موسسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان

بچه های گلم؛می دونید دو تا نعمت بزرگه که خدا به ما داده و ما هم باید قدر این نعمتها رو بدونیم چیه؟ آفرین به شما ؛ کاملا درسته ؛پدر و مادر.

قبل از این که امتحانات شروع شود مشکل همیشگی من این بود که چطوری موقع درس خواندن از قسمت های مهم یادداشت بردارم و وقتی می خواهم مرور کنم این نکته ها در دسترس باشند.

علی از مدرسه برگشت و سریع ناهارش را خورد و نشست پشت کامپیوتر تا بازی جدیدی را که از دوستش گرفته بود نصب کند. بعد از آن غرق بازی شد و زمان را فراموش کرد.

اگر خدای نکرده، بیفتی زمین، دست و پایت زخمی شود، از زخمت خون بیاید، چه کار می کنی؟

خیلی از شما بچه های عزیزم، حتما چیزهای زیادی درباره واقعه عاشورا و شهادت امام حسین (ع) شنیدید، ولی درباره اربعین حسینی هم کسی براتون حرفی زده؟

سلام بچه ها می خوام براتون در مورد ماجرای سه دوست خیلی صمیمی صحبت کنم . پدرام و طه و علی سه دوست خیلی صمیمی و خوب بودند که همیشه با هم درس می خوندند و با هم بازی می کردند.

آن شب برف سنگینی باریده بود . همه جا سرد بود .موچی ( مورچه كوچولو ) و فیلو ( فیل كوچولو ) در خانه خوابیده بودند

ریاکار کسی است که کارهای خوبی انجام می دهد ولی آن کارها را به خاطر خدا انجام نمی دهد، به خاطر دیگران انجام می دهد

یکی بود یکی نبود دریک جنگل بزرگ چند تا میمون وسط درختها زندگی میکردند.

من و بابا به دسته ی عزاداری رفته بودیم. تو دسته دیدم بعضی از مردم، یک وسیله ی خیلی بزرگ و قشنگ رو با خودشون توی خیابون می برند.

سلام بچه ها من امسال محرم تو دسته ی امام حسین (ع) پرچم هیئت رو دستم می گیرم. خیلی خوشحالم مدت ها بود انتظار می کشیدم تا نوبت من هم بشه.

این روزها و شب ها، فریاد یا حسین از هر کوچه و محله ای بلند است؛ چون در روزهای محرم، همه دل ها برای امام حسین علیه السلام و یاران خوب ایشان غمگین است.

این روزها، میان بچه های کوچه ما، جنب و جوش زیادی دیده می شود. قیافه کوچه، شهر و مسجد محله ما هم کلی تغییر کرده.

یک روز تابستانی در یک مزرعه ی بزرگ و زیبا ملخی در حال ورجه وورجه و جیرجیر کردن بود و از سر خوشحالی برای خودش آواز می خواند.

هر انسانی در زندگی خودش به چیزی یا کسی علاقه پیدا می کند. ممکنه این علاقه به پدر یا مادر یا خواهر و برادر باشد یا این که پدر و مادرها به فرزندانشون علاقه مند بشن، ولی همیشه یادمون باشه که علاقه و محبّت خداوند مهربان، یه چیز دیگه است

اگر به یک شاخه ی گل مدتی آب ندهند، کم کم پژمرده می شود و با ریختن گلبرگ هایش می میرد.

ولادت امام رضا(ع) نزدیک بود. ریحانه به همراه مامان و بابا هر سال برای تولد امام رضا (ع) به مشهد می رفتند، اما سفر امسال با سالهای قبل یکم فرق داشت.

سلام بچه ها من سمانه هستم من نه سالمه من دو تا برادر دارم که از خودم بزرگ ترهستن. مادر بزرگم میگه وقتی خدا من و به پدر و مادر داد پدرم از خوشحالی کل کوچه رو شیرینی داد آخه بابام عاشق دختر بود البته هنوز هم هست.

سلام دوستان عزیزم، خوبید؟ تابستان خوش می گذره، چی کار کردین؟ کجا ها رفتین ؟

لیلا کوچولو حوصلش بدجوری سر رفته بود. دلش می خواست می رفت مهد و با دوستاش بازی می کرد. اما الان تابستون بود و اون مهد نمی رفت.