تبیان، دستیار زندگی
واقعیت نشان داده که روزهای شیرین و رمانتیك اول زندگی معمولاً با دعوای دو طرف همراه است. ـ «عزیز من! روزای اول همین‌طوره. بعدا زندگی‌تون شیرین‌تر می‌شه» ـ «مامان من! روزای اول که باید شیرین‌تر از روزای وسط باشه!»...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

طعم عسل و زهر

طعم عسل و زهر

واقعیت نشان داده  که روزهای شیرین و رمانتیك اول زندگی معمولاً با دعوای دو طرف همراه است.

ـ «عزیز من! روزای اول همین‌طوره. بعدا زندگی‌تون شیرین‌تر می‌شه»

ـ «مامان من! روزای اول که باید شیرین‌تر از روزای وسط باشه!»...

استرسی به نام ازدواج

وقتی از بیرون نگاه می‌کنیم، ترجیح می‌دهیم که کلیشه همیشگی نوعروس و نوداماد شاد و سرزنده را بگذاریم جای تصویر واقعی زن و مردی که تازه با هم ازدواج کرده‌اند. اما وقتی از کسانی که می‌خواهند این دوره را پشت سر بگذارند سؤال می‌‌كنید، به نتیجه متفاوتی می‌رسید.

البته لازم نیست این کار را انجام دهید؛ یک روان‌شناس مشهور ـ هانس سلیه ـ سال‌‌ها پیش این کار را انجام داده است. او از مردم پرسیده اگر بخواهند از یک تا صد به رویدادهای اطرافشان براساس استرسی که بر آنها وارد می‌کنند نمره بدهند، به عبارت‌‌های فهرستش چه نمره‌ای می‌دهند.

همان‌طور که می‌شود پیش‌بینی کرد، مرگ همسر بالاترین استرس یعنی 100 نمره را گرفت؛ اما آن وسط‌‌ها یک چیز عجیب و غریب بود؛ رویداد خوشایندی مثل ازدواج هم 50 نمره استرس داشت. چرا این عبارت  باید این‌قدر استرس‌زا باشد؟

واقعیت این است که روزهای اول زندگی، روزهای «منطبق شدن با دیگری» است. چی شد؟ حتی تصورش هم برایتان سخت است؛ عمرا فردیت‌تان را از دست بدهید؟! ولی واقعیت زندگی همین است. حتی اگر شما در ویژگی‌‌های کلی شخصیتی نسبتا مشابه باشید، چیزهای دیگری هستند که در روزهای اول زندگی خیلی منصفانه باید در موردش توافق کنید؛ چیز‌‌هایی مثل غذا خوردن، حد پوشیدگی، ساعت به خواب رفتن و بیدار شدن، تماشا و انتخاب برنامه تلویزیون و رفتن به جاهایی که هر دو نفر دوست دارند.

خنده‌تان گرفت؟ اینها خیلی چیزهای کوچکی هستند؟ بله! شاید اینها خیلی روزمره و کوچک باشند اما خوشبختانه یا متاسفانه، به قول سالوادور مینوچین ـ روان‌شناس خانواده ـ «زندگی از همین چیز‌‌های کوچک درست  شده است». معمولا دعواها هم از همین چیزهای کوچک شروع می‌شوند.

بر چهار راهی دعوا

وقتی که ما با همسرمان اختلاف پیدا می‌کنیم، برای حلش  چه راه‌‌هایی به ذهنمان می‌رسد؟ چطور عمل می‌کنیم؟ معمولا ما 4 راه بیشتر نداریم:

1 ـ مذاکره می‌کنیم.

مثل دو تا بچه آدم می‌نشینیم با همسر گرامی ‌در مورد مشکلمان صحبت كرده و راه‌حل‌‌هایش را بررسی می‌‌كنیم. بعد هم به احتمال بعید به یک توافق منصفانه می‌رسیم.

2 ـ خوشبین می‌شویم.

می‌شویم سعدی شیرازی و با دیدن کسی که پا ندارد، به خاطر همین کفش کهنه شکر می‌گوییم. نگرفتید؟ بابا ندیده‌اید کسانی که تا با شوهرشان دعوایشان می‌شود، شکر خدا می‌کنند که شریک زندگی‌شان مثل مرد همسایه معتاد نیست؟ بالاخره این هم یک راهش است دیگر!

3 ـ بی‌خیال می‌شویم.

با خودمان می‌گوییم مسئله اصلا ارزش دعوا کردن ندارد و همین‌جوری بی‌خیالی طی می‌کنیم.

4 ـ می‌ریزیم توی خودمان.

ناراضی هستیم اما مستقیما نمی‌رویم به همسرمان بگوییم؛ به جای آن ، درد و دل‌‌هایمان را می‌بریم به همکار یا زن همسایه می‌گوییم.

گفتن ندارد که هیچ کدام از 3 راه آخر، در طولانی مدت جواب نمی‌دهند. بهتر است از همان اول زندگی، «مهارت مذاکره کردن» را توی خودتان پرورش دهید، چطور؟ با ما همراه باشید تا در مقاله ی بعد مفصل به این قضیه بپردازیم .

ادامه دارد ...

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.