مدينه حال و هواي غريبي دارد. چندي است كه شهر پيامبر(ص) ، مونس اشك و آه شده است و خاطره خنده و تبسم را از ياد برده است.
از آن هنگام كه كاروان بزرگ حج ، از زيارت خانه خدا باز گشتهاند،
هر لحظه سيماي ملكوتي پيامبر(ص) افروختهتر ميشود و سرو بلندش، پس ا
آشنايان به تاريخ اسلام مىدانند رسول خدا دو ماه پس از بازگشت از سفر حجبه جوار خدا رفت. مىتوان گفت غمانگيزترين روزهاى زندگانى على(ع)دو روز بوده است. روزى كه رسول الله رحلت كرد و روزى كه زهرا(ع)را به خاك سپرد.
رسول خدا در بستر بيمارى افتاد و جان به ج
على عليه السلام وارد قبر گرديد، و چهره مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را گشود، قطرات درشت اشك مانع آن مى شد كه ديدگان حضرتش چهره دوست و حبيب را درست ببيند، چه لحظه اى دردناك است اين لحظه ، لحظه اى كه آرزو دارد، جان به همراه آن دردناكش از بدن خار
ميخواست همه خداپرست واقعي باشند. غصهشان را ميخورد که چرا حواسشان جمع خدا نيست. تذکر ميداد:
کسي به غلام و کنيزش نگويد بنده من. غلامي هم به صاحبش نگويد ارباب و آقاي من. شما بگوييد ياور من، غلامها بگويند سرور من. چون همه، بنده خدايند و فقط او ربّ است
على عليه السلام گويد: جبرئيل در بيمارى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه بر اثر آن از دنيا رفت هر روز و هر شب به نزد او مى آمد، و مى گفت : خداوند به تو سلام مى رساند و مى گويد: چگونه اى ، در حالى كه او خود به تو آگاه تر است ، وليكن مى خواهد شرافت و كرام
پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم به مسواك نمودن بسیار اهمیت مى داد، بگونه اى كه در این باره فرمود: اگر بیم آن نمى رفت كه براى امت من سخت باشد، دستور مى دادم، روزى پنج بار مسواك كنند. مسواك را از چوب (اراك ) تهیه نموده، و او خود همیشه از این نوع مسواك
امشاهده سيره عملي اسوههاي حسنه از سخنان آنان نقش بيشتري در زندگي نسل جوان دارد، سيره هر شخصيت بيشتر از سخنش گوياي هويت واقعي اوست. اگر سخن از زبان شخص بيرون ميآيد، سيره از مركز دل آن شخصيت برمي خيزد. و سيره عملي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و خاندان
سالها پيش که مرتب تر از امروز خدمت استاد ارجمندم حضرت آيت الله حاج سيد محمد علي روضاتي - حفظه الله من جميع البليات - مي رسيدم، از ايشان شنيدم که مرحوم اميري فيروزکوهي، شاعر و محقق برجسته کشورمان، مقاله اي در باره غلط بودن تعبير «پيامبر اسلام» در مجله دانش
در اينجا پيامدهاى رحلت پيامبر اكرم (صلياللهعليهوآله وسلم) از نگاه تنها يادگارش، حضرت فاطمه سلام الله عليها كه بضعة الرسول است (1) و به تعبير امام على (عليه السلام) بقية النبوة (2) است و به اعتراف ديگران، خيرة النساء و ابنة خير الانبياء، صادقة في قولك،
پیامبر (ص) فردی شوخ طبع بود و هیچ حالت خشم و عصبانیت در او دیده نشد. در حدیث آمده است: كان بالنبی دعابة، یعنی مزاحا. اما این تبسم به معنای قهقهه زدن نبوده بلكه فقط متبسم بود: ما رأیت النبیضاحكا ما كان الا یتبسم.
روزي بلال را در شهر حلب(1) ديدم، از او پرسيدم: بلال! به من بگو ببينم، انفاقهاي پيامبر چگونه بود؟
بلال گفت: انفاقي نبود که پيامبر داشته باشد، مگر اين که مرا در انجام آن مأمور ميکرد.
همواره روش پيامبر اينگونه بود که: هرگاه مسلماني به نزدش ميآمد و پيا
بنا بر آنچه در متون معتبر تاريخي آمده است، دشمنان اسلام; اعم از مشرکان، کافران و يهوديان، بارها براي ترور پيامبر گرامي اسلام تلاش هاي مذبوحانه اي انجام داده اند که تمامي آن تلاش ها با شکست روبه رو شده است. چنان که خداوند متعال در قرآن کريم مي فرمايد: و َي
بـخـارى در صـحـیـح خـود ج 7، ص 156 كـتـاب الطـب بـاب قـول المـریـض قـوامـوا عـنـى از ابـن عـبـاس نـقـل كـرده : چـون رحـلت رسـول خـدا صـلى الله عـلیـه و آله رسید عده اى از مردان از جمله عمربن الخطاب در خانه حـضرت بودند. حضرت فرمود: بیایید براى شما نامه اى
در جنگ خیبر كه با حضور شخص پیامبر (ص) در سال هفتم هجرترخ داد، پس از پیروزى سپاه اسلام بر سپاه كفر، جمعى از یهودیانبه اسارت سپاه اسلام درآمدند، یكى از اسیران، صفیه دختر حى بناخطب (دانشمند سرشناس یهود) بود
زینب بنت جَحش بن رئاب، كه مادرش امیمه دختر عبدالمطلب(ع) بود، پیش از ازدواج با رسول خدا(ص)، بنا به درخواست آن حضرت، با پسرخوانده اش زید بن حارثه ازدواج كرد و از او فرزندی به دنیا آورد، كه نامش را اسامه گذاشتند
آنچه بر طبق تواریخ مسلم است آن است که در معرکه احد بیشتر مسلمانان فرار کرده و رو به هزیمت نهادند و پیغمبر(ص)هر چه فریاد زد: من رسول خدا هستم و کشته نشدهام به کجا فرار مىکنید؟ گوش ندادند،