گاهی تصمیم می‌گیرید که کاری انجام دهید ولی بدون اینکه کار را به انجام برسانید رهایش می‌کنید، بی‌انگیزه بودن یکی از دلایلی است که باعث توقف پیگیری می‌شود.

شنبه ۷ دی ۱۳۹۸ - ۰۰:۰۰
بی انگیزگی
بی‌انگیزه بودن به عوامل زیادی مثل ترس، بی‌هدف بودن و سختی کار بستگی دارد، افرادی که در زندگی احساس بی انگیزگی می کنند، باید دلیل بی‌انگیزه بودن خود را بیابید و آن را به‌شکل ریشه‌ای درمان کنند. برای رفع حس بی انگیزه بودن سعی کنید تا کار‌ها را به‌ تأخیر نیندازید و نخستین گام را برای ایجاد تغییری کوچک بردارید.

این تغییر کوچک را به عادت تبدیل کنید تا همیشه باانگیزه بمانید. انگیزه در خلاقیت، بهره‌وری و شادی ما نقش اصلی را ایفا می‌کند. وقتی باانگیزه دست‌به‌کار شوید احساس می‌کنید مؤثر، ماهر و مهم هستید.

به‌طور خلاصه بی‌انگیزه بودن به معنای، تعهد نداشتن به عمل است و دلایل زیادی برای ابتلای به آن در افراد وجود دارد. وقتی درباره‌ی حالات بی‌انگیزه بودن اطلاعاتتان را افزایش دهید تمایز بین آن‌ها را متوجه می‌شوید. آگاه بودن نسبت به این تمایزها کمک می‌کند ابزار متناسب را برای بازیابی انگیزه‌تان به کار ببرید.

 

خودِ ذاتی فرد  تلاش می‌کند به سمت مهم‌ترین نیازها حرکت کرده و از اهداف، برنامه‌ها و روش‌های کاری‌ای که او را از اشتیاق‌هایش دور می‌کند فاصله بگیرید. از این رو زمانی که دچار فرسودگی می‌شوید و به خواب نیاز دارید، فقط به این دلیل که شما را وادار کند تا به نیازهای اساسی‌تان رسیدگی کنید.


بی‌انگیزه بودن چه مشکلاتی را در فرد بوجود می‌آورد؟!

- تنها جنبه‌ی منفی را می‌بینند: افراد بی‌انگیزه معمولاً به‌شدت منفی‌باف هستند و احتمال ناچیزی برای موفقیت در نظر می‌گیرند. این افراد معتقدند اثربخشی کمی دارند و نمی‌توانند اثر چندانی بر خروجی پروژه‌ها یا اقدام‌ها به‌جا بگذارند.

- مزیت‌ها را فراموش می‌کنند: چالش‌های سخت و دلهره‌آور معمولاً افراد بی‌انگیزه را دچار حواس‌پرتی می‌کند. آن‌ها مدام به سختی‌های مسیر دست‌یابی به هدف فکر می‌کنند. این افراد پاداش و مزیت‌های درازمدت را فراموش می‌کنند؛ چیزی که از پایه‌های اساسی کسب انگیزه هستند.

- از تأثیر خرده‌عادت‌ها آگاهی ندارند: وقتی افراد بی‌انگیزه به خواسته‌شان فکر می‌کنند، معمولاً می‌خواهند کاری بزرگ و فراموش‌نشدنی را، یک‌باره انجام دهند؛ بنابراین وقتی موفق نمی‌شوند، احساس سرخوردگی می‌کنند و بی‌انگیزه می‌شوند. آن‌ها نمی‌دانند که رسیدن به موفقیت‌های بزرگ با انجام کار‌های جزئی روزمره ممکن می‌شود.

- از فرصت‌ها استفاده نمی‌کنند: افراد بی‌انگیزه معمولاً از اینکه شانس به آن‌ها رو نمی‌کند، می‌نالند. اما واقعیت این است که آن‌ها به‌دنبال فرصت‌هایی نیستند که امکان کسب موفقیت، ثروت و خوشبختی را فراهم می‌کند. فرصت‌ها همین دور و بر هستند، فقط باید پیدا‌یشان کنید و از آن‌ها بهره ببرید. کسی موقعیت‌های خوب را در سینی نقره‌ای به شما پیشکش نمی‌کند!

- میلی به تلاش ندارند: افراد بی‌انگیزه معمولاً می‌خواهند یک‌شبه به نتیجه برسند. آن‌ها به دنبال پاداش زودهنگام، بدون زحمت و پشتکار هستند. دسترسی به اینترنت در هنگام کار، آن‌ها را بیشتر منحرف می‌کند.

- همیشه تقصیر را به گردن دیگران می‌اندازند: تقصیر دیگران است که او ترفیع نگرفته است، او هیچ نقشی در مشکلات زندگی ندارد، بهتر است رواست باشید. حقیقت این است که شما نمی‌توانید کارهای دیگران را کنترل کنید، اما تشخیص اینکه مقصر خود شما بوده‌اید، کمک می‌کند تا با تحلیل اشتباه‌تان از تکرار آن جلوگیری کنید. پس از انجام این کار، با انگیزه‌ی بیشتری به راه‌تان ادامه می‌دهید.


دلایل بی‌انگیزه بودن

بی انگیزه بودن به دلیل وجود ترس

حتی اگر خودتان انتخاب کرده‌ باشید که در حیطه‌ای به خصوص قدم بگذارید، اگر بترسید بخشی از وجودتان مصرانه از پیشروی شما جلوگیری خواهد کرد. ترس موجب کندی شما می‌شود و حسِ تردید و احتیاط را در شما بیدار کند. البته این مسئله می‌توانند به نفع شما باشد اما گاهی ترس‌ها پیامد تصورات ما هستند و نه مبتنی بر ارزیابی صحیح واقعیت‌های موجود. اگر ترس‌هایتان به اندازه‌ی کافی قدرتمند باشند، حتی باوجود اشتیاق شما برای پیشروی، آن بخش از وجودتان که مایل به حفظ امنیت شماست اجازه نمی‌دهد به سوی حیطه‌ای قدم بردارید که برایتان هم خواستنی است هم امن.

بی انگیزه بودن به دلیل هدف‌گذاری اشتباه

گاهی تصمیم می‌گیرید که کاری انجام دهید ولی بدون اینکه کار را به انجام برسانید رهایش می‌کنید، بی‌انگیزه بودن یکی از دلایلی است که باعث توقف پیگیری می‌شود.

تمام پیام‌های گوناگونی که در مدت زندگی‌مان دریافت می‌کنیم ما را به بردگان اجتماع تبدیل می‌کند. زیرا ما مشتاق هستیم خانواده و جامعه‌مان را تحت تأثیر قرار بدهیم. وقتی احساس می‌کنید بی‌انگیزه‌اید به این دلیل است که هدف‌هایی را تعیین کرده‌اید که منحصرا نشات گرفته از خواسته‌های خود اجتماعیِ شما هستند. این نوع تعیین هدف شما را از مسیری که خود ذاتی‌تان می‌خواهد دنبال کنید دور می‌کند. به همین دلیل خود ذاتی برای کند کردن حرکت شما از ترفند بی انگیزگی استفاده می‌کند و تلاش می‌کند شما را نسبت به اهداف سمّی‌ انتخابی‌تان دلسرد کند.

بی انگیزه بودن به دلیل واضح نبودن خواسته‌ها

همین حالا اندکی صبر کنید و بگویید چه می‌خواهید؟ اگر نتوانید آگاهانه و شفاف خواسته‌هایتان را در ذهن بگذرانید آینده چیزی جز تصویری مبهم برایتان نخواهد بود. آنچه برای ما انسان‌ها آشنا باشد خوشایند هم هست، از طرفی ما نسبت به مسائل نا‌آشنا و مبهم مقاومت داریم. از آنچه برایمان آشناست جدا نمی‌شویم و در عوض آن را دوباره و دوباره خلق می‌کنیم. بی انگیزگی برای عمل هنگامی که نمی‌دانید قرار است چه چیزی بیافرینید مسئله‌‌ی دور از انتظاری نیست. چرا که ترجیح می‌دهید با واقعیت جاریِ «آشنای» خودتان زندگی کنید.

بی انگیزه بودن به دلیل نداشتن استقلال عمل

شکوفایی انسان در گرو داشتن استقلال عمل است. همه‌ی ما یک بخش مرکزی برای تصمیم‌گیری در مغزمان داریم که نیاز به تمرین دارد. این مرکز تصمیم‌گیری در مغز افراد افسرده به صورت کامل رشد نکرده است. با تمرین دادن این بخش از مغز با گرفتن تصمیم، افسردگی اغلب ناپدید می‌شود. وقتی صحبت از کار خلاقانه در میان باشد، داشتن کمی استقلال عمل برای تصمیم‌گیری راجع به اینکه چه کاری، چه وقت، چگونه و با چه کسی انجام شود، جرقه‌ای است برای روشن کردن و برپا داشتنِ آتشِ انگیزه، خلاقیت و بهره‌وری.

بی انگیزه بودن به دلیل فقدان چالش

چالش عنصر اساسی دیگری در انگیزه است، هنگام رویارویی با چالش‌ها نقطه‌ای خوشایند وجود دارد. چالش‌های بیش از حد سخت ترس‌های فلج‌کننده ایجاد می‌کنند و انگیزه را از بین می‌برند. و وقتی سختیِ چالش‌ها ناچیز باشد فرد به سرعت دچار کسالت شده و حفظ انگیزه به کاری سخت بدل می‌شود. انسان‌ها ذاتا موجوداتی فعال و در حال رشد هستند و به چالش دائمی برای دست‌یابی به مهارت نیاز دارند. بدون چالش، خودِ ذاتی ما وارد عمل می‌شود و با بی‌انگیزه کردن‌مان این پیام را به ما می‌دهد که از مسیر مناسب‌مان دور افتاده‌ایم.


بی انگیزه بوده به دلیل غم و درد

سوگ یعنی درد و غمِ از دست دادن. ما انسان‌ها در آغازِ هر تغییری وارد مرحله‌ی پرسشگری از خودمان می‌شویم. در این مرحله ما توانایی و الزامِ خود را برای چسبیدن به وضعیت فعلی بررسی می‌کنیم و بابت فقدان‌هایی که با ایجاد تغییرهای عمده دچارش خواهیم شد به سوگ می‌نشینیم. سردرگمی، تردید به خود، بدگمانی به دنیای پیرامون‌مان و احساس فقدان، علائم متداولی هستند و هرچه تغییر بزرگ‌تر باشد این علائم شدیدتر بروز می‌کنند. گاهی حتی دچار افسردگی خفیف و کناره‌گیری اجتماعی می‌شویم. پ با حجم زیاد احساسات سوگ، ترس، و فقدانی که در این مرحله تجربه می‌شود بی‌ انگیزه بودن اتفاقی طبیعی است.

بی انگیزه بودن به دلیل تنهایی

این دلیل به خصوص برای افرادی که به تنهایی در خانه کار می‌کنند اهمیت دارد. همه‌ی ما روزهایی دچار خانه‌زدگی می‌شویم، دل‌مان نمی‌خواهد کار کنیم و ترجیح می‌دهیم با دوستان‌مان برای تفریح و بازی بیرون برویم. شاید به خاطر اینکه انسان موجودی اجتماعی است خود ذاتیِ او گاهی هوس می‌کند با دیگران ارتباط برقرار ‌کند. برای همین تلاش می‌کند با بی‌انگیزه کردن فرد نسبت به کاری که انجام می‌دهد و ایجاد وقفه در آن برای وقت گذراندن با دیگران فرصتی ایجاد کند تا به نیازش پاسخ بدهد.

بی انگیزه بودن به دلیل خستگی و کسالت

برخی افراد جاه‌طلب و رقابت‌جو هستند و اغلب احساس می‌کنند از زندگی عقب افتاده‌اند. گاهی حتی وقتی برای انجام کارها از مرزهای قابل تحمل عبور کرده‌اند درباره‌ی کارهای نکرده‌شان درگیری ذهنی پیدا می‌کنند. اگر همیشه احساس خستگی می‌کنید، برای معاشرت با دیگران انرژی ندارید و ایده‌ی وقت گذرانیِ بیهوده شما را بیشتر از انجام کارهای موردعلاقه‌ی همیشگی جذب می‌کند، احتمالا برای مدتی طولانی است که فشار زیادی را به خودتان تحمیل کرده‌اید و ممکن است دچار فرسودگی شده باشید.

بی انگیزه بودن به دلیل عدم اطلاع از اهداف

حتی اگر هدف نهایی‌تان را خوب و واضح تصویر کرده باشید ممکن است اگر آن را به اهداف کوچک‌تر تقسیم نکنید در هنگام عمل به آن دچار رکود، سردرگمی و بی انگیزه بودن شوید. برخی پروژه‌ها کوچک‌اند و آن‌قدر آشنا هستند که به برنامه‌ریزی نیاز ندارند. اما اگر غالبا نگران مرحله‌ی بعدی هستید و برنامه‌ی شفاف مرحله به مرحله ندارید این مسئله می‌تواند منبع بی‌ انگیزگی شما باشد.

راه‌کارهای غلبه بر بی انگیزه بودن

غلبه بر ترس‌ها

برای بازیابی انگیزه باید با ترس‌ها کنار آمد. ترس‌های‌ خود را نام ببرید تا در معرض دید شما قرار گیرند. به ترس‌هایی که از بین نرفته‌اند دقت کنید. این ترس‌ها می‌خواهند درباره‌ی تحقیقاتی که لازم است انجام بدهید چه چیزی را به شما یادآوری کنند؟ با استفاده از خِرد حاصل از ترس‌هایتان در برنامه‌ریزی برای ترس‌هایتان احترام قائل می‌شوید. نهایتا اینکه تغییراتی که قرار است ایجاد کنید را در گام‌های کوچک پیش ببرید و فقط روی چند قدم کوچک رو‌به‌رویتان متمرکز شوید. این کار ترس‌های شما را آرام خواهد کرد.

هدف‌گذاری صحیح داشته باشید

زمانی را به مرور اهداف‌تان اختصاص بدهید. به این علت که خودِ حیاتی ماهیت غیرکلامی دارد درک آن از طریق بدن‌تان به راحتی ممکن است. یک به یک به اهدافی فکر ‌کنید که در سر می‌پرورانید. به واکنش‌هایی که بدن‌تان نسبت به هر هدف از خود نشان می‌دهد توجه داشته باشید. زمانی که مشاهده کردید بدن‌تان نشانه‌هایی از فشار بروز می‌دهد نشانه‌ی نسبتا مهمی است که یادآوری می‌کند هدفی که به آن فکر می‌کنید یک هدف سمّی است. در عوض ببینید با فکر کردن به چه چیزهایی لبخند ناخودآگاهی به لب‌تان می‌آید، چه چیزی است که باعث می‌شود زمان را فراموش کنید. سپس به جای اهداف سمّی، روی آنها هدف‌گذاری کنید.

خواسته هایتان را شفاف‌سازی کنید

اگر می‌خواهید چیزی را بیافرینید که با تجربه‌های آشنای شما متفاوت است، اینکه بدانید چه چیزی نمی‌خواهید کافی نیست. در عوض باید از آنچه می‌خواهید مطلع باشید. برای خلق احساس آشنایی با نتایج تازه‌ای که به دنبالش هستید به تصویری واضح و روشن از خواسته‌هایتان نیاز دارید. آشنایی به وسیله‌ی این تصویرها کمک می‌کند تا بتوانید با آرامش به دنبال آنها بروید. برای بیان واضح و شفاف خواسته‌هایتان و دلایلی که برای آنها دارید زمان کافی اختصاص بدهید.

استقلال عمل داشته باشید

ببینید که در راه رسیدن به اهداف‌تان چقدر استقلال عمل دارید. آیا محدودیت‌ها و کنترل‌هایی سر راه‌تان است؟ ببینید چطور می‌توانید به مرور استقلال عمل بیشتری را وارد وظایف، زمان، تکنیک‌ها، مکان و گروه‌تان کنید. اگر برای کسی کار می‌کنید با او صحبت کنید و بخواهید که استقلال عمل بیشتری در برخی حوزه‌های به‌خصوصِ کارتان به شما بدهد.


تعیین اهداف چالش‌ برانگیز

اهداف‌ و طرح‌هایی که دنبال می‌کنید را مرور کنید. سعی کنید اهداف‌تان را ارتقا بدهید تا کمی چالش‌برانگیزتر بشوند. در پروژه‌هایی که برای انجام آنها لازم است رشد کنید یا یکی دو مهارت تازه بیاموزید دخیل شوید، تا خودتان را در معرض محرک‌ها قرار بدهید.


غم را به زمان بسپارید

اگر به تازگی دچار ضربه‌ی روحی یا فقدان شده‌اید یا در حال تجربه‌ی یک تغییر بزرگ هستید، تلاش نکنید به خودتان انگیزه بدهید و عامدانه تغییری در حال‌تان ایجاد کنید. نمی‌توانید یک شبه سوگواری را به سرانجام برسانید و وابستگی‌هایی را که‌ به زندگی گذشته و روش‌ تفکر قدیمی‌تان دارید رها کنید. احساسات سوگواری، سردرگمی را با افرادی که مهربانانه به شما گوش می‌کنند در میان بگذارید. با آدم‌های مهربان و طبیعت در ارتباط باشید تا خودتان را بازیابید. احساسات و افکارتان را تمام و کمال بپذیرید، زیرا همه‌شان طبیعی و بی‌خطرند.

از لاک تنهایی بیرون بیایید

وقفه‌ای در کارتان بیندازید و به دیدن کسی بروید که از بودن با او لذت می‌برید. احتمالا از اثری که این دیدار روی انگیزه‌‌تان می‌گذارد شگفت‌زده می‌شوید. و زمانی که به سر کارتان باز می‌گردید احساس می‌کنید بهره‌وری‌تان بالا رفته و کارها آسان‌تر شده‌اند. علاوه بر این در جست‌وجوی راه‌هایی برای افزایش شبکه‌‌های کاری‌ و مشارکت‌های انتفاعی در شغل‌تان باشید تا کمتر احساس تنهایی کنید.

با فرسودگی مقابله کنید

با فکر باز و با در نظر گرفتن خودِ ذاتی‌تان درباره‌ی آنچه برای شما بیشترین اهمیت را دارد فکر کنید. شیوه‌های معقول و قابل ادامه دادن را پیدا کنید تا بتوانید کارهایی را که برای شما مهم هستند بیشتر اما بدون دچار شدن به فرسودگی انجام بدهید.


برنامه‌ریزی برای رسیدن به اهداف

برنامه‌ای شفاف برای رسیدن به هدف‌ در نظر بگیرید و برای رسیدن به هر مرحله زمان‌ مشخصی را در تقویم‌ تعیین کنید. بگذارید ترس‌ها به شما نشان بدهند که خطرات بالقوه‌ی برنامه‌‌تان که به مدیریت نیاز دارند کدام‌ها هستند. حفظ روحیه‌ی جست‌وجوگری باید بخشی از برنامه‌ی شما هنگام عملی کردن هر یک از مراحل رسیدن به هدف‌تان باشد. نهایتا از خودتان بپرسید برای رسیدن به هدف اصلی باید به چه هدف‌های کوچک‌تری دست یابید، سپس ضرب‌العجلی برای آنها در نظر بگیرید.