تبیان، دستیار زندگی
خاطرات یک مداد
خاطرات یک مداد
خاطرات یک مداد
کوچولوهای مهربون، ما اینجا یک مداد داریم که قرار است هر روز یکی از خاطراتی که در دوران تحصیلی دارد را برای شما تعریف کند...
خاطرات یک مداد
خاطرات یک مداد
خاطرات یک مداد
کوچولوهای مهربون، ما اینجا یک مداد داریم که قرار است هر روز یکی از خاطراتی که در دوران تحصیلی دارد را برای شما تعریف کند...
داداش بازی
داداش بازی
داداش بازی
دم قرمز عروسکش را بغل کرد و از لانه بیرون پرید. آن وقت مثل هر روز، پنج برادرش مسخره اش کردند و گفتند: « هههههههه! مگر تو دختری که مامان بازی می کنی؟»...
قلمو و رنگ
قلمو و رنگ
قلمو و رنگ
قلمو و رنگ یک گوشه نشسته بودند. حوصله شان سر رفته بود. رنگ گفت: قلمو چه کار کنیم که خوشحال شویم، سرمان گرم شود و ...همبازی شویم؟
کاوه به اعضای بدنش قول می دهد
کاوه به اعضای بدنش قول می دهد
کاوه به اعضای بدنش قول می دهد
آن روز معلم، سرِ درسِ علوم، برای بچه ها در مورد بدن انسان صحبت می کرد. پسرهای کلاس برخلاف همیشه که شیطنت می کردند و گاهی اوقات هم باعث می شدند تا خانم معلم ناراحت شود، آرام نشسته بودند و با علاقه به حرف های او گوش می کردند...
کتابهای شلخته
کتابهای شلخته
کتابهای شلخته
امروز چند تا کتاب جدید به کتابخانه آوردند تا در قفسه های مخصوص خودشان قرار دهند. اما مثل اینکه این کتابها هنوز کتابخانه ندیده بودند.
آقای هندوانه
آقای هندوانه
آقای هندوانه
هوا خیلی گرم بود. آقای هندوانه داشت به سمت خانه می رفت. ناگهان صدای گریه ی یک بچه را شنید. جلو رفت. دید یک بچه از روی دوچرخه اش روی زمین افتاده و دارد گریه می کند. آقای هندوانه دست بچه را گرفت و بلندش کرد اما بچه هنوز گریه می کرد. آقای هندوانه دلش سوخت و
سگی برای گله
سگی برای گله
سگی برای گله
چوپان یک گله بزغاله داشت بزغاله های شیطونی که از در و دیوار بالا می رفتند. چه برسد به شاخه های درخت!
گربه های شلخته
گربه های شلخته
گربه های شلخته
تو خونه ی گربه ها هیچی سر جاش نیست. مثلا اگه ناخنگیر لازم باشه معلوم نیست باید تو یخچال دنبالش گشت یا تو جعبه ی داروها یا ...