تبیان، دستیار زندگی
زاهدی مهمان پادشاهی بود، چون به طعام بنشستند، كمتر از آن خورد كه ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن كرد كه عادت او، تا ظن ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نكوهش از ریا

نكوهش از ریا

زاهدی مهمان پادشاهی بود، چون به طعام بنشستند، كمتر از آن خورد كه ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن كرد كه عادت او، تا ظن صلاحیت در حق او زیادت كنند.

ترسم نرسی به كعبه  ای اعرابی                                كاین ره كه تو می روی به تركستان است

چون به مقام خویش آمد، سفره خواست تا تناولی كند، پسری صاحب فراست داشت گفت: ای پدر، باری به مجلس سلطان در، طعام نخوردی؟ گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم كه به كار آید. گفت: نماز را هم قضا كن كه چیزی نكردی كه به كار آید.

ای هنرها نهاده بر كف دست            عیبها را گرفته زیر بغل

تا چه خواهی خریدن ای مغرور         روز درماندگی به سیم دغل؟

گلستان سعدی