تبیان، دستیار زندگی
کتاب‌های قدیمی را که ببینی، نامش را «عبادان» نوشته‌اند. در یکی از همین کتاب‌ها آمده است: عبادان، حصارکی است کوچک و آبادان بر کرانه دریا و آب دجله که آنجا گرد آید و آن رباطی است که در آن پاسبانانی بودند. دزدان دریا را نگاه داشتندی و آنجا پیوسته این کار
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آبادان

آبادان

کتاب‌های قدیمی را که ببینی، نامش را «عبادان» نوشته‌اند. در یکی از همین کتاب‌ها آمده است: عبادان، حصارکی است کوچک و آبادان بر کرانه دریا و آب دجله که آنجا گرد آید  و آن رباطی است که در آن پاسبانانی بودند. دزدان دریا را نگاه داشتندی و آنجا پیوسته این کار را گروهی مترصد باشند.

این بار دزدانی آمدند پرخور و زیاده خواه، بی‌رحم و ویرانگر؛ هر چند به ظاهر همسایه بودند، ولی به نمایندگی از شاه‌دزد آمده بودند. انقلاب اسلامی  دستشان را از ایران کوتاه کرده بود.

از شمال به خرمشهر و رود کارون می‌رسد و از شرق به بهمن‌شیر و اراضی مسطح باتلاقی؛ در جنوب وغرب آن هم اروند رود جاری است. مگر می‌شود این همه رود، دهان دزدان را به آب نیندازد؟ چاره‌ای نیست جز آن که اهالی جزیره خود حراستش کنند.

دزدها ادعای مالکیت هم داشتند پادگانی در بصره شده بود مرکز آموزش ضد انقلاب و بیشتر بمب‌گذاری‌ها زیر سرهمین جاسوسان و مزدوران بود. گروهک‌های خلق عرب، به دلیل وابستگی به بیگانگان، فعال‌تر از همه بودند و خوزستان ایران را از آن عراق می‌دانستند.

مقاومت مدافعان، خرمشهر را سر پا نگه داشته بود ونمی‌گذاشت دشمن از پل خرمشهر که بر روی کارون بود، وارد آبادان شود. دزدها دنبال راه جدیدی می‌گشتند شب 19مهر 59، نیروهای شناسایی عراق از کارون عبور کردند و تا روستای مارد آمدند از نبودن نیروهای ایرانی در این منطقه که مطمئن شدند، نیروهای کماندویی تیپ 33 نیروی مخصوص را فرستادند. کماندوها امنیت لازم را برای ورود نیروهای زرهی تیپ 6 فراهم کردند.

شب 19 مهر، با نصب پل نظامی بر رود کارون، دزدها موفق به عبور از کارون شدند و جاده اهواز- آبادان را بستند و مسافران این جاده را اسیر کردند. آبادانی‌ها که برای کمک به مدافعان خرمشهر درآمدوشد بودند، راهشان سد شد و مجبور شدند در مناطق بیابانی با دزدها درگیر شوند.

امام (ره) در پیامی درباره حصر آبادان فرموده بود: هشدار می‌دهم به پاسداران، قوای نظام و فرماندهان نظامی که باید این حصر شکسته شود.

منطقه زیر آتش شدید عراقی‌ها بود. مدافعان در گروه‌های دوازده و سیزده نفره تقسیم شدند. نیروهای کمکی سر رسیدند ودزدها را مجبور به عقب‌نشینی کردند. نیروهای ارتش و ژاندارمری هم در کنار رزمندگان فداییان اسلام و بسیج آبادان به عراقی‌ها حمله کردند و از تسلط دشمن بر منطقه جلوگیری کردند.

رزمندگان اسلام با دست خالی می‌جنگیدند و یکی که شهید یا مجروح می‌شد، دیگری اسلحه‌اش را برمی‌داشت و راهش را ادامه می‌داد.

با عقب‌نشینی دزدان، این بار آبادانی‌ها از بهمن‌شیر عبور کردند و تلفات سنگینی بر آن‌ها وارد کردند صدامی‌ها از آبادان دور شدند.

نبود برق و جیره‌بندی آب، خانواده‌های آبادانی را مأیوس نکرد و بسیاری‌شان شهر را ترک نکردند.

امام (ره) هم در پیامی درباره حصرآبادان فرموده بود: هشدار می‌دهم به پاسداران، قوای نظامی و فرماندهان نظامی که باید این حصر شکسته شود.

ساعتی قبل از حمله، به سردار رحیم صفوی و شهید حسن باقری اعلام شد که بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا عزل شده، همانجا حسن باقری پیشنهاد داد که نام عملیات را بگذارند: «فرمانده کل قوا، خمینی روخ خدا»

امام فرموده بود: نه سپاه به تنهایی می‌تواند حمله کند و نه ارتش، و هیچ کدام از آن‌ها بدون کمک مردم به پیروزی نخواهد رسید.

این عملیات، مقدمه عملیات ثامن‌الائمه (ع) شد. در اواخر شهریور 1360 تیمسار ظهیر نژاد (فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش) و یوسف کلاهدوز (قائم مقام وقت فرمانده کل سپاه پاسداران) قرارگاه مشترکی برای هدایت عملیات در شادگان تشکیل دادند. قرارگاه در کنار جاده ماهشهر- آبادان زیر نخل‌ها و در یک چادر بود.

در طراحی عملیات چند موضوع در نظر گرفته شد حمله یکپارچه و همه جانبه در همه محورها: دشمن آمادگی چنین تهاجم وسیعی را نداشت، بنابراین رعب و هراس در نیروها و دستپاچگی در فرماندهی دزدان، گریبان‌گیر دشمن می‌شد.

حمله شبانه: اگر عملیات در روز شروع می‌شد، نیروهای زرهی عراق به لحاظ برتری کمی و کیفی که نسبت به واحدهای پیاده ایرانی داشتند، مانع از پیش روی رزمندگان اسلام می‌شدند.

حسن باقری ابتکار جالبی داشت. در صبح عملیات به کمک کارکنان شرکت نفت، سیاه را روی سطح کارون آتش زد تا راه‌های ارتباطی و تدارکاتی دشمن در حین عملیات بسته شود. ضمن این که بر رعب و وحشت دزدها افزود.

اما وزش باد به سمت جنوب آغاز شد و ابتدا دود مرکز فرماندهی ارتش را محاصره کرد و توان فعالیت را از نیروهای تیپ 3 ارتش گرفت.

فرماندهان ارتش  در سنگر فرماندهی سپاه مستقر شدند، ولی جریان باد به تدریج، دود را به تنها سنگر فرماندهی عملیات نزدیک و نزدیک‌تر کرد. فرماندهان ارتش و سپاه، همگی دست به دعا برداشتند و استغاثه، حال و هوای سنگر فرماندهی را عوض کرد.

ناگهان باد عجیبی شروع به وزیدن کرد که تا آن موقع در منطقه سابقه نداشت. دشمن مستاصل شد و رزمندگان بسیار زودتر از برآورد زمانی به هدف اصلی خود، یعنی پل قصبه رسیدند.

دزدان برای فرار پاتک، باید از تنها باقی مانده در منطقه حقار استفاده می‌کردند. نیروهای دیده‌بان نیز در جبهه دارخوین با هدایت آتش روی این پل، دشمن را گیج ومتحیر کردند.

برای آرامش نسبی، عراقی‌ها در غرب پل قصبه پناه گرفتند. شهید تیموری، فرمانده تخریب دارخوین و چند تخریبچی هم پل را منفجر کردند و سپس دزدها برای همیشه از آبادان ناامید شدند.