تبیان، دستیار زندگی

سلسله دروس استاد آیت‌الله محسن اراکی؛

«فقه سیاسی»؛ تردید ویژگی انسان‌های ناقص‌الایمان است

یکی از تفاوت‌های اصلی تمدن اسلامی با تمدن غربی این است که تمدن اسلامی مبتنی بر حیات ذکر است، اما تمدن غربی مبتنی بر حیات نسیان و غفلت است و یکی از مهم‌ترین عناصر آن غفلت از یوم القیامة و موت و ذکر حیات آخرت است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
فقه سیاسی
با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی و مضاعف شدن این هجمه‌ها در سال‌های اخیر شایسته است نخبگان با بررسی ادله عقلی و نقلی، مباحث پراهمیت را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعه‌ی جهان اسلام و جامعه‌ی جهانی، مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند، در همین راستا سلسله دروس استاد آیت‌الله محسن اراکی دبیرکل مجمع تقریبب مذاهب اسلامی می‌تواند ارائه دهنده‌ بینشی نو و دقیق در این باب باشد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی اَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِین
 
عهدشکنی با رسول خدا(ص) علامت نقص در ایمان
بیان شد ویژگی پنجم ایمان اول تهی از ایمان دوم شکستن میثاق و پیمان با خدا و رسول(ص) است؛ در روایات فراوان مخصوصاً در منابع اهل سنت چنین آمده است: «بایعنا رسول‏ اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم على السمع و الطاعة فى العسر و الیسر و المنشط و المکروه و على اثرة علینا و على ان لا ننازع الامر اهله و على ان نقول بالحق‏» این روایت نشان‌دهنده آن است که هرکسی که به اسلام وارد می‌شد و اسلام را می‌پذیرفت در این بیعت با رسول اکرم(ص) وارد می‌شد و اساساً پذیرش شهادتین به معنای دخول در این بیعت است.

بیعت با رسول اکرم(ص) علی السمع و الطاعة و على ان لا ننازع الامر اهله که ما این را قبلاً بحث کردیم و بیان کردیم با که تکلیف امامت بعد از رسول و جانشینی ایشان از اول معلوم بوده است لذا از مسلمین بیعت گرفته می‌شد که با اهل الامر وارد رقابت و منازعه نشوید.

حتی درباره خود رسول اکرم(ص) هم آمده است که حق ندارند کسی از مسلمین درباره ولایت امر با رسول اکرم(ص) وارد منازعه شوند؛ «فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْاَمْرِ» این عبارت در قرآن کریم آمده است و «على ان لا ننازع الامر اهله» هم در این روایات آمده است. رسول اکرم(ص) بر سمع و طاعت بیعت می‌گرفت که به این بیعت و میثاق در قرآن کریم اشاره شده است. خداوند متعال در سوره مائده می‌فرماید: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ میثاقَهُ الَّذی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُور» این میثاق اول است که میثاق طاعت است.

میثاق دوم هم میثاق نصرت است: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ اَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیم‏» این میثاق دوم است که میثاق نصرت و یاری است و در قرآن کریم به صورت مکرر به این مطلب اشاره شده است.

بیان شد که سوره احزاب فرق بین مؤمنین و منافقین را این‌گونه قرار داده است؛ مؤمنین کسانی هستند که در عهد خود با رسول اکرم(ص) وفادار و پایدار هستند؛ «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلا» و از آن سو منافقین کسانی هستند که از جبهه جنگ فرار می‌کنند: «وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا اَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَ یَسْتَاْذِنُ فَریقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُریدُونَ إِلاَّ فِرارا».
«وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْاَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلا» پس این دو میثاق با همه مسلمین بسته می‌شود؛ آن‌هایی که تنها ایمان اول را دارند و ایمان دوم را ندارند پای این دو میثاق نمی‌مانند و سرانجام یا هر دو میثاق یا یکی از این آن‌ها را می‌شکنند و این علامت ایمان اول و عدم وجود ایمان دوم است. درحالی‌که علامت ایمان دوم پایداری بر این میثاق است.

مشکل مسلمین بعد از رسول اکرم(ص) هم این بود که ابتدا میثاق طاعت و بعد هم میثاق نصرت را شکستند. برجسته‌ترین جلوه‌های این پیمان‌شکنی هم مساله کربلاست؛ مساله سیدالشهدا علیه‌السلام و شهادت ایشان است. لذا مساله عاشورا و کربلا یک مساله بنیادین در تاریخ اسلام و در سرنوشت امت اسلامی و همه آنچه بعد از شهادت ایشان در جریان تاریخ اسلام اتفاق افتاده است؛ از خونریزی‌ها و ستم‌ها و همه آنچه اتفاق افتاد نتیجه آن پیمان‌شکنی است که اوج آن در کربلا اتفاق افتاد. ظاهراً آن استغاثه حضرت در روز عاشورا -هل من ناصر ینصرنی- هم برای برانگیختن و به یادآوردن میثاق نصرت بود. این از ویژگی پنجم ایمان اولی خالی از ایمان دوم است.
 
پذیرش ولایت کافر
ویژگی ششم این است که همیشه اهل ایمان اول جدای از ایمان دوم، ولایت کافِر را می‌پذیرند؛ یعنی حاضر هستند که ولایت او را بپذیرفتد اما از ولایت مؤمن سر باز می‌زنند؛ «لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فی‏ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ اَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصیر» لایتخذ اشاره به این دارد که مؤمنین نباید ولایت کافِر را بپذیرند. بعد در قرآن کریم شدیداً تاکید دارد که آن‌هایی که می‌گفتند ما ایمان آورده‌ایم و به زبان این را بیان می‌کردند؛ اما زیر ولایت کافِر می‌رفتند [مؤمن نیستند].

قرآن کریم این موضوع را از بنی‌اسرائیل شروع کرده است که یکی از گرفتاری‌ها و انحرافات بزرگ بنی‌اسرائیل همین بوده است؛ می‌فرماید: «لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنی‏ إِسْرائیلَ عَلى‏ لِسانِ داوُدَ وَ عیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُون‏» و لذا مهم‌ترین عامل این لعنتی هم که بر بنی‌اسرائیل نازل شد و اینکه این‌ها مغضوب علیهم شدند همین بود؛ در عین اینکه اهل ایمان بوده و ادعای ایمان می‌کردند اما ولایت کافِر را می‌پذیرفتند.

حاضر بودند حرف کافر را بپذیرند اما حرف حضرت موسی(ع) را نپذیرند. «لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنی‏ إِسْرائیلَ» لعنت و غضبی که بر هر امتی نازل شده است عمداً در همین مساله ولایت کافِر است؛ «لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنی‏ إِسْرائیلَ عَلى‏ لِسانِ داوُدَ وَ عیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُون‏» تا آنجا که می‌فرماید: «کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ * تَرى‏ کَثیراً مِنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذینَ کَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ اَنْفُسُهُمْ اَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ» بعد می‌فرماید: «وَ لَوْ کانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِیِّ وَ ما اُنْزِلَ إِلَیْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ اَوْلِیاءَ وَ لکِنَّ کَثیراً مِنْهُمْ فاسِقُون‏» اگر ایمان حقیقی و ایمان دوم را داشتن هیچ‌گاه زیر ولایت کافِر نمی‌رفتند. لذا در این مطلب هم آیات زیادی وجود دارد.

تولی و ولایت هم به معنایی پذیرش امر و پیوستن است. اصل ولایت یعنی پیوستن به جمعی، «وَلَیَ فُلانٌ فُلانً» یعنی متصل به او شد. اساس معنی ولایت، پیوست است و پیوست کامل هم پیوست اطاعتی است. هرچه آن جمعیت گفتند انسان هم همان را انجام دهد و هر چه آن‌ها دوست داشتند انسان هم آن را دوست داشته باشد. در آیه دیگر می‌فرماید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى‏ اَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ اَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمین‏» اگر کسی بخواهد امر آن‌ها را اطاعت کرده و خواسته آن‌ها را عملی کند و به آن‌ها بپیوندد از آن‌ها خواهد بود.

این آیات ادامه دارد و توضیح می‌دهد؛ آن‌هایی که ولایت کافِر را می‌پذیرند می‌گویند: «فَتَرَى الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشى‏ اَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ اَنْ یَاْتِیَ بِالْفَتْحِ اَوْ اَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلى‏ ما اَسَرُّوا فی‏ اَنْفُسِهِمْ نادِمین‏» می‌ترسیم که این‌ها ما را تحت‌فشار قرار داده و یا محاصره کنند؛ اما خداوند متعال ان‌شاالله فتح را می‌آورد و در آن روز آن‌هایی که می‌گفتند می‌ترسیم جنگ شود و به ما حمله کنند و به دلیل اینکه می‌ترسیدند چنین کردند پشیمان خواهند شد.
 
تردید، ویژگی انسان‌های ناقص الایمان
ویژگی هفتم ایمان اولی که از ایمان دوم جداست مساله ریب است؛ ریب در حال تصدیق و در عین تصدیق به ما انزل الله و ما انزل الرسول؛ می‌دانند و تصدیق می‌کنند که خدا و رسول راست می‌گویند اما در اطاعت دو دل هستند و وقتی وقت عمل می‌رسد همیشه در حال شک و دودلی هستند. افرادی که ایمان دوم را دارند یعنی می‌دانند خدا و رسول حق می‌گویند تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمان داد دیگر ترددی در عمل نداشته و ریب و شک ندارند. در حالی‌که ایمان اول خالی از ایمان دوم همیشه به این شکل است؛ می‌شنوند که رسول خدا(ص) فرمود که این کار را کنید اما می‌گویند که آیا می‌شود یا نمی‌شود؟

امام خمینی رحمة الله در روز اولی که کشتی‌های آمریکایی وارد خلیج فارس شدند فرمود کشتی‌ها را بزنید؛ اگر آن روز اطاعت کرده بودند همه آن چیزی که تا به امروز بر سر ما آمده است اتفاق نمی‌افتاد و حتی ناچار نمی‌شدیم که قطعنامه را بپذیریم و در همان روز صدام هم نابود و عراق را هم به یک حکومت اسلامی تبدیل کرده بودیم. اما برخی گفتند که ما نمی‌توانیم با آمریکا بجنگیم «فَهُمْ فی‏ رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُون‏». همه مشکلات ما همیشه از اول هم به همین شکل بوده است که وقتی فرمانروا فرمان می‌داده است آن‌هایی که فرمان‌پذیر بودند دو دل می‌شدند و در اینکه آیا انجام دهند یا نه، تشکیک می‌کردند. می‌دانند که این فرمان رسول اکرم(ص) است اما دلشان محکم نیست به دلیل اینکه تسلیم نیستند.
در بسیاری از آیات اشاره به این موضوع شده است؛ مثلاً در سوره حجرات آمده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ اُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُون‏» ایمان آن‌ها همراه با ارتیاب نیست. برخی ایمان می‌آوردند اما در وقت عمل، یرتابوا می‌شدند؛ وقتی وقت عمل و اطاعت می‌رسید به ریب می‌افتادند. آیات دیگر آیات سوره توبه است که بسیار توضیح دهنده این جنبه است؛ می‌فرماید: «لا یَسْتَاْذِنُکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ اَنْ یُجاهِدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ * إِنَّما یَسْتَاْذِنُکَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فی‏ رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ». این موضوع را مکرر بیان کرده‌ایم که برخی ایمان اطاعت داشتند اما ایمان نصرت نداشتند؛ یعنی می‌خواستند به میثاق نصرت پایبند باشند. به دلیل اینکه می‌خواستند پایبند باشند از رهبر در موقع نیاز اذن خالی کردن جبهه را می‌گرفتند.

در سوره حدید هم خیلی جالب به همین معنا اشاره دارد: «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ * یُنادُونَهُمْ اَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلى‏ وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ اَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْاَمانِیُّ حَتَّى جاءَ اَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ» منافقینی که در جهنم هستند به مؤمنین حقیقی که در بهشت هستند خطاب می‌کنند: «اَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ» یعنی ما هم مانند شما مؤمن بودیم و معکم بودیم، پس ایمان اول را داشتند.

اما [مؤمنین به آن‌ها می‌گویند:] شما تربص کردید و منتظر بودید که چه وقت رسول خدا(ص) از دنیا می‌رود. -تربصتم یعنی منتظر یک حادثه بودند.- خود شما نفس خودتان را در عذاب قرار دادید - فَتَنْتُمْ اَنْفُسَکُمْ به معنای عذبتم است-. تربص کردید و منتظر بودید متی یموت رسول الله. بعد «وَ ارْتَبْتُمْ» به ریب افتادید و گفتید ما از رسول خدا بهتر می‌فهمیم. این موضوع هم در تاریخ آمده است؛ کسانی که حق را غصب کردند به حضرت زهرا سلام الله علیها گفت این کاری که ما می‌کنیم برای بقای دین پدر تو مفیدتر است. «وَ غَرَّتْکُمُ الْاَمانِیُّ» در آرزوی قدرت به سر بردید، «حَتَّى جاءَ اَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ» تا وقتی که مرگ بر شما فرا رسید و در اینجا دیدید که چه اتفاقی برای شما افتاد.
 
اعتقاد به معاد از لوازم ایمان تسلیمی
ویژگی هشتم ایمان اول خالی از ایمان دوم این است که در ایمان اول ایمان بالله و الرسول است اما ایمان بیوم الآخر نیست؛ یعنی واقعاً این افراد تصدیق بیوم الآخر ندارند. اگر ایمان بیوم الآخر داشتن و حقیقتاً یقین داشتند که قیامت و مُردنی و حساب‌وکتابی است این‌چنین با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت نمی‌کردند، این‌چنین عصیان نمی‌کردند و این‌چنین رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را تنها نمی‌گذاشتند؛ در آیات قرآن کریم بر روی این مطلب تاکید زیادی شده است که از مهم‌ترین علائم ایمان ثانی و این ایمان مستقر ایمان بیوم الآخر است.

لذا یکی از مهم‌ترین شیوه‌های تربیتی که مخصوصاً ما طلاب حوزه علمیه و ما به عنوان کسانی که برای مردم صحبت می‌کنیم این است که مردم را به یاد مرگ بیاندازیم. یکی از تفاوت‌های اصلی تمدن اسلامی با تمدن غربی این است که تمدن اسلامی مبتنی بر حیات ذکر است اما تمدن غربی مبتنی بر حیات نسیان و غفلت است و یکی از مهم‌ترین عناصر آن غفلت از یوم القیامة و موت و ذکر حیات آخرت است. این غفلت از حیات آخرت انسان را به طغیان و عصیان می‌اندازد، این تاکید هم در وصف مؤمنین حقیقی آمده است: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیرا» این یوم الآخر مهم است یعنی کسانی که به این یوم الآخر ایمان دارند همان مؤمنان به ایمان ثانی هستند.

ایمان به آخرت یعنی انسان واقعاً به آخرت ایمان و باور حقیقی داشته باشد که این موضوع متوقف بر یک یاد است یعنی با غفلت سازگار نیست. همراه این ایمان دوم ایمان بیوم الآخر هم هست؛ به دلیل اینکه ایمان بیوم الآخر همیشه همراه با یاد است. این کسی که تصدیق دارد که روز قیامتی است اما هیچ‌گاه به یاد روز قیامت نیست برای او این ایمان هیچ اثری ندارد.

در قرآن کریم زیاد این مورد آمده است، مثلاً در اول سوره بقره می‌فرماید: «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» و بازهم در اینجا ما انزل دارد که بیان شد هر جا ما انزل آمده است منظور ایمان ثانی است: «وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما اُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ * اُولئِکَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ اُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» یا در جای دیگر آمده است: «وَ الَّذینَ یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْطانُ لَهُ قَریناً فَساءَ قَرینا» یعنی ایمان ثانی ندارند ولو تصدیق قلبی داشته باشند.

بیان کردیم که تصدیق قلبی، قهری است؛ وقتی برهان آمد قهراً تصدیق هم حاصل می‌شود اما این‌ها ایمان به روز قیامت ندارند. تصدیق بیوم الآخر اگر تصدیق حقیقی بود و به معنای ایمان به معنای خضوع قلب باشد قطعاً انسان را از پیمان‌شکنی با خدا و رسول باز می‌دارد. لذا می‌فرماید اهل ریا اهل ایمان بیوم الآخر نیستند؛ «وَ الَّذینَ یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ» در اینجا لا بالیوم الآخر یک عنصر دیگر گرفته شده است؛ می‌دانند که روز قیامتی وجود دارد و برای آن‌ها برهان ایجاد شده است اما در عمل تسلیم به این ایمان نیستند و در عمل باور ندارند.
آیه دیگر هم این آیه است: «إِنَّما یَسْتَاْذِنُکَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فی‏ رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُون‏» کسانی که اذن خروج و پشت کردن از جبهه را از تو می‌گیرند؛ کسانی هستند که ایمان به روز قیامت ندارند. می‌توان در قرآن کریم رجوع کرد که چقدر ایمان دوم و این ایمانی که همراه با تسلیم است با این ایمان به روز آخر ملازمت دارد و چگونه این ایمان تصدیقی غیر تسلیمی همیشه با عدم ایمان بیوم الآخر ملازمت دارد.

این هشت ویژگی ایمان اول تهی از ایمان دوم بود که عکس این موارد ویژگی ایمان دوم است. لذا ویژگی ایمان اول، تصدیق است و ایمان دوم ایمان تسلیم است.

وصلی الله علی محمد وآله وسلم


منبع: وبسایت وسائل