تبیان، دستیار زندگی

حکومت دینی؛ نه استبدادی و نه دموکراتیک

در حاکمیت دینی، خاستگاه حاکمیت، صلاحیت‌های واقعی نظری و عملی است و این صلاحیت به عنوان نوعی برتری منطقی و صلاحیت‌های شخصیتی حاکم مطرح می شود و تنها بر دو مبنا می تواند استوار باشد:آگاهی و تقوا.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
حکومت دینی


حکومت دینی، در ایران اسلامی، عملا بعنوان یک رژیم سیاسی جدید مطرح گردید وسنتهای سیاسی موجود در دنیا را در هم ریخت. هدف این مقاله، بنحو اجمال، مقایسه تطبیقی این حکومت با دو نوع حکومت دیگر یعنی استبدادی و دمکراتیک است. اکنون برای امکان مقایسه مزبور محورهایی را که از اهم عناصر قوام بخش و مورد توجه حکومت‌هاست، مورد توجه قرار می دهیم از قبیل: منشا حاکمیت، هدف حاکمیت، منشا حقوق و قوانین، رابطه حکومت و مردم، گزینش ترکیب حاکمیت، برخورد با مخالفان داخلی، برخورد با مخالفان خارجی، عوامل واهرم‌های کنترل حاکمیت، و سرانجام اقدام به تغییر حاکمیت.

منشا و خاستگاه حاکمیت

در یک نگرش تحلیلی می توان عوامل پیدایش قدرت را در سه نوع حاکمیت یاد شده بررسی کرد.

باید انتخاب و رای مردم به معنی متداول غربی آن رکن منحصر در تعیین حاکم نباشد برای اینکه واقعیت با رای و قرارداد آنان تغییر نمی کند و اگر کسی صلاحیت این کار رانداشته باشد، با رای ما، دارای صلاحیت نمی شود.


حکومت‌های استبدادی: در این گونه حکومت‌ها تنها سرچشمه و خاستگاه قدرت، غلبه است. هرکس بر اساس توارث یا تبانی و توطئه برجامعه‌ای غلبه یابد، حاکم آن جامعه شده و«الحق لمن غلب»!!. طبیعی است که در چنین حاکمیتی، حاکم برای بدست آوردن قدرت و حفظ غلبه خود از هر وسیله ای نیز بهره می جوید.

دولت‌های دمکراتیک: در این گونه حاکمیت‌ها منشا حاکمیت، ظاهرا قرارداد اجتماعی است ومجموعه‌ای از مردم برای حفظ منافع و دفع زیان، دولتی با رضایت اکثریت بر سر کار می‌آورند و جامعه مدنی غرب در این سنت، مفهوم یافته است.

حاکمیت اسلامی: در حاکمیت دینی، خاستگاه حاکمیت، صلاحیت‌های واقعی نظری وعملی است و این صلاحیت به عنوان نوعی برتری منطقی و صلاحیت‌های شخصیتی حاکم مطرح می‌شود و تنها بر دو مبنا می‌تواند استوار باشد: آگاهی و تقوا. در نظام حاکمیت ولائی دینی، تخت حاکم، یکی دو متر بلندتر از جایگاه دیگران نیست، بلکه شخصیت اوست که نسبت به دیگران در علم و عمل، جایگاه برتری دارد.

از اینجاست که قاعدتا باید انتخاب و رای مردم به معنی متداول غربی آن رکن منحصر در تعیین حاکم نباشد برای اینکه واقعیت با رای و قرارداد آنان تغییر نمی‌کند و اگر کسی صلاحیت این کار ر انداشته باشد، با رای ما، دارای صلاحیت نمی‌شود. در نظام دینی، باید «ولی » و فرد صالح را کشف و با او بیعت نمود.

اهداف حاکمیت

هدف حاکمیت استبدادی: در این گونه حاکمیت‌ها تامین منافع طبقه حاکم، هدف اصلی حکومت است و تلاش‌ها در برآوردن امیال حاکمان هماهنگ می شود.

هدف حکومت‌های دمکراتیک: هدف اصلی این گونه حکومتها، تامین منافع شهروندان وبرآوردن آرزوهای آنان در حد امکان است، بدیهی است که محور این آرزوها و منافع، به زندگی دنیوی و حیات مادی و روزمره آنان است.

 هدف حاکمیت دینی: در حاکمیت دینی، هدف حاکمان، تامین مصالح معاش و معاد امت است. معاش و معاد در مقام سنجش البته همسنگ نیستند. بلکه مصالح معاش بر محور مصالح معاد، تنظیم می گردد. یعنی در یک نظام دینی، چنین نیست که مردم بخواهند هم دنیا داشته باشند و هم آخرت، بلکه باید خواسته اصلی مردم معاد باشد و معاش هم بگونه ای تنظیم گردد که مزرعه معاد باشد. معاد و معاش، درعرض یکدیگر نیست گرچه هردو ضروری است.


رابطه حاکمیت و مردم

حاکمیت استبدادی: در این گونه حاکمیت‌ها محور رابطه، سلطه و تسلیم است. حاکم با زور و تهدید، تسلط می یابد و مردم ناچار به تسلیمند.

حکومت‌های دمکراتیک: در این گونه حکومت‌ها از حیث تئوریک، خواست مردم باید تامین شود. یعنی به هر میزان که هیات حاکمه وعوامل حکومتی در تامین منافع مردم موفق باشند به همان مقدار از حمایت و پشتیبانی مردم برخوردار خواهند بود. در جامعه‌های دوحزبی یا چند حزبی، اصل تامین منافع، هدف اصلی همه احزاب است.

حاکمیت دینی: در حاکمیت دینی علاوه برخدمت و حمایت، مبنای رابطه براساس ولایت -بیعت است. ولایت به معنی رهبری آگاهانه، از موضعی علمی و اخلاقی برتر ناشی از علم و عمل برتر است. و بیعت، به معنی گزینش ناشی ازایمان به مبانی و اصول مکتب.

پیشوایان حاکمیت دینی به سراغ مخالفان داخلی و خارجی خود رفته، از هر وسیله ای برای هدایت و دلجویی آنان بهره گرفته، حتی بادشمنان سرسخت و خونی خود نیز از در انتفام وکینه جویی وارد نمی شوند.


این رابطه، رابطه ای ظریف است و بدون توجه به مبانی، قابل فهم نیست. کسانی از سرسطحی نگری ولایت را مخصوصا اگر با قید «مطلق » همراه باشد، با استبداد و سلطه، یکی دانسته، در نتیجه لازمه آن را سلب آزادی وانتخاب و اختیار مردم می‌دانند. و حتی بامغالطه ای بر مبنای تجانس و اشتراک لفظ گاهی دانسته، یا ندانسته آن را در حد قیمومت صغار مطرح کرده، مردم را در نظام ولائی، مشتی محجور و نابالغ و نیازمند به قیم و سرپرست قلمداد می‌کنند! در صورتی که محور ولایت، دلسوزی و شفقت ناشی از آگاهی و تقوای برتر است که دقیقا مستلزم آگاهی و هوشیاری و انتخاب مردم است.

در نظام ولائی، مبنای کار، هدایت مردم است نه اسارت آنان. و معلوم است که هدایت، نیازمند هوشیاری و گزینش مردم است. از اینجاست که در قرآن کریم از طرفی بر این موضوع تاکید می‌شود که در دین، اکراه نبوده و کار پیغمبر، سیطره بر مردم و تصمیم گیری بجای آنان نیست.

در برابر مخالفان

حکومت‌های استبدادی: در این گونه حکومت‌ها، هدف اصلی سرکوب و نفی مخالفان داخلی و خارجی به هر قیمتی و به هر شیوه‌ای است و اگر در موردی اقدامی نمی‌شود، غالبا ناشی از مشکلات موجود و یا نتایج و آثار ناخوشایند آن است.

حکومت‌های دموکراتیک: در این گونه حکومت‌ها، مخالف بصورت اقلیت در کنار اکثریت به فعالیت می پردازد و حکومت هم در انتظار مرحله بعدی اظهار نظر مردم که بصورت انتخابات ریاست جمهوری یا پارلمان یا شوراهای شهر ظاهر می‌شود، می‌ماند. بنابراین دولت در این گونه کشورها، رقیب دارد نه دشمن! و اما از نظر روابط با کشورهای دیگر، باز هم غالبا رابطه، رابطه رقابت است. مگر اینکه شرایط خاصی پیش آید که منافع ملی کشوری مورد تهدید قرار گیرد. در این گونه موارد نیز نهایت تلاش را برای حل صلح آمیز بکار می گیرند.

درنظام ولایی، حاکمان به دقت باید مورد نظارت و ارزیابی مردم باشند. چنانکه در اصل کار وظیفه مردم کشف صالحان بود، درادامه کار نیز باید مراقب این صلاحیت باشند


حکومت‌های دینی: ماموریت پیشوایان دینی هدایت است نه سلطه؛ و بسیار روشن است که سلطه آسان و هدایت دشواراست. بخاطر اهمیت و دشواری هدایت است که پیغمبر اسلام(ص) به علی(ع) فرمود اگر بدست تو تنها یک نفر هدایت شود به همه آنچه در زمین و آسمان است می ارزد.

باتوجه به این مقدمات به خوبی روشن می‌شود که درنظام دینی برخورد با مخالفان باید چگونه باشد. پیشوایان حاکمیت دینی به سراغ مخالفان داخلی و خارجی خود رفته، از هر وسیله ای برای هدایت و دلجویی آنان بهره گرفته، حتی بادشمنان سرسخت و خونی خود نیز از در انتفام وکینه جویی وارد نمی‌شوند.

تغییر حاکمیت

حکومت‌های استبدادی: در اینگونه حکومت‌ها مردم هیچ راهی جز انقلاب، برای تغییر حاکمیت ندارند، حاکمان تنها بوسیله امرا و حاکمان دیگریا بدست عزرائیل از تخت قدرت به پائین می‌آیند و مردم چند روزی به زوال قدرت آنان شادمان می‌شوند اگر چه هیچ خلفی از سلفش بهتر نباشد!

حکومت‌های دمکراتیک: در اینگونه حکومت‌ها بوسیله احزاب، حاکمیت، جابجا می شود و یکی ازمزایای نظام های دمکراتیک همین است که نه تنها مردم دولت را بر سر کار می آورند، بلکه می توانند آن را از قدرت برکنار کنند.

حکومت اسلامی: درنظام ولایی، حاکمان به دقت باید مورد نظارت و ارزیابی مردم باشند. چنانکه در اصل کار وظیفه مردم کشف صالحان بود، درادامه کار نیز باید مراقب این صلاحیت باشند و باملاحظه کوچکترین خلل در صلاحیت مسؤولان، خود به خود آنان از مشروعیت می‌افتند و باید جای خود را به افراد صالحتر بسپارند.


پی نوشت:
این متن خلاصه‌ای است از مقاله "استبداد، سکولاریزم و حکومت دینی " به قلم یحیی یثربی که در شماره 9 مجله "کتاب نقد" منتشر شده است.
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.