ناگفتههایی از مصطفی فاتح
رازهای پنهان راوی نفتی ایران
راوی نفتی ایران که پسر سرتیپ احمد فاتحالملک بود، در اسفند 1277 در اصفهان به دنیا آمد. پدر فاتح از بزرگان و صاحب منفذان اصفهان بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1397/05/10
مصطفی فاتح تحصیلات ابتدایی خود را در اصفهان به پایان رساند، سپس مانند برادر بزرگتر خود ، محمود، برای ادامه تحصیل به مدرسه عالی امریکایی در تهران و بعد از پایان این دوره به امریکا رفت. پس از مدتی تحصیل در رشته علوم طبیعی آن را نیمه رها کرد و در رشته اقتصاد از دانشگاه کلمبیا فارغالتحصیل شد. عنوان پایاننامه او "وضع اقتصادی ایران" بود. در بازگشت به ایران با توجه به نفوذ پدرش به وزیر مالیه وقت، معرفی شد اما شغل پیشنهادی به وی آن نبود که با توجه به تحصیلات خود انتظارش را داشت. او از تهران به اصفهان رفت. مدتی به روزنامهنگاری مشغول شد، مجله حقیقت نشریهای سیاسی، اخلاقی، علمی، ادبی و اقتصادی بود و از آبان 1298 فعالیت خود را آغاز کرده بود.
با مرگ پدر در اواخر سال 1300 خورشیدی، قصد بازگشت به امریکا را داشت که از سوی شرکت نفت ایران و انگلیس دعوت به کار و به معاونت نماینده این شرکت در تهران، فرلی ، منصوب شد.
تدریجا معاون ایرانی شرکت فاتح" تماس بیشتری با رجال خودمانی" و متنفذ حکومت پهلوی همچون علیاکبر داور و عبدالحسین تیمورتاش برقرار کرد و این مناسبات قطعا در پررنگ کردن مقام و منزلت او نقش عمده ای داشت.
افرادی که "فاتح" با آنان در ارتباط بود بزرگان حکومت رضاخان بودند و قدرت بسیار زیادی مناسبات کشوری و لشگری داشتند.
فاتح می گوید: بنا به تقاضای خود در 1304 از تهران به خو.زستان منتقل شد تا "از تماس طاقتفرسا با رجال ناپاک و فاسد به طور موقت معاف" باشد. او چهار سال بعد از رفتن به خوزستان ریاست اداره تازهتاسیس پخش مواد نفتی را برعهده گرفت و تا هجده سال این ریاست را به عهده داشت.
از فاتح روایت های مختلفی را برای موافق یا منتقد بودن عملکرد رضاخان می دانند، او از طرفی مولف کتاب پنجاه سال نفت ایران است و در آن به تمجید رضاخان پرداخته است از طرفی وقتی بی بی سی از رضاخان بد می گوید خوشحال می شود.
علی اکبر سیاسی در این مورد نقل می کند: «روزی ابوالحسن ابتهاج ، مصطفی فاتح و من در منزل مشرف نفیسی جمع بودیم و درباره اوضاع روز بحث و گفتوگو داشتیم. فاتح گفت حالا ببینیم رادیو لندن چه خبرهایی میدهد... رادیو لندن شروع کرد به انتقاد از رضا شاه... مصطفی فاتح ناگهان فریاد برآورد: رفقا رضا شاه سرنگون شد. گفتیم این چه حرفی است میزنی؟ گفت این که لندن از او بد میگوید معنیاش این است که او را خواهند انداخت. حالا ما جوانان باید خودمان دولت آینده را تشکیل دهیم. آنگاه هر یک برای خود وزارتخانه ای در نظر گرفتند...»
از جمله نقدهایی که به فاتح می کنند این است که او را نزدیک به یاران حزب توده می دانند.
با آزادی فعالیتهای سیاسی بعد از شهریور 1320، مصطفی فاتح برنامهای برای استقبال از آزادی زندانیان موسوم به پنجاه و سه نفر در مقابل زندان قصر ترتیب داد که سبب محبوبیت وی در نزد این گروه و مناسبات دوستانهای با آنان شد. چندی از این استقبال نگذشته بود که حزب توده با حضور این عده رسما تشکیل شد و فعالیت خود را آغاز کرد. فاتح که مناسبات دوستانهای با بزرگ علوی داشت با دیگر اعضای این گروه نیز رابطه نزدیکی برقرار کرده و احسان طبری، انور خامهای و بزرگ علوی به واسطه او برای استخدام در ادارات مختلف معرفی شدند.
مصطفی فاتح پلههای ترقی را در شرکت نفت ایران و انگلیس طی کرد و در 1326به معاونت کل شرکت نفت ایران و انگلیس منصوب شد. علاوه بر این منصب مهم در شرکت نفت ایران و انگلیس، نفوذ او بر دربار و سیاست و دولت غیرقابل چشمپوشی بود. در جریان ملی شدن صنعت نفت، از اقتدار و دخالتهای وی کاسته نشد و این موضوع به دکتر مصدق یادآوری شد. او در سفری بدون مجوز از هیئت خلع ید در مرداد 1330 از آبادان به همراه ریچارد سدان به تهران رفت که بهانه ای مناسب بهدست داد.
دکتر حسین فاطمی در تلگرامی از حسین مکی خواست تا از فاتح سوال کند که به چه دلیلی محل ماموریت خود را بدون هماهنگی لازم ترک کرده است. نتیجه اعلام بازنشستگی مصطفی فاتح در سوم شهریور 1330 بود. گرچه فاتح در کتاب خود اشارهای به این موضوع نکرد و اظهار داشت: «عدهای بیخبر از نفت را به عنوان هیئت مدیره به خوزستان اعزام داشتند که این صنعت بزرگ را به دست گیرند. چون همکاری با این هیئت برای من امکانپذیر نبود، چندین ماه قبل از اینکه کارکنان بیگانه اخراج شوند از دستگاه نفت کنار رفتم...».
از اقدامات وی پس از برکناری، تالیف کتاب پنجاه سال نفت ایران در دو مجلد بود که جلد نخست آن در 1335 منتشر و جلد دوم در 1337، در پی دستگیری فاتح به دستور محمدرضاشاه ، توسط سازمان امنیت مصادره شد.
مصطفی فاتح در دهه پنجاه شمسی بیشتر اوقات خود را در لندن میگذراند و مخالفت خود را با محمدرضاشاه هرگز پنهان نکرد. شاه را دچار جنون خودبزرگبینی میخواند و به نظر او این جنون عاملی برای سقوط شاه میشد. او در آستانه انقلاب اسلامی در گفتوگویی با پرویز راجی خوشحالی خود را از "گیر افتادن شاه در تله و سقوط قریبالوقوع " اظهار داشت. مرگ فاتح در هشتم شهریور 1357 فرصت تماشای پرده آخر از سرنوشت محمدرضا پهلوی را از او گرفت.
پی نوشت:
مصطفی فاتح؛ روایتگر تاریخ نفت ایران، فاطمه معزی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران