تبیان، دستیار زندگی
گویند در بصره بازرگانى بود با امانت و دیانت، و مال بسیار داشت و یك پسر بیش نداشت و آن پسر در غایت جمال و كمال و بلاغت و فصاحت بود. چون آن مرد وفات كرد و پسر به حد بلاغت رسید، بزرگان بصره به دامادى او رغبت كردند....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مادری كه دنبال عروس بهشتی بود!

رز

گویند در بصره بازرگانى بود با امانت و دیانت، و مال بسیار داشت و یك پسر بیش نداشت و آن پسر در غایت جمال و كمال و بلاغت و فصاحت بود.

چون آن مرد وفات كرد و پسر به حد بلاغت رسید، بزرگان بصره به دامادى او رغبت كردند.

مادرش گفت: مرا عروسِ پسر، همچو پسر، خوب مى‌باید در كمال و جمال و كیاست و فصاحت و بلاغت. تا روزى اتفاق افتاد كه مادرِ این پسر به كوچه مى‌رفت. گذرش بر مجلس منصور عمار افتاد.

منصور تفسیر این آیه مى كرد كه: "وَ حُورٌ عِین كَاَمثالِ اللُؤ لُؤِ المََكنُون" (1) و بیان صفتِ قد و خد (2) و ضیاء(3) و جمال حوران مى‌كرد.

زن آواز داد كه اى شیخ! این چنین حورى به كه دهند؟

گفت: به كسى كه كابین (4) بدهد.

گفت: كابین ایشان چه باشد؟

گفت: نماز شب و روزه و صدقه و جان در راه حق فدا كردن.

گفت: اگر این جمله قبول كنم، تو قبول مى‌كنى كه یكى از این [حوریان] به پسرم دهند.

گفت: آرى.

پیرزن به خانه رفت و هزار دینار زر برگرفت و پیش شیخ آورد و گفت: بستان این هزار دینار شكر بهاست، به درویشان ده.

روزى چند برآمد، خبر در شهر افتاد كه كفار قصد مسلمانان كردند. مسلمانان بیرون رفتند.

پیرزن پسر را بر مركبى نشاند با سلاح تمام و به میدان فرستاد و گفت: اى جان مادر! جهد كن تا به عروس خود برسى. پس چون [به] حرب (5) پیوستند، آن جوان به معركه آمد و حرب مى‌كرد و دشمن مى‌كُشت و هر ساعت رو سوى آسمان مى‌كرد، مى‌خندید و به نشاط هر چه تمامتر مى‌رفت.

گفتم: آخر به وقت جان دادن
این چه خندیدن است و اِستادن
گفت: خوبان چو پرده برگیرند
عاشقان پیششان چنین میرند

منصور عمار گفت: اى جوان! مراسم حرب ندانى، دلیرى مكن تا چشم بد در كارت نرسد.

گفت: اى شیخ! آنچه مى‌بینم اگر تو بینى سعى زیادت كنى.

ناگاه در آن كوشش زخمى بر جوان آمد و شربت شهادت نوش كرد.

منصور گفت: در آن میان كُشتگاه مى‌گشتم، جوان را دیدم كه خون از جراحتش مى‌رفت و نور از رخسارش مى‌درخشید. وى را دفن كردم. چون به شهر باز آمدم، مادرش را خبر كردم.

گفت: در آن شب پسر را در خواب دیدم كه در بهشت بود.

گفتم: به عروس خود رسیدى یا نه؟

گفت: اى مادر! در آن ساعت كه زخم به من رسید، فرمان آمد تا حورى[اى] از فردوس پیش من آمد. پیش از آنكه بر خاك افتادمى در كنار وى افتادم.

این عاشقى عقبى بود.

پیوند به :

كافری كه شهید شد!

بیماری كه پزشكش را معالجه كرد!


1- و همسرانى از حور العین دارند، همانند دُرّ در صدف پنهان. سوره واقعه، آیه‌هاى 22 و 23

2- گونه ، رخسار.

3- روشنى؛ درخشندگى .

4- مهر، مهریه؛ پول یا چیز دیگر كه هنگام عقد نكاح بر ذمه مرد مقرر مى‌شود.

5- جنگ .

داستان عرفان – كاظم مقدم

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.