تبیان، دستیار زندگی

آیا آمریکا با انقلاب اسلامی همراهی کرد؟

با اوجگیری انقلاب اسلامی در ایران، دولت آمریکا در اتخاذ تصمیمی واحد برای چگونگی مواجهه با انقلاب اسلامی ایران ناتوان بود. این مسئله باعث شد تا میان دولتمردان و دیپلماتهای امریکایی اختلاف نظر ایجاد شود و عده‌ای از ضرورت قطع کمک به شاه و مساعدت به انتقال قدرت به انقلابیون حمایت کنند و برخی دیگر (از قبیل برژینسکی) معتقد باشند که آمریکا باید تا آخر در کنار شاه بایستد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
کارتر
وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 باعث به خطر افتادن منافع استراتژیک و راهبردی ایالات متحده آمریکا در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس شد. این منطقه به دلایل استراتژیک، ژئوپلتیک و ژئواکونومیک اهمیت بسیاری برای آمریکا داشت و رژیم پهلوی نیز به‌عنوان یکی از مهمترین متحدان آمریکا، تأثیر فراوانی در تأمین منافع این کشور در منطقه داشت.

وقوع انقلاب اسلامی ایران و از بین رفتن رژیم پهلوی اثرات غیرقابل انکاری بر آینده منافع این کشور در خلیج فارس و خاورمیانه برجای گذاشت. به دلیل روابط گسترده آمریکا و رژیم پهلوی و ضرورت حفظ این روابط برای تأمین منافع آمریکا، سیاستمداران و دیپلماتهای این کشور هیچ‌گونه ارتباطی با اپوزیسیون پهلوی نداشته‌اند و این مسئله منجر به غافلگیری آنها در روزهای منتج به انقلاب اسلامی 1357 ایران شد. به همین دلیل نوعی تردید و سردرگمی میان سیاستمدارن و دیپلماتهای این کشور در مورد نحوه مواجهه با تحولات انقلابی ایران ایجاد شد.

ایالات متحده آمریکا و انقلاب اسلامی ایران

عده‌ای معتقدند که موضع و رویکرد آمریکا در بحبوحه انقلاب اسلامی 1357 ایران رویکردی توأم با تساهل بوده و با توجه به مشکلات داخلی رژیم پهلوی و اقداماتی که این حکومت در مقابل منافع آمریکا انجام می‌داد، (مثلاً تشکیل اوپک و افزایش قیمت نفت) دولتمردان آمریکایی مخالفتی با وقوع انقلاب اسلامی در ایران نداشتند.

اما عده‌ای دیگر مخالف این دیدگاه بوده و این مسئله را مطرح می‌کنند که آمریکا به دنبال مقابله با انقلاب ایران و انجام کودتایی علیه آن بوده است و در واقع، از این طریق به‌دنبال حفظ رژیم پهلوی و تداوم حضور خود در منطقه و حفظ منافع ملی خود برآمد. در ادامه به تبیین این دو دیدگاه پرداخته و نهایتاً یک جمع بندی و نتیجه گیری از این مسئله ارائه خواهیم داد.

دیدگاه اول: آمریکا و عدم مقابله با انقلاب ایران

هایزر در یکی از آثار خود درباره هفته‌های آخر حضور خود در تهران می‌گوید: "اعتقاد داشتم که فاجعه آمیزترین احتمال این خواهد بود که آیت الله(امام خمینی) به ایران بازگردد، بدون آنکه ما توانسته باشیم ابتدا با او به تفاهم برسیم."

عده‌ای از تحلیل گران و تاریخ نویسان اذعان دارند که انقلاب اسلامی باعث تهدید منافع آمریکا شده است اما این موضوع باعث برخورد حداکثری این کشور با انقلاب اسلامی ایران و مقابله کامل با آن نشد و اگر تحولات بعد از انقلاب و مخالفت انقلابیون ایرانی با آمریکا نبود، این دو کشور می‌توانستند روابط مطلوبی را در دوران بعد از انقلاب تجربه کنند.

این عده به برگزاری کنفرانس گوادلوپ در اواخر حکومت پهلوی اشاره می‌کنند. این کنفرانس که با شرکت کشورهای آمریکا، انگلستان، آلمان و فرانسه برگزار شده بود، در ابتدا به دنبال حفظ سیستم پهلوی و یکدست کردن سیاستهای این کشورها برای مواجهه با انقلاب ایران بود، اما نهایتا در این کنفرانس از شاه و سیاستهایش انتقاد شده بود. همچنین در تاریخ 21 دی ماه 1357 سخنگوی کنفرانس خروج شاه از ایران را تأیید کرد و این مسئله مورد موافقت انگلستان و آمریکا قرار گرفت.

حتی در این کنفرانس کارتر گفته بود که" ... شاه باید برود و در دنیای جدید دیگر جایی برای سلطنت نیست...." بنابراین به اعتقاد طرفداران این رویکرد، رئیس جمهوری امریکا با نظر سران کشورهای اروپایی مبنی بر این که شاه باید جای خود را به یک دولت غیرنظامی بدهد و ایران را ترک کند، موافقت کرد.

در این هنگام ژنرال هایزر در تهران مرتب با فرماندهان ارتش ملاقات و مذاکره می‌کرد و می‌کوشید به هر نحوی شده است یکپارچگی ارتش را حفظ کند و ترتیب انتقال قدرت را بدون خونریزی زیاد بدهد. بنابراین و به اعتقاد این عده، کنفرانس گوادلوپ که به‌دنبال حفظ رژیم شاه بود، به موفقیت چندانی دست نیافت و افراد حاضر در آن به این نتیجه رسیدند که دیگر شاه نمی‌تواند در ایران حکومت کند و باید به فکر ارتباط با سیستم جدید انقلابی در ایران بود.

حتی "آخرین سفیر آمریکا در ایران (سولیوان) اعتقاد داشت که جمهوری اسلامی مورد درخواست مردم به رهبری[امام خمینی] واقعیتی گریز ناپذیر است. سولیوان هیچ اعتقادی به پایگاه مردمی و توانایی بختیار نداشت. او معتقد بود که باید تسلیم واقعیت محتوم شد و مستقیما با تصور روی کارآمدن یک دولت از سوی امام خمینی (ره) کار کرد..." بنابراین این عده به این مسئله اذعان دارند که رویکرد آمریکا تساهل با انقلاب ایران و اجازه دادن به وقوع آن بود و مسائلی از قبیل سیاست حقوق بشر کارتر را نشان دهنده این مسئله می‌دانند.

دیدگاه دوم: نقد دیدگاه اول و تبیین مخالفت آمریکا با انقلاب اسلامی ایران

معتقدین به این رویکرد عنوان می‌کنند که رژیم پهلوی نماینده و ژاندارم آمریکا در منطقه خلیج فارس بوده و از بین رفتن آن به هیچ وجه مسئله مطلوبی برای آمریکا نبوده است. بنابراین ایالات متحده پس از تشدید تحولات انقلابی در ایران به دنبال حفظ رژیم پهلوی برآمد و ژنرال رابرت هایزر را برای تدارک کودتایی همانند کودتای 1332 به ایران فرستاد.

اما پس از ورود هایزر به ایران و بررسی شرایط انقلابی توسط وی، این ژنرال آمریکایی به این نتیجه رسید که رژیم شاه قابلیت تداوم ندارد و می‌بایست با سیستم جدید کنار آمد. هایزر در این زمینه گفته است: "اعتقاد داشتم که فاجعه آمیزترین احتمال این خواهد بود که آیت الله(امام خمینی) به ایران بازگردد، بدون آنکه ما توانسته باشیم ابتدا با او به تفاهم برسیم."

اما با این حال و با وجود اذعان برخی مقامات امریکایی به نداشتن راهی به‌جز کنارآمدن با انقلابیون ایران، کماکان برخی از مهمترین دولتمردان و سیاسیون این کشور تنها راه ممکن را مقابله با انقلاب اسلامی ایران می‌دانستند. نمونه این مسئله تماس برژینسکی در 12 آبان 1357 با شاه است و مطرح کردن این موضوع که آمریکا از هر اقدام شاه برای مقابله با انقلاب(حتی کودتای نظامی) حمایت می‌کند.

برژینسکی که در آن زمان مشاور امنیت ملی آمریکا بود، نقش برجسته‌ای در سیاست خارجی این کشور داشته و دیدگاههای وی در ضدیت با انقلاب اسلامی تأثیر فراوانی در نوع رویکرد آمریکا به مسئله مقابله با انقلابیون  داشت. حتی پس از پیروزری نهایی انقلاب اسلامی و در سالهای اولیه پس از انقلاب نیز آمریکا به دنبال سرنگونی رژیم جدید بود و در این زمینه به هر راهکاری متوسل شد. پشتیبانی از کودتای نوژه شاید مهمترین مورد در این زمینه بود.

با بررسی این دو دیدگاه و تحلیل شرایط انقلابی ایران و اقدامات آمریکا در قبال انقلاب اسلامی، می‌توان اینگونه عنوان کرد که با اوجگیری انقلاب اسلامی در ایران، دولت آمریکا در اتخاذ تصمیمی واحد برای چگونگی مواجهه با انقلاب اسلامی ایران ناتوان بود.

این مسئله باعث شد تا میان دولتمردان و دیپلماتهای امریکایی اختلاف نظر ایجاد شود و عده‌ای از ضرورت قطع کمک به شاه و مساعدت به انتقال قدرت به انقلابیون حمایت کنند و برخی دیگر (از قبیل برژینسکی) معتقد باشند که آمریکا باید تا آخر در کنار شاه بایستد. اما پس از رسیدن قطار انقلاب به ایستگاه نهایی، آمریکاییها به این نتیجه رسیدند که احتمالا در نظام سیاسی جدید توافق با امام خمینی کاری دشوار خواهد بود.

در نتیجه به دنبال پذیرش وضع موجود و برقراری رابطه با دولت جدید برآمدند. اینگونه بود که آمریکاییها ضمن حمایت از بختیار و تلاش برای وحدت ارتش تمام تلاش خود را برای مقابله با تغییر وضعیت انجام دادند.

نتیجه‌گیری

با توجه به مطالب گفته شده می‌توان اینگونه نتیجه گرفت که وقوع انقلاب اسلامی ایران بسیاری از برنامه های آمریکا در خلیج فارس و خاورمیانه را به هم زد و در نتیجه این مسئله نمی‌توانست برای این کشور پذیرفتنی باشد. بنابراین آمریکا تا لحظه آخر در کنار محمدرضاشاه پهلوی ایستاد و با انقلاب اسلامی در ایران مخالفت کرد، اما تلاشهای این کشور به جایی نرسید و انقلاب مردم ایران پیروز شد.

در نتیجه آمریکا از در پذیرش سیستم سیاسی جدید و برقراری روابط با ایران وارد شد. اما با توجه به تشدید درگیری میان دو کشور و وقوع حوادثی چون تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، دشمنی میان انقلاب ایران و دولت آمریکا دو چندان شد و این کشور به دنبال مخالفت با ایران برآمد.

به همین دلیل آمریکا در دهه اول انقلاب و با اقداماتی از قبیل حمایت از عراق در جنگ با ایران به دنبال تضعیف و شکست ایران برآمد، اما ناکامی این کشور باعث شده تا از آن زمان تاکنون با اهرمهای مختلفی از قبیل تهدید و تحریم به دنبال تغییر رفتار ایران برآید و حتی و بنا به گفته مسئولین آمریکا سیاست تغییر رژیم در ایران را نیز دنبال کند.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران