ارمغان مدرنیته غرب!
پروفسور حمید مولانا
یك وجه مشترك بین همه شهروندان دنیا به وجود آمده است. مردم در اكثر كشورها از وضع امروزی خود ناراضی هستند و غبطه گذشته را می خورند. از همه جالب تر این كه اكثراً فكر می كنند مشكلات امروزی فقط منحصر به آنهاست و این معضلات در جوامع و كشورهای دیگر وجود ندارد. بزرگترین خبر روز این است كه مشكلات امروزی، جهانی شده است و این مسئله بزرگترین بعد جهانی سازی و جهانی شدن امروز را تشكیل می دهد.
این مشكلات و نارضایتی شهروندان دنیا از چه نوعی است؟ من نمونه مشكلاتی را كه می توان آن را وجه اشتراك بین شهروندان پنج قاره دنیا محسوب كرد و مبتنی بر تجربیات و گفت وگو و نظرسنجی و آمار است در اینجا خلاصه می كنم:
فساد، فحشا، دزدی، ریا، پارتی بازی و تبعیض، اعتیاد به مواد، گرانی مسكن، ازدیاد بیكاری، افزایش قیمت كالاهای روزمره و مورد احتیاج، كمبود بهداشت و تامین اجتماعی، ترقی مالیات و عوارض، ترافیك، آلودگی محیط زیست، افول خدمات اجتماعی، گرانی، كمبود و گرانی شهریه دانشگاه ها، ناامنی در اماكن عمومی، خشونت و بی احترامی بین مردم، گسیختگی خانواده، دخالت دولت در امور خصوصی افراد، افزایش قتل و تجاوز در شهرها، فقر و ناامیدی نسبت به آینده، مشكلات مهاجران و بیگانگان و...
چرا دنیا این همه در التهاب و بحران است؟ چرا همه از زندگی و وضع فعلی شكایت دارند؟ چه عواملی اعتصاب های گسترده فرانسه را به وجود آورده و آن كشور را به حالت نیمه تعطیل درآورده است؟ چرا رونق اقتصادی آلمان تحت اعتصاب بخش حمل و نقل آن كشور مورد تهدید قرار گرفته است؟
چرا آمریكایی ها و انگلیسی ها و هلندی ها این همه مضطرب و افسرده هستند و از سازمان های دولتی خود شكایت دارند و همه چیز را از دریچه «تروریسم» و ناامنی می بینند و دیگران را درباره وضع فعلی خود سرزنش می كنند؟ چرا پاكستان كه به بهانه تشكیل یك دولت و ملت اسلامی از هند جدا شد همیشه با ژنرال ها و كودتای نظامی درگیر بوده و آتش بی نظمی و هرج و مرج در آن كشور شعله ور است ولی همین كشور دارای بمب اتمی و هسته ای است؟
چرا تركیه كه خود را از یوغ سلطنت و خلافت عثمانی ها رها كرده و رو به سوی ناسیونالیسم و غرب گرایی شتافت اكنون در بحران هویت غوطه ور است؟ این همه شورش و اعتراض در قفقاز و گرجستان و ناحیه بالكان برای چیست؟ چرا اعراب در بین خود منازعه و اختلاف دارند؟ تفرقه و نفاق در لبنان و فلسطین را چه كسانی دامن می زنند؟ چرا كشورهای آمریكای لاتین، آفریقا و قسمت بزرگی از آسیا با این همه منابع طبیعی و ثروت خدادادی هنوز در فقر به سر می برند؟
ریشه اصلی بسیاری از این بحران ها را باید در مدرنیته یا تجددگرایی جست وجو كرد. برای درك بحران های سیاسی عصر معاصر باید تمدن و اندیشه غرب را درك كرد. این تمدن و اندیشه غرب است كه به شرق رسوخ كرده و مشكلات دنیای شرق را چند برابر كرده است. در خود غرب تناقضات دنیای غرب بیش از آن است كه ما بتوانیم تصور كنیم. در حالی كه فرد در غرب در اطلاعات و دانش پیشرفت كرده است در عین حال استفاده از اینگونه اطلاعات و دانش بدون حكمت و فضیلت او را به تردید و افسردگی انداخته است.
این نوع بیماری را غرب به شرق انتقال داده و شرق بدون چون و چرا و با مقاومت بسیار كم آن را پذیرفته و در بسیاری مواقع شیفته آن شده است بدون این كه مورد تاثیر و عواقب اینگونه هدایای تجددگرایی و مدرنیته تامل كند.
بحران مدرن امروزی را دنیای غرب ساخته است زیرا دنیای مدرن ساخته غرب است. ما نمی توانیم آسیب و تلفات وارده از غرب را از ترقی و پیشرفت به وجود آمده از غرب جدا كنیم. تاثیرات اجتماعی، فیزیكی، روانی و محیط زیستی تمدن و استعمار غرب بر جوامع شرق و به ویژه دنیای اسلام انكارناپذیر است. غرب چندین قرن است اصرار می ورزد كه همه جوامع و افراد این كره زمین باید راه آن را دنبال كنند ولی غربی شدن نه تنها به بهای گسیختگی اجتماعی و فرهنگی شرقی ها و به ویژه مسلمانان انجامیده است بلكه همین جریان تجددگرایی معضلات و بحران های امروزی خود غرب را به وجود آورده است.
ریشه های بحران امروزی از اسلام و حتی تمدن قرون وسطای اسلامی (كه دوره طلایی علم و ادب و منورالفكری در دنیای اسلام و دوران تاریك و جهالت در غرب به شمار می رود) نیست، بلكه ریشه در تمدن و ایدئولوژی مدرن و مادیات غرب دارد كه می خواهد خود را در چارچوب جهان بینی مدرنیته جایگزین معنویات و عواطف انسانی كند.
اشتباه نشود، این به این معنی نیست كه اگر غرب و افكار تجددگرایی غرب بقیه مردم را به حال خود می گذاشت همه مشكلات برطرف می شد، و همه در صلح و آرامش زندگی می كردند.
اختلاف، كشمكش، فقر، فحشا و فساد همیشه در تاریخ بشر وجود داشته است وگرنه ما از جاهلیت و گمراهی مردم و اجتماعات صحبت نمی كردیم، ولی این كه اگر ما راه زندگی و اندیشه غرب را دنبال كنیم وضع ما بهتر خواهد شد یك فكر كاملا غلط است زیرا این افكار و آداب خود غرب را در بحران فرو برده است و ما هم با تقلید كوركورانه از آن خود را قربانی مدرنیته و تجددگرایی كرده ایم.
راه صحیح این است كه ما خود مستقل و آزادانه فكر كنیم و عقل و دل خود را در مسیر خودشناسی، خداشناسی، جهان شناسی، هستی شناسی و دلالت شناسی به كار اندازیم، و این كار البته آسان نیست ولی شدنی است و این كار را ما در تمدن و فرهنگ خود در گذشته انجام داده ایم.
اگر نارضایتی از وضع فعلی یك وجه مشترك بین همه شهروندان دنیا است، علاقه و تمایل و شیفتگی آنان به داشتن اتومبیل شخصی، تلفن همراه، دوربین دیجیتال جیبی و همه مظاهر و ابزارآلات دیگر دنیای مدرن، یك وجه مشترك دیگر بین آنان شده است. چگونه می شود این تناقضات، این تمایلات و احساسات ضد و نقیض گوناگون و به قول فرنگی ها این «پارادوكس»ها را بیان كرد؟
ریشه های این مشكلات و تناقضات را باید در دو پدیده ای كه دنیای مدرن برای همه به ارمغان آورده است جست وجو كرد: یكی مفهوم و پدیده «پیشرفت و ترقی» و دیگری مفهوم و پدیده «سیاست و حكومت» یا رابطه بین جامعه و دولت است. در مقاله آینده این دو ارمغان مدرنیته غرب را به اختصار بیان خواهم كرد.
منبع :کیهان