خیلی دوست دارم اتفاقی را که برای من افتاد برایتان تعریف کنم
من الان هفت سال دارم و مدرسه می روم، اما آن موقع یک دختر کوچولوی سه ساله بودم. اسمم گلاب است...
یکی بود، یکی نبود. در جنگلی سبز و قشنگ پر از گل های رنگارنگ همه ی حیوانات برای خود، کار و سرگرمی داشتند. صبح که از خواب پا می شدند مشغول کار و بار می شدند و بچه ها هم بازی می کردند...