تبیان، دستیار زندگی
امام از عمق دلم خبر داشت
امام از عمق دلم خبر داشت
امام از عمق دلم خبر داشت
ائمه اطهار (عليه‌السلام)، خدا را بنده بودند و ايمان و معرفت به خدا، دلشان را آرام بخشيده بود. دوست داشتند در برابر خدا تسليم باشند و به همين علت خدا نيز با آنان دوستي مي‌ورزيد و به آنان جايگاهي والا عطا کرد و در پيشگاه پروردگارشان، مورد پسند قرار گرفتند.
شبهه قرآني و پاسخ امام هادي(عليه‌السلام)
شبهه قرآني و پاسخ امام هادي(عليه‌السلام)
شبهه قرآني و پاسخ امام هادي(عليه‌السلام)
موسي بن محمد مي‌گويد: روزي يحيي بن اکثم را ديدم. او از من سؤالاتي پرسيد‏‏‎، پس نزد برادرم امام هادي (عليه السلام) آمدم و بين ما مباحثي رد و بدل شد که اطاعت او را بر من لازم و روشن ساخت. از ايشان پرسيدم: قربانت گردم! يحيي ابن اکثم از من سوالاتي پرسيده و خو
فرشته هایی که متوکل عباسی دید!
فرشته هایی که متوکل عباسی دید!
فرشته هایی که متوکل عباسی دید!
روزى متوكل خود را بر امام على النقى حضرت هادى علیه السلام عرضه داشت و دستور داد هر اسب سوارى توبره اسب خود را پر از خاك نماید. و در محل معینى بریزند، در اثر انباشته شدن پشته و تل بلندى مانند كوه درست شد كه آنرا تل المخالى (پشته توبره اسبها) نامیدند.
شعبده باز گستاخ و معجزه امام
شعبده باز گستاخ و معجزه امام
شعبده باز گستاخ و معجزه امام
شعبده بازی از هند نزد متوكل آمد، تردستی های عجیبی از خود نشان داد كه متوكل حیران گردید، متوكل كه از هر فرصتی می خواست بر ضد امام هادی (ع) استفاده كند، و با پف كردن ، نور خورشید خدا را خاموش نماید، به شعبده باز گفت : اگر طوری كنی در مجلسی عمومی ، حضرت هادی
اعدام انقلابی به دستور امام هادی
اعدام انقلابی به دستور امام هادی
اعدام انقلابی به دستور امام هادی
عصر امامت امام هادی (ع) بود، شخصی به نام فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی با دروغ بافی و فتنه انگیزی و بدعتگذاری ، مردم را می فریفت ، و دین آنها را سست می كرد، و آنها را به آئین خود در آورده ، دعوت می نمود. این خبر به امام هادی (ع) رسید،
وعده امام به یک اصفهانی
وعده امام به یک اصفهانی
وعده امام به یک اصفهانی
در عصر امام هادی (علیه السلام) شخصی بنام عبدالرحمن ساكن اصفهان و پیرو مذهب تشیع بود (با توجه به اینكه در آن زمان ، شیعه در اصفهان كم بود) از عبدالرحمن پرسیدند چرا تو امامت امام هادی (علیه السلام) را پذیرفتی نه غیر او را. در پاسخ گفت : من فقیر بودم ولی
سکه دوست، به نام هادی امت
سکه دوست، به نام هادی امت
سکه دوست، به نام هادی امت
پرستوها برگشته‏اند و ابرهای حجاز، بارش آغاز کرده‏اند در دهمین جشن شکوفایی زمین. امروز، سکه دولت به نام تو می‏زنند که زبانت، زبان «علی بن ابی‏طالب» است و امتداد رسالت آسمانی‏ات، به خطبه‏های غدیر ختم می‏شود
ارمغان هدایت
ارمغان هدایت
ارمغان هدایت
اتفاقی روشن در خانه جواد الائمه علیه‏السلام درست مثل ستاره در یک شب مهتابی! چه درخشش زلالی! زلال می‏آید و شفاف می‏رود. رد می‏شود؛ مثل گذر باد بهار در گیسوان شاخه‏ها!
بهشت سامرا
بهشت سامرا
بهشت سامرا
امروز، وقتى آفتاب جمال تو طلوع كند، خورشیدِ زیارت جامعه كبیره از افقِ جانت سر خواهد زد. هادى، نامى است كه عصاره معناى توست.
نذر نامعلوم ادا شد!
نذر نامعلوم ادا شد!
نذر نامعلوم ادا شد!
روزی متوكل دچار مسمومیّت شد، پس نذر كرد كه اگر چنانچه بهبودی یابد «مال كثیری» در راه خدا صدقه دهد؛ اتفاقاً پس از چند روز عافیت یافت و حالش به بهبودی گروید، بنابراین خواست تا به نذر خود عمل كند ولی ندانست كه «مال كثیر» چه مقدار است. پس فقهاء و دانشمندان را
امام این لقبش را دوست نداشت
امام این لقبش را دوست نداشت
امام این لقبش را دوست نداشت
نيمه ماه ذي‏ الحجّه ، آن هنگام که بَدْر زيبايش، بر عرصه آسمان، حکم فرمايي و جلوه گري مي‏کرد، بدري ديگر در مدينه درخشيد که پرتو نورش، همه را واله و حيران کرد و معشوقان مجازي را، از خودنمايي باز داشت. امام هادي عليه‏السلام آمد، مدينه روشن شد و دل‏ هاي دوس
روزنه‏اى به‏ آفتاب
روزنه‏اى به‏ آفتاب
روزنه‏اى به‏ آفتاب
نخل‏ها آغوش گشوده بودند، شب آرام بود و ماه تماشا مى‏کرد و دهکده «صريا» که موسى بن جعفر عليه‏السلام سنگ بناى آن را گذاشته بود، گام‏هاى پر طنين زمان را مى‏شمرد. ستاره‏ها، خيره خيره، چشم به خانه‏اى گلين با پنجره‏هاى کوچک دوخته و گوش سپرده بودند تا با نخستين
فروغى از دانش امام هادى (ع)
فروغى از دانش امام هادى (ع)
فروغى از دانش امام هادى (ع)
سال 212 هجرى است و «صريا» غرق نور و شادى است. تقدير دست‏اندركار آفرينش معجزه خلقت است و جهان در انتظار يكى اززيباترين چهره‏هاى ملكوتى بوستان محمدى(ص) شگفتن گل چهارمين‏على(ع) را در جمع خويش جشن گرفته و بر استمرار كوثر فاطمى‏قامت نماز و تكبير بسته است
پسندم آن چه را جانان پسندد
پسندم آن چه را جانان پسندد
پسندم آن چه را جانان پسندد
برای بسیاری از ما پیش آمده که شرایط زندگیمانان دچار تغییر و تحول کوچک یا بزرگ شده باشد. به عنوان نمونه این که مجبور شده باشیم شهر و دیار خود را ترک کنیم و به جای دیگر برویم. در این گونه مواقع واکنش ما چگونه است؟ آیا خود را با شرایط، هر چند سخت و دشوار باش