تبیان، دستیار زندگی
عبدالملك بن مروان ، در جوانی زندگی آرامی داشت و نسبت به مردم ، دلسوز و مهربان بود . پیش از آن كه به سلطنت برسد ، پیوسته در ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جوانی یك حاكم

جوانی یك حاكم

عبدالملك بن مروان ، در جوانی زندگی آرامی داشت و نسبت به مردم ، دلسوز و مهربان بود . پیش از آن كه به سلطنت برسد ، پیوسته در مسجد به سر می برد و به تلاوت قرآن می پرداخت ؛ چندان كه او را « كبوتر مسجد » نامیدند .

وقتی خبر خلافت به او رسید ، مشغول تلاوت قرآن بود ، آن را كنار نهاد و گفت : « اینك ، زمان جدایی من از تو فرا رسیده ، خداحافظ ! »

او هرگز گمان نمی كرد روزی زمامدار كشور پهناور اسلام شود و سرنوشت میلیون ها انسان را در دست گیرد . گذشت زمان و دگرگونی های پیش بینی نشده ، اوضاع را به سود او تغییر داد . پدرش ، كه روزی فرماندار مدینه بود ، در اثر پیشامدهایی به خلافت رسید و عبدالملك ، همان جوان عطوف و مهربان ، به ولایت عهدی منصوب شد .

چند ماهی بیش نگذشت كه مروان مسموم شد و از دنیا رفت و عبدالملك بر جایش نشست .آرزوهای درونی و شهوت خفته اش بیدار شدند و میدان پهناوری برای تاخت و تاز به دست آوردند . تا دیروز ، وجدان اخلاقی بر روح عبدالملك فرمان می راند و به همین دلیل از كارهای غیر انسانی پرهیز می كرد . امّا امروز ، كه شعله های خانمان سوز شهوت مال و مقام ، زبانه كشیده بودند ، از عبدالملك چهره ای ساختند كه گویی هیچگاه در نهاد او ، وجدانی نبوده است . از این رو ، خود و كارگزارانش ، با كمال خشونت و بی رحمی دست به خونریزی و آدمكشی می زدند .

در تاریخ آمده اسـت : هنگامی كه یزید برای كشتن عبدالله بن زبیر ، سپاهی به مكّه فرستاد ، عبدالملك ، همان جوان مهربان و با عاطفه ، می گفت : « پناه بر خدا ، مگر كسی به حرم امن الهی لشكر می كشد ؟! »

امّا وقتی خود زمام حكومت را به دست گرفت ، لشكری گرانتر به فرماندهی حّجاج بن یوسف ، جنایتكار معروف ، به مكه فرستاد . حجاج گروهی بی شمار از مردم را در حرم خداوند كشت تا برعبدالله بن زبیر دست یافت . سرش را برید و برای عبدالملك به شام فرستاد و پیكر بی سرش را به دار آویخت .

عبدالملك می گفت : « من از كشتن یك مورچه ناتوان مضایقه داشتم و اینك كه حجّاج ، گزارش قتل مسلمانان را برایم نوشته ، كمترین اثری در من پدید نمی آورد .»

روزی زهری – از دانشمندان آن زمان – به عبدالملك گفت : « شنیده ام شراب می خوری ؟ »

گفت : آری به! به خدا سوگند ، هم شراب می نوشم و هم خون مردم را ! » 1

 منبع : تتمةالمنتهی ، شیخ عبّاس قمی / 84