تبیان، دستیار زندگی
آن حضرت را به دو كنیه ابو الحسن و ابو الحسین نامیده‏اند. امام حسن علیه السلام در حیات پیامبر پدرش را با كنیه ابوالحسین و امام حسین علیه السلام او را با كنیه ابو الحسن مى‏خوانده‏اند. پیامبر نیز وى را با هر دوى كنیه‏ها خطاب مى‏كرده است. چون پیامبر وفات یافت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

امیرالمؤمنین على علیه السلام در یك نگاه

حضرت علی علیه السلام

كنیه امام على علیه السلام

آن حضرت را به دو كنیه ابو الحسن و ابو الحسین نامیده‏اند. امام حسن علیه السلام در حیات پیامبر پدرش را با كنیه ابوالحسین و امام حسین علیه السلام او را با كنیه ابو الحسن مى‏خوانده‏اند. پیامبر نیز وى را با هر دوى كنیه‏ها خطاب مى‏كرده است. چون پیامبر وفات یافت على علیه السلام را به این دو كنیه صدا مى‏كردند. یكى دیگر از كنیه‏هاى على علیه السلام، ابو تراب است كه آن را پیامبر برگزیده و بر وى اطلاق كرده بود.

در استیعاب نقل شده است: «به سهل بن سعد گفته شد: حاكم مدینه مى‏خواهد تو را وادارد تا بر فراز منبر، على را دشنام گویى. سهل پرسید: چه بگویم؟ گفت: باید على را با كنیه ابوتراب خطاب كنى. سهل پاسخ داد: به خدا سوگند جز پیامبر كسى على را بدین كنیت، نامگذارى نكرده است. پرسید: چگونه‏اى ابو‌العباس؟ جواب داد: على علیه السلام نزد فاطمه رفت و آن‏گاه بیرون آمد و در حیاط مسجد دراز كشید و به خواب رفت. پس از او،پیغمبر (ص) پیش فاطمه آمد و از او پرسید: پسر عمویت كجاست؟ فاطمه گفت: اینك او در مسجد آرمیده است. پیامبر به صحن مسجد آمد و على را دید كه ردایش بر پشت مباركش افتاده و پشتش خاك آلود شده است. پیامبر با دست ‏شروع به پاك كردن خاك از پشت على كرد و فرمود: بنشین اى ابوتراب! به خدا سوگند جز پیامبر كسى او را بدین نام، نخوانده است. و قسم به خدا در نظر من هیچ اسمى از این نام دوست داشتنى‏تر نیست.»

نسایى در خصایص از عمار بن یاسر نقل كرده است كه گفت: «من و على بن ابیطالب علیه السلام در غزوه عشیره از قبیله ینبع با یكدیگر بودیم. تا آنجا كه عمار گفت: سپس خواب هر دوى ما را فرا گرفت، من و على به راه افتادیم تا آن كه در زیر سایه نخل‌ها و روى زمین خاكى و بى گیاه آرمیدیم. سوگند به خدا كه جز پیامبر كسى ما را از خواب بیدار نكرد. او با پایش ما را تكان مى‏داد و ما به خاطر آن كه روى زمینى خاكى دراز كشیده بودیم، به خاك آلوده شدیم. در آن روز بود كه پیغمبر(ص) به على علیه السلام فرمود. تو را چه مى‏شود اى ابوتراب؟ چرا كه پیامبر آثار خاك را بر على علیه السلام مشاهده كرده بود.»

البته ممكن است كه این واقعه چند بار اتفاق افتاده باشد. در روایتى دیگر آمده است: چون پیامبر على را در سجده دید در حالى كه خاك بر چهره‏اش نشسته و یا آن كه گونه‏اش خاك آلود بوده به او فرمود: «ابو تراب! چنین كن‏».

همچنین گفته شده است پیامبر با چنین كنیه‏اى، على علیه السلام را خطاب كرد. چرا كه گفت: اى على! نخستین كسى كه خاك را از سرش مى‏تكاند تویى.

على علیه السلام، این كنیه را از دیگر كنیه‏ها بیشتر خوش مى‏داشت. زیرا پیامبر وى را با همین كنیه خطاب مى‏كرد. دشمنان آن حضرت مانند بنى امیه و دیگران، بر آن حضرت به جز این كنیه نام دیگرى اطلاق نمى‏كردند. آنان مى‏خواستند با گفتن ابو تراب، آن حضرت را تحقیر و سرزنش كنند و حال آن كه افتخار على علیه السلام به همین كنیه بود. دشمنان على، به سخنگویان دستور داده بودند تا با ذكر كنیه ابوتراب بر فراز منابر، آن حضرت را مورد سرزنش قرار دهند و این كنیه را براى او عیب و نقصى قلمداد نمایند. چنان كه حسن بصرى گفته است، گویا كه ایشان با استفاده از این عمل، لباسى پر زیب و آرایه بر تن آن حضرت مى‏پوشاندند. چنان كه جز نام ترابى و ترابیه بر پیروان امیرالمؤمنین علیه السلام اطلاق نمى‏كردند. بدان گونه كه این نام، تنها بر شیعیان على علیه السلام اختصاص یافت.

كمیت مى‏گوید:

گفتند رغبت و دین او ترابى است من نیز به همین وسیله در بین آنان ادعا كنم و به این لقب مفتخر مى‏شوم.

هنگامى كه كثیر غرة گفت: جلوه آل ابوسفیان در دین روز طف و جلوه بنى مروان در كرم و بزرگوارى روز عقر بود،یزید بن عبد الملك به او گفت: نفرین خدا بر تو باد! آیا ترابى و عصبیت؟! در این باره مؤلف در قصیده‏اى سروده است:

به نام دو فرزندت، مكنى شدى و نسل رسول خدا در این دو فرزند به جاى ماند پیامبر تو را بو تراب خواند دشمنان آن را بر تو عیب مى‏شمردند و حال آن كه براى تو این كنیه افتخارى بود .

لقب على علیه السلام

ابن صباغ در كتاب فصول المهمه مى‏نویسد: لقب على علیه السلام، مرتضى، حیدر، امیرالمؤمنین و انزع (و یا اصلع) (كسى كه اندكى از موى جلوى سرش ریخته باشد.) و بطین (كسى كه شكمش بزرگ است.) و وصى بود. آن حضرت به لقب اخیر خود در نزد دوستان و دشمنانش شهره بود. در روز جنگ جمل جوانى از قبیله بنى ضبه از سپاه عایشه بیرون آمد و گفت:

ما قبیله بنى ضبه دشمنان على هستیم كه قبلا معروف به وصى بود على كه در عهد پیامبر شهسوار جنگها بود من نیز نسبت ‏به تشخیص برترى على نابینا و كور نیستم اما من به خونخواهى عثمان پرهیزگار آمده‏ام زیرا ولى، خون ولى را طلب مى‏كند .

و مردى از قبیله ازد در روز جمل چنین سرود:

این على است و وصیى است كه پیامبر در روز نجوة با او پیمان برادرى بست و فرمود او پس از من راهبر است و این گفته را افراد آگاه در خاطر سپرده‏اند و اشقیا آن را فراموش كرده‏اند .

زحر بن قیس جعفى در روز جمل گفت:

آیا باید با شما جنگ كرد تا اقرار كنید كه على در بین تمام قریش پس از پیامبر برترین كس است؟!

او كسى است كه خداوند وى را زینت داده و او را ولى نامیده است و دوست، پشتیبان و نگهدار دوست است، همچنان كه گمراه پیرو فرمان گمراهى دیگر است .

زحر بن قیس نیز بار دیگر چنین سروده است:

پس درود فرستاد خداوند بر احمد (محمد (ص) )

حضرت علی علیه السلام

فرستاده خداوند و تمام كننده نعمتها فرستاده پیام‏آورى و پس از او خلیفه ما كسى كه ایستاده و كمك شده است منظور من على وصى پیامبر است كه سركشان قبایل با او در جنگ و ستیزند.

ابن زحر در جنگ جمل و صفین با على علیه السلام همراه بود. همچنان كه شبعث ‏بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن ضبابى در جنگ صفین در ركاب آن حضرت بودند. اما بعدا با حسین علیه السلام در كربلا به جنگ برخاستند و فرجام شومى را براى خود برجاى گذاشتند.

كمیت مى‏گوید:

كثیر نیز مى‏گوید: وصى و پسر عموى محمد مصطفى و آزاد كننده گردنها و ادا كننده دین‏ها همچنین آن حضرت به نام پادشاه مؤمنین و پادشاه دین(یعسوب المؤمنین و یعسوب الدین)نیز ملقب بوده است.

روایت كرده‏اند كه پیامبر به على علیه السلام فرمود: تو پادشاه دینى و مال پادشاه ظلمت و تاریكى است.

در روایت دیگرى آمده است: این (على) پادشاه مؤمنان و پیشواى كسانى است كه در روز قیامت ‏با چهره‏هایى نورانى در حجله‏ها نشسته‏اند.

ابن حنبل در مسند و قاضى ابو نعیم در حلیة الاولیا این دو روایت را نقل كرده‏اند. در تاج العروس معناى لغوى یعسوب ذكر شده و آمده است (ملكه كندوى زنبور عسل). على علیه السلام فرمود: من پادشاه مؤمنانم و مال پادشاه كافران است. یعنى مؤمنان به من پناه آورند و كافران از مال و ثروت پناه مى‏جویند. چنان كه زنبور به ملكه خود پناه مى‏برد و آن ملكه بر همه زنبوران مقام تقدم و سیادت دارد.

دربان على علیه السلام

در كتاب فصول المهمة ذكر شده كه دربان آن حضرت، سلمان فارسى (رض) بوده است.

شاعر على علیه السلام

همچنین در فصول المهمه گفته شده كه شاعر آن حضرت، حسان بن ثابت ‏بوده است. در اینجا اضافه مى‏كنم كه شاعر آن حضرت در جنگ صفین، نجاشى و اعور شنى و كسان دیگرى غیر از این دو تن بوده‏اند.

نقش انگشتر على علیه السلام

سبط بن جوزى در كتاب تذكرة الخواص نوشته است: نقش انگشترى آن حضرت عبارت‏ «خداوند فرمانروا، على بنده اوست‏» (الله الملك على عبده) بوده است. همچنین وى مى‏نویسد: آن حضرت انگشترى را در انگشتان دست راست ‏خود مى‏كرده است و حسن و حسین علیه السلام نیز چنین مى‏كرده‏اند.

ابوالحسن على بن زید بیهقى معروف به فرید خراسان در كتاب خود موسوم به صوان الحكمه كه به نام تاریخ حكماى اسلام مشهور است در ذیل شرح زندگانى یحیى نحوى دیلمى ملقب به بطریق، چنین مى‏گوید: « یحیى فیلسوف و ترساكیش بود و عامل امیرالمؤمنین علیه السلام در نظر داشت تا وى را از فارس بیرون براند. یحیى نیز ماجراى خود را براى على علیه السلام نگاشت و از آن حضرت درخواست امان كرد. محمد بن حنفیه، به فرمان على علیه السلام امان نامه‏اى براى یحیى نوشت كه من آن امان نامه را در دست‏ حكیم ابو الفتوح مستوفى نصرانى طوسى مشاهده كردم. توقیع على علیه السلام با خط خود آن حضرت و با عبارت «الله الملك و على عبده‏» (خداوند فرمانروا و على بنده اوست.) در پاى این مكتوب موجود بود. سبط بن جوزى این عبارت را به عنوان نقش انگشترى آن حضرت دانسته ولى مطابق با نقل بیهقى این توقیع به دست‏ حضرت نوشته شده است و بعید نیست كه گفته بیهقى متین‏تر باشد.»

همچنین احتمال دارد كه آن حضرت نامه‏ها را چنین امضا مى‏كرده و سپس همان عبارت را بر نگین انگشترى نقش زده است. ابن صباغ در كتاب فصول المهمه فى معرفة الائمه گوید: «اسندت ظهرى الى الله‏» (پشت من به خداوند متكى است) نقش نگین آن حضرت بوده است. عده‏اى دیگر نقش نگین آن حضرت را«حسبى الله‏»ذكر كرده‏اند. كفعمى نیز در مصباح گوید: نقش نگین انگشترى آن حضرت ‏«الملك لله الواحد القهار»بوده است. البته بعید نیست كه آن حضرت داراى چند انگشترى با نقوش متعدد بوده است.

منبع:

سیره معصومین جلد 3 صفحه 11 ، سید محسن امین

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.