تبیان، دستیار زندگی
درباره سرود دهم .توضیحات و اصطلاحات دشوار سرود دهم . مجموعه آثار . گالری تصاویر سرود دهم نخستین صفه: غرور و خودستایی داستان: پس از آن که دانته و ویرژیل، از دروازه ی برزخ وارد می شوند، با مشقت فراوان به...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :


. زندگی نامه دانته

. یادداشتهایی درباره سرود دهم

.توضیحات و اصطلاحات دشوار سرود دهم

. مجموعه آثار

. گالری تصاویر

سرود دهم

نخستین صفه:

غرور و خودستایی

داستان: پس از آن که دانته و ویرژیل، از دروازه ی برزخ وارد می شوند، با مشقت فراوان به نخستین صفه یا ایوان صعود می کنند، و در آنجا می بینند که بر دیوار مرمرین کوه، تصاویری برجسته که نمودارهای تواضع و خضوع بود، نقش بسته است.

گروهی ارواح، به نزد آنان می آیند، و دو شاعر مسیرشان را از آنان می پرسند، موقعیت های مختلفی که دانته و ویرژیل در آنها قرار می گیرند، با دقت و وسواس تمام، یادداشت شده است.

روز دوشنبه عید پاک روز یازدهم آوریل 1300، بین ساعت نه تا ده بامداد است.

در لحظه ی ورودشان به آن مکان، همه جا خالی است و در مدتی که مشغول تماشای تصاویر سنگی بر روی دیواره های کوه هستند، گروهی ارواح که متهم به خودستایی و غرور بوده اند، از راه می رسند، در حالی که هر یک از حمل وزن سنگین سنگی بسیار بزرگ و حجیم، خمیده شده اند.

ارواحی که در نخستین صفه پالایش می شوند، ناگزیرند پیوسته راه بروند و نگاهشان را بر زمین بدوزند و سر به گریبان داشته باشند. وزن سنگینی که حمل می کنند در ارتباط  مستقیم با گناهی است که به آن آلوده  بوده اند.

بنابه اظهارات یک دانته شناس سرشناس و قابل تقدیر فرانسوی: «دانته، برزخ را برگزید تا خاطرات جالب ُرنسانس هنرهای زیبا و شاعری را پایدار بدارد! یعنی همان چیزهایی که باعث افتخار و شکوه سرزمین ایتالیای قرن سیزدهم میلادی بوده است!»

(به قلم دوروتی سه ِ یرز و الکساندر ماسِـرون)

سرود دهم

نخستین صفه:

غرور و خودستایی

1  آن گاه کز آستانه دروازه ای گذشتیم،

که عشق بد را از روح ها می زداید،

عشقی که مسیر پرپیچ و خم را راست جلوه می داد،

4  بسته شدن دروازه را ، از صدایش شنیدم.

چنانچه نگاهم را سویش چرخانده بودم،

چه عذر موجهیبرای خطایم داشتم...؟

7  از شکاف صخره ای به بالا صعود کردیم

کز هر دو سوی، پیچ و تاب می خورد و

چون موج، پس می رفت و پیش می آمد.

10  راهنمایم سخن آغاز کرد: «اینجا،

نیاز به دقت و احتیاط است! گاه این دیوار،

و گاه آن، دست بر دیواره گیر و به سمتی که می چرخد برو!»

13  این موجب شد راهمان به کندی پیش رود،

تا آن زمان که ماه رو به افول و بیرون از پهنه آسمان،

به بستر خود آمد تا بیاساید،

16  پیش از آن کز آن مکان تنگ بگذریم...

لیک آن هنگام که آزاد و فارغ، به بالا،

به نقطه ای باز رسیدیم که کوه، اندکی خود را پس کشیده بود،

19  خسته ایستاده و هر دو مردد و نامطمئن

از مسیرمان، در نقطه ای مسطح و هموار،

کزصحرایی لم یزرع نیز خلوت تر می نمود، ایستادیم ...

22  عرض آن ، از لبه ی کوه به پرتگاه ،

تا دیواره کوه بلندپایه،

سه برابر بدن آدمی پهنا داشت!

25  و تا هر مقدار که بالهای دیدگانم

توان پرواز داشت، به راست و به چپ،

این صُفه، همان پهنا را دارا بود...

28  گام هایمان، هنوز پیش نرفته بود.

که دیدم آن حصار مدور،

کز هیچ راه امکان صعود برآن نبود،

31  از مرمری سپید و مزّین به نقوشی برجسته است.

آنچنان که نه تنها پـُلیکلت بلکه طبیعت نیز

از مشاهده آن، بی شک دستخوش حسادت می شدند!

34  فرشته نازل بر زمین که صلحی  بشارت داد،

که قرن ها با اشک دیده، التماس آن داشت،

و در  ِ مدتها بسته ی آسمان، با کمک آن سرانجام گشوده شد،

37 پیش رویمان، چنان واقعی می رسید

و در رفتاری چنان لطیف و زیبا آشکار می شد،

که چون تصویری خاموش و بی جان به نظر نمی رسید!

40 آدمی می توانست سوگند خورد کز لبانش «AVE MARIA» می تراوید

زیرا آنجا، همو حضور داشت که کلید قفل را چرخاند

تا در عشق الهی را بگشاید...

43 «ECCE ANCILLA DEL»،آن نقوش، این جمله را

با چنان وضوح و دقتی بیان می داشت

که گویی مُهری با شدت بر موم نقش زده باشد...

46 استاد مهربانم، در نقطه ای ایستاده بود

که قلب آدمی در آن سو است و زبان به سخن گشود:

«نگاهت (را)صرفاً به این تصویر محدود نساز!»

49  بدینسان نگاه برگرفتیم و پشت تصویر  ِمریم

در سمت راستم، نقطه ای دیدم که راهنمایم

به پیشروی تشویقم می کرد: بر دیواره صخره،

52  صحنه ای دیگر بر سنگ، حجاری کرده بودند!

با عبور از کنار ویرژیل، به آن سو ره سپردم،

تا آن تصویر را بهتر بنگرم!

55  آنجادر همان مرمرسپید،ارابه و گاوهایی حجاری شده دیدم،

که سفینه ی مقدس حمل کردند: همان که انسان ها را

به کاری که مسوولیتش برآنان محول نمی شود، برحذر می داشت!

58  پیشاپیش، جمعیتی نمایان بود که بر هفت گروه سرودخوان

تقسیم بودند و به یکی از حواسم می گفتند:

«نه !آواز نمی خوانیم!» و به حواس دیگر: «چرا! می خوانیم!»

61  بدانسان که با نظاره بر بخور ساطع از عودهای نگارشده،

چشمان و بینی ام در عدم هماهنگی، در مبارزه ای

برای گفتن «آری!» و «نه!» نزاع داشتند...

64 آنجا خواننده مزامیر با دامنی به کمرزده،

پیشاپیش سفینه مقدس و مطهر خرامان می رفت

و کمابیش در آن صحنه از پادشاهی و پیامبری نشان داشت!

67  در صحنه ای دیگر، برابر پنجره ی کاخی بزرگ،

میشل (را) دیدم که به دیده تحقیر بیرون می نگریست

و چون بانویی بی اعتناء و افسرده می نمود...

70  آن مکان ترک گفتم تا به صحنه ای دیگر

خیره شوم. صحنه ای در پس میشل ،

که درخسشش سپیدش ، به خود جلبم کرد!

73  آنجا، افتخار والای شهریار  ِرومی،

به تصویر کشیده بودند. همو را که صفات نیکویش،

پیروزی بزرگ گرگوار را باعث گشت!

76  از امپراتور تراژن سخن می گویم!

بیوه ای فقیر، افسار مرکبش در دست

و گریان ، حالتی دردمند و غمزده داشت...

79  سوارانی بی شمار، زمین اطراف شهریار پوشانده و

پایمال می شدند ... برفرازشان، عقاب های طلایی

در هوای بادخیز، گویی در حرکت بودند...

82  گویی میان آن گروه بی شمار، آن بیچاره زن،

چنین می گفت: «ولی نعمتا! انتقام خون پسرم بستان!

مرگش ناامید و نزارم ساخته! قلبم شکانده!»

85  و گویی او نیز پاسخ می داد: « صبر پیشه کن

تا بازگردم...» اما زن که گویی از درد،

ناتوان و بی صبر می شد، گفت : «آه ولی نعمتا!

88  چنانچه بازنگشتی چه کنم؟ و او پاسخش داد: « آن که

برجای من خواهد نشست، انتقام خواهد ستاند!» و زن گفت:

«چنانچه وظیفه ات نادیده انگاری ، نیکی دیگری چه سود برحالت ...؟»

91  او گفت: «آسوده خاطر بمان!

لازم است پیش از عزیمت وظیفه ام انجام دهم!

عدل، خواهان آن است و ترحم نیز دست و پایم را بسته است!»

94 آن که هرگز چیزی در برابرش تازه نمی رسید،

این گفته هاپدید آورد که اینک می بینیم و برایمان تازه رسند

زیرا در زمین، شبیه آن هرگز نخواهی یافت!

97  همچنان که به تماشای آن تصاویر  ِ سراپا تواضع

غرق بودم، همان که خالقشان،

ارزشی بس بیشتر به آنها می بخشید،

100شاعر زیر لب گفت: «بنگر! گروهی بی شمار

با گام هایی آهسته، سویمان در راهند...

بی شک به منطقه ای بالاتر، هدایتمان خواهند کرد.»

103 دیدگان ِ همیشه موشکاف و دقیقم

که هر چیز تازه را با توجه می نگریست،

به سرعت بدان سو چرخید.

106 ای که این سطر می خوانی، قصدم نیست تو را

از اهداف نیکت بازدارم و باگفته هایم بر تو آشکار سازم

چگونه خداوند عالم مایل است بدهی خویش بپردازیم!

109 به شیوه کیفر توجه مکن: به آن چه بعداز آن است،

بیندیش! بر این پندار باش که روز رستاخیز،

همه چیز، نهایت، به پایان رسد!

112  سخن آغاز کردم: «استاد! آن چه می بینم به کندی

سویمان در راهند، از فرزندان انسان نیستند!

بس که می نگرم، ندانم چه اندیشه در سر پرورم...»

115  پاسخم داد: «بار سنگین دردشان،

آنان را چنان خمیده می سازد، که من نیز در آغاز،

مردد بودم و واضح نمی دیدم...

118  لیک خوب نظر بیفکن! آنان که زیر صخره ها،

آهسته گام برمی دارند، درست تشخیص ده! از حالا به خوبی

قادری بنگری چگونه هرکدام، ضربه بر سینه زنند!

121  آه! ای مسیحیان مغرور، ای بخت برگشتگان بدفرجام!

ای آنان که درونتان نابینایی ذهنتان،

اعتماد دورنتان را در گام هایی به عقب جای می دهید!

124  واقف نیستند که هیچ نیستیم، مگر کرمهایی که

برای تشکیل پروانه آسمانی، زاده شده ایم...؟

پروانه ای کهب ی دفاع سوی عدالت در پرواز است؟

127  چه چیز به روحتان اجازه چنین عروجی می دهد؟

حال آن که هیچ نیستید، جز حشراتی ناتمام،

و چون کرم هایی تکامل نیافته...؟

130  آن گونه که برای حمل سقف یا شیروانی،

مجسمه های انسان نما،

خم شده و سر به گریبان فرو برده اند،

133  و با تصویری خیالی و غیر واقعی

در دیدگان بیننده، دردی واقعی بر می انگیزند،

من نیز با دقت بیشتر، ارواح را بدینسان دیدم...

136  حقیقت آن است که منقبض و خمیده بودند...

هر یک به میزان سنگینی باری که بر دوش داشتند،

و حتی آن که در رفتارش، بیشترین شکیبایی آشکار می ساخت،

139  گویی فقط می گفت: «دیگر طاقتم نیست!»

توضیح ابیات دشوار

(به قلم دوروتی سه ِ یرز، الکساندر ماسـِرون، آلن مندلبوم، آندره پزار و جان سینکلر)

بند 3 – 1  : عشق بد : این همان عشقی است که در سروده هفدهم برزخ نیز از آن سخن به میان آمده و منشأ تمام اعمال خوب و بد ما به شمار می رود.

بند 3 -   عشقی که مسیر پرپیچ و خم را راست جلوه می داد: به دنبال خیری خیالی رفتن که انسان به اشتباه تصور می کند خیری واقعی و راستین است، موجب می شود که انسان آن را به عنوان راه راست در نظر پندارد.

بند 6- 4  : چه عذر موجهی: مگر نه آن که دانته از پیش، از این هشدار اطلاع داشت؟

بند 9 – 7  : کز هر دو سوی: دانته احتمالا قصد داشته به خوانندگانش بفهماند که این مسیر، که در کوه کنده شده بود، بی اندازه پرپیچ و خم بوده است. دو شاعر ناگزیر هستند از مسیری کج و معوج بالا بروند و این کار به سختی انجام می شود.

بند 12 – 10 : به سمتی که می چرخد برو: لازم است که آنها پیوسته از سمت چپ و راست بروند، و سپس از راست به چپ بروند. هر بار که این مسیر تغییر پیدا می کند، (و باید گفت که این راه، پیوسته در حال تغییر است!) لازم است که دو شاعر براساس مسیر چرخش داخل کوه پیش بروند.

بند 15 – 13 : ماه رو به افول: در شب پنجشنبه تا جمعه ی مقدس، قرص ماه کامل بود. بنابراین در روز دوشنبه عید پاک، در ربع آخر خود به سر می برد. و این نشان می دهد که تقریباً چهار ساعت از زمان طلوع خوشید گذشته بود (یعنی حدود ساعت نه و نیم بامداد).

بند 16: مکان تنگ: اقتباس از نوشته های انجیل به روایت متی و لوقا و مرقس.

بند 18- 16 : کوه اندکی خود را پس کشیده بود: در آنجا ایوانی هست که در بند های بعدی، دانته به توصیف آن خواهد پرداخت.

بند 21 – 19 : کز صحرایی لم یزرع: این نخستین صفه از هفت صفه کوه برزخ است که عرض آن حدود پنج متر است (یعنی سه برابر طول قد یک انسان.)

بند 30 – 28 : حصار مدور: دو شاعر به گونه ای ایستاده اند که پشتشان به شکافی است که تازه از آن صعود کرده اند، و دانته در سمت چپ ویرژیل حضور دارد و شاعر باستانی رو به سوی دیوار صفه(در حدود چهار متر دورتر) ایستاده است. دانته به جلو می رود تا در سمت راست ویرژیل بایستد.

بند 33- 31 : مجسمه هایی که دانته به توصیف آنها می پردازد، نمونه هایی از تواضعی است که برای درس عبادت ارواح مغرور که در نخستین صفه حضور دارند، در آنجا نصب شده اند.

پـُلیکلِت: نام مجسمه سازی یونانی که از شهرتی بسیار زیاد برخوردار بود. او در اوایل قرن پنجم (یعنی حدود 480 پیش از میلاد مسیح) به دنیا آمده و شاهکارهایش صرفاً از طریق نوشته هایی که شاعران لاتینی دوران باستان از خود به یادگار گذاشته بودند، برای مردم قرون وسطی شناخته شده بود .ارسطو اغلب از شاهکارهای این مجسمه ساز، در نوشته هایش تعریف کرده است.

بند 45 – 34: نخستین مجسمه دیواری، مربوط به زمانی است که حضرت مریم عذرا از بارداری خود، با خبر می شود. هر بار دو نمونه ارائه می شود که نمونه های اول همیشه مربوط به زندگی ساده حضرت مریم می باشد. در اینجا، از تواضع و شکسته نفسی حضرت مریم  در پذیرش این بار الهی در بطن خود، سخن گفته شده است.

صلحی: منظور صلحی است که میان خداوند متعال و انسان ها وجود دارد.

رفتاری چنان لطیف و زیبا: این رفتار، از تواضعی بسیار بزرگ حکایت دارد، به گونه ای که انگار آدمی قادر است ندای غیب را بشنود که می گوید: «زیرا که پروردگار نظر کرد به تواضع و فروتنی کنیز خود!» (اقتباس از انجیل به روایت لوقا.)

بند 44 ECCE ANCILLA DEI ::به لاتین یعنی: « زیرا که پروردگار نظر کرد به تواضع و فروتنی کنیز خود!»

بند 54 – 46 : دانته در سمت چپ ویرژیل گام بر می دارد، یعنی در سمتی که انسان قلبش در آن قسمت است. از آنجا که دو شاعر، کوه را  دور می زنند و به سمت راست می چرخند، پس دانته در کنار دیوار شیب دار است، حال آن که ویرژیل در کنار پرتگاه حضور دارد تا به این شکل از سقوط احتمالی شاگردش ممانعت کند. دانته برای آن که قادر شود دومین حجاری را که درست پشت حجاری حضرت مریم عذرا قرار دارد، بهتر ببیند، از ویرژیل جلو می زند و در مقابل او می رود.

بند 55  : ارابه و گاوهایی: دو نمونه ای که آشکار می شوند از کتاب عهد عتیق، و تاریخ کلاسیک باستانی اقتباس شده است، تا فروتنی و تواضع نسبت به انسان های دیگر را نمایان سازد . حضرت داود، در مقابل سفینه مقدس، به رقصیدن می پردازد، و حاضر است که تحقیر همسرش میشل را نیز تحمل کند (اقتباس از کتاب شاهان بخش ساموئل).

بند 57 – 55  :  آنجا: اوزا UZZAH، دستش را بر روی سفینه مطهر و مقدس قرار داد، تا مانع افتادن آن شود، اما ناگهان کشته شد.

بند 63 – 58 : نخست قوه ی بینایی و شنوایی، و سپس قوه ی بینایی و شامه درگیر می شوند. حالت کامل و بی نقص این شاهکار به گونه ای است که حواس آدمی را به اشتباه می اندازد.

بند 69- 64 : با دامنی به کمرزده: این اتهامی است که همسر نخست حضرت داود، بر علیه وی خواهد زد. این زن، میشُل، دختر شاؤل بود.

کما بیش از پادشاهی و پیامبری نشان داشت: از این جهت ظاهری شاهامه داشت که لباس مخصوص روحانیون را بر تن کرده بود. در ضمن ، از این جهت از واژه ی کمابیش استفاده شده است که حضرت داود، بدون در نظر گرفتن تحقیر میشل مشغول رقصیدن در کنار سفینه مقدس بود.

بند 81- 73 : آنجا افتخار والای شهریار رومی: این سومین نمونه از تواضع و فروتنی است که مربوط به امپراتور تراژَن است و بر اساس افسانه ای بسیار معروف است که در قرون وسطی همه از آن اطلاع داشتند و دیون کاسیوس Dion Cassius در کتاب خود تاریخ رومیان،در فصل نوزدهم نگاشته است. داستان دیگری نیز وجود دارد که در آن قید شده پاپ سَن گرگوار اول، ازخداوند متعال التماس کرده که تراژن دوباره زنده شود و از دوزخ رهانیده شود. و خداوند دعای او را اجابت کرد و پس از آن که تراژن دوباره زنده شد، به آیین مسیحیت گروید، تا آن گاه که بدرود حیات گفت.

(در بخش بهشت، دوباره با تراژن مواجه خواهیم شد. دانته او را در فلک ارواح عادل و عدالت پرور مشاهده خواهد کرد.)

بند 90 – 88  : آن که بر جای من خواهد نشست: یعنی جانشین امپراتور تراژن.

بند 93 – 91  : ترحم نیز دست و پایم را بسته است: منظور تراژن این است که ترحمی که نسبت به آن بیوه زن نگون بخت احساس می کرد، او را از رفتن به میدان جنگ باز می داشت و خود را موظف می دید که نخست قاتلان پسر آن بیوه زن را کیفر دهد. البته بانو دوروتی سه یرز، معتقد است که در اینجا، واژه Piata به معنای معمول خود که ترحم می باشد، نیامده است؛ بلکه تقوایی است که لاتین آنPietas می باشد و همان تقوای مذهبی است که انسان را به انجام دادن وظیفه ای اخلاقی وادار می کند. بنابراین، شاید دانته میل داشته از جمله سیسِرون Ciceron تقلید کند که می گفته است : Pietas Justitia یعنی تقوا و عدالت.

بنده 96 – 94 آن که : کنایه از خداوند متعال است.

این گفته ها: دانته دوباره روی این نکته تأکید می کند و میل دارد بگوید که حالت کمال و بی نقصی موجود در آن حجاری ها، به گونه ای بود که گفته های ذکر شده به وسیله شخصیت های ترسیم شده، به سهولت از لبانشان تفهیم می شد و این کلام قابل رؤیت و قابل حدس زدن، چیزی تازه هستند ، زیرا در روی زمین، هرگز چنین وضعیتی دیده نشده بود و هیچ مجسمه ای به آن درجه از کمال نرسیده بود. جالب اینجاست که در جایی که منتقد هنر مدرن تمایل دارد از هنر قرون وسطی تعریف کند و سمبولیسم به کار برده شده توسط هنرمندان آن دوره از تاریخ را ستایش کند، منتقد قرون وسطایی بیشتر تمایل داشت که از مشاهده تصاویری بسیار رئالیستی و واقع گرایانه که مانند عکاسی بودند، زبان به تجلیل بگشاید... این صرفاً نظریه دانته نیست. حتی به این خاطر هم نیست که هنرمندان قرن چهاردهم میلادی در شرف نزدیک شدن به رنسانس بودند، بلکه این حالت ترجیح، در اشعار آن دوران نیز مشاهده می شود. در واقع، با دقت بیشتر، می توان متوجه شد که دانته صرفاً طرفدار نوعی رئالیسم بی رنگ و طبیعی نیست، بلکه همواره به تحسین از رئالیسمی زبان می گشاید که از ماهیتی مافوق طبیعی برخوردار است و سعی دارد« حالت» تجسم شده را به نحو احسن بیان کند.

بند 105 – 97 : دانته تا اندازه ای پیشاپیش ویرژیل راه می رود و در حین تماشا کردن این تصاویر دیواری، در سمت راست او حضور داشته است. بنابراین، هنگامی که ارواح آن صفه از راه می رسند، از سمت چپ می آمدند.

بند100 : گروهی بی شمار:این گروه، ارواح مغروری هستند که شیوه ی کیفرشان به زودی توضیح داده خواهد شد.

بند 111 – 106 : روز رستاخیز: یکی از مفسران قدیمی درباره این قسمت اعلام کرد که به نظرش می رسد دانته بیشتر سعی داشته با روح خود سخن بگوید تا خوانندگانش را مخاطب قرار دهد؛ زیرا به خوبی مستحضر است که باید تا مدتها، برای گناه غرور، در آن صفه باقی بماند... در واقع موجودیت برزخ، موقت و پایان پذیر است. هر زمان که روز رستاخیز فرا برسد، کیفرهای بزرخ نیز به آخر خود می رسند.

بند 117 – 115  : آنان را چنان خمیده می سازد: آنان که در زمان حیاتش بسیار سربلند و مغرور بودند، در اینجا سرافکنده هستند؛ نگاهشان که سراسر آکنده از غرور بود ؛و همواره به سوی آسمان بلند می کردند، اکنون به سوی زمین خیره است.

بند 120 – 118 : ضربه بر سینه زنند: معنای این بند، به طور دقیق مشخص نیست و تعبیرهای متفاوت و گوناگونی به ذهن انسان می رسد. بـِنو  ِنوتو می نویسد: «شاید این به خاطر وضعیت خمیدگی آنها است: زانوان آنها در زیر وزن سنگینی که بر دوش دارند، پیوسته به سینه شان می خورد.»

بند 129 – 124 : پروانه آسمانی:منظور روح بشر است.

ب ی دفاع: روح بشر، بدون آن که هیچ وسیله ای برای مخفی نگاه داشتن گناهانش داشته باشد، در برابر قاضی نهایی قرار  خواهد گرفت.

بند 129- 127 : حشراتی نا تمام :یا Entomata واژه ای عجیب که معلوم نیست دانته آن را از کجا یافته است؟ نظریه ای که از همه معقولتر است، این است که او واژه Entoma را در یکی از ترجمه های ارسطو یافته، و آن را به عنوان یک واژه مفرد در نظر می پنداشته و به همین دلیل، سعی کرده است که جمع آن را با افزودن یکTA درست کند. مانندDogma وDogmata.

بند 135 – 130 : دانته، ارواح مغرور را به مجسمه هایی تشبیه کرده است که در معماری یونان و روم باستان، به عنوان حائل برای نگهداری سقفها به کار برده می شدند.

بند 138 – 136 : منقبض و خمیده بودند: ظاهرا درد و رنج آنها، بستگی به میزان گناهشان داشت.