دارند، آنان را خدا لعنت مى‏كند و لعنت ‏كنندگان لعنتشان مى‏كنند.

برخورد با افكار مخالفان در سیره معصومان علیهم السلام

در اینجا به عنوان آخرین مبحث مقاله به نحوه برخورد اهل بیت علیهم السلام با افكار مخالفین می پردازیم.

توجه به تاریخ زندگى پیشوایان دین نشان مى‏دهد كه آنان نه تنها در گفتار، توصیه فراوان داشته‏اند كه با عقاید مخالفان به طور صریح برخورد شود، بلكه در عمل نیز تا آن‏جا كه مفسده اجتماعى وجود نداشته، در برابر افكار مخالف، اصل آزادى را رعایت كرده‏اند. به عنوان مثال، حضرت علی علیه السلام براى كسانى كه در آغاز خلافت‏ باایشان ‏بیعت ننمودند (مانند سعد وقاص و ابوموسى اشعرى) مزاحمتى ایجاد نكردند و با افرادى مانند طلحه و زبیر، كه نقض بیعت ‏كردند وعملا با حضرت وارد جنگ شدند تا آن‏جا كه ممكن بود، از جنگ طفره رفتند.همچنین در جنگ صفین، وقتى غائله خوارج رخ داد، آنان را به خاطر عقاید خاص خودشان تعقیب ننمودند، حتى حقوق آنان را از بیت‏المال قطع نكردند، تا آن‏جا كه آن ‏قدر جسور شدند كه رسما درمجالس، حتى‏ درحضورامام‏على علیه السلام صریحا انتقاد و بدگویى مى‏نمودند و حضرت تحمل مى‏كردند اما همین ‏كه رسما با امام وارد پیكار شدند، ضربه كارى را بر آنان وارد ساختند.

امام صادق علیه السلام توانستند پایه‏گذارى مكتب غنى جعفرى را آغاز كنند و فقه و كلام و حدیث ‏شیعه را با یك حركت علمى برپا كنند؛ كارى كه دیگر امامان شیعه - غیر از امام باقر علیه السلام - زمینه و جو مناسب براى آن كار پیدا ننمودند. امام علیه السلام از وسایل تبلیغى عصر خویش مانند مناظره، خطابه، مكاتبه، شعر و تبلیغ عملى براى هدایت و ارشاد مردم استفاده مى‏نمودند. گروه‏هاى غیرمذهبى مانند ملحدان، مشركان، و دهریان و نیز گروه هاى اهل كتاب با امام صادق علیه السلام به بحث و گفت‏وگو مى‏نشستند. رفتار ایشان با این افراد برخوردى حكیمانه همراه با حلم و صبر بود؛ ادعاها و ادله آن‏ها را با متانت و صبورى گوش مى‏كردند و از ادله خود خصم براى رد مدعاى آنان و اثبات اعتقادات اسلامى استفاده مى‏كردند كه در اصطلاح منطق، به آن "جدل‏" گفته مى‏شود. مهم‏ترین ابزار امام در برخورد با این گروه‏ها همان اخلاق معنوى و روحیه بردبارى بود كه سرانجام، مخاطب را به تسلیم وادار مى‏كرد و كار بدان‏جا مى‏رسید كه زبان به ستایش و مدح امام مى‏گشودند.

پی نوشت ها:

1- المفردات، راغب اصفهانی، صص192-193.

2- عهد قدیم، سفر توریة مثنی، فصل 13/ عهد جدید، نامه ای به مسیحیان یهودی نژاد عبرائیان، بند 10، جمله 26-32.

3- آل عمران/19.

4- مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، ابوعلی طبرسی، ج2، ص 128.

5- تفسیر المنار، محمد رشید رضا، ج6، صص 416-417.

6- عدل الهی، مرتضی مطهری، صص 296-300.

7- كتب فقهی، باب نجاسات/ از جمله مرحوم محقق در شرایع اسلام و امام خمینی در تحریرالوسیله.

8- همان.

9- جواهرالكلام، محمد حسن نجفی، ج6، ص49.

10- همان، ج6، ص 48 و ج 41، ص 600.

11- تحریرالوسیله، امام خمینی، ج1، ص 499.

12- جواهرالكلام، محمد حسن نجفی، ج41، ص 602.

13- همان، ج6، ص 49.

14- همان، صص 44-45.

15- همان، ج41، صص 603- 605-617.

16- روضة المتقین، ج13، ص 167.

17- اثبات الهداة، شیخ حرعاملی، ج1، ص 22.

18- المحاسن، البرقی، ج1، ص 359، حدیث 771.

19- منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج2، ص 24

مهری هدهدی