تبیان، دستیار زندگی

همه شما را به نوبت ترور خواهیم کرد!

آیت‌الله سیدجلال‌الدین طاهری اصفهانی، از دوستان و همگامان دیرین سومین شهید محراب آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
طاهری
"شهیدآیت‌الله محمد صدوقی در عرصه سیاست و اخلاق" در گفت‌وشنود با آیت‌الله سید جلال‌الدین طاهری اصفهانی؛ وی در این گفت‌وشنود، به شمه‌ای از خاطرات خویش از آن بزرگ در دوران گوناگون ارتباط و موانست اشاره کرده است. امید آنکه تاریخنگاران انقلاب را مفید و مقبول آید.
 
- حضرتعالی از چه دوره‌ای با شهید آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی آشنا شدید و چه خصالی را در ایشان برجسته دیدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. شهید بزرگوار آیت‌الله صدوقی بسیار طلبه‌پرور بودند. بنده زمانی که برای تحصیل به قم رفتم، بنا داشتم با همان پول مختصری که پدرم برایم می‌فرستاد، زندگی خود را اداره کنم و لذا الحمدلله نیاز مالی نداشتم. آشنایی بنده با ایشان از این باب بود که می‌دیدم هر طلبه‌ای را که بر ایشان وارد می‌شود، در آغوش می‌گرفتند و به او محبت و او را تشویق می‌کردند. همواره مراقب بودند ببینند طلاب چه نیازهایی دارند و تا جایی که در توان داشتند، حوایج آنان را برطرف و به آنان کمک مالی می‌کردند. این خصلت ایشان نزد همگان برجسته بود.

- آیا با ایشان همدرس هم بودید؟
بله، همراه ایشان در درسهای آیت‌الله خوانساری، آیت‌الله صدر و امام خمینی شرکت می‌کردیم و در آن انس شبانه‌روزی بود که بیش از پیش به روحیات ایشان پی بردم. ایشان بسیار متخلق بودند.

ایشان در عین حال که نسبت به دوستان و یاران بسیار با مدارا رفتار می‌کردند و بسیار مهربان و ملایم بودند، اما در مقابله با دشمنان انقلاب سخت موضع‌گیری می‌کردند و پرخاشگر بودند. ایشان در واقع شیر روز و پارسای شب بودند.



- چه شد به یزد رفتند؟
ایشان به امر مراجع قم، به‌ویژه مرحوم آیت‌الله بروجردی و به دلیل آنکه مردم یزد نیاز شدیدی به وجود ایشان داشتند، به یزد رفتند.

- تا چه زمانی در یزد بودند وآیا در فواصلی به قم هم می آمدند؟
ایشان تا سال 1341 و آغاز نهضت امام در یزد بودند و هنگامی که ندای امام امت بلند شد و در سال 1342 اوج گرفت، به قم آمدند تا در محضر امام باشند و به ایشان در نیل به اهداف نهضت کمک کنند.

- از رابطه امام با شهیدآیت‌الله صدوقی چه خاطره‌ای دارید؟
یادم هست انس زیادی با هم داشتند. این را در اطلاعیه امام پس از شهادت ایشان هم می‌توان به‌خوبی دریافت. امام گفته بودند:یک رفیق و دوست 30 ساله را از دست دادم. پس از انقلاب هم ایشان بارها از یزد به قم سفر کردند و به محضر امام رسیدند و آن انس و الفت دیرینه کاملاً مشهود بود.

- در سالهای مبارزه و اختناق، رابطه شما و شهیدآیت‌الله صدوقی چگونه ادامه پیدا کرد؟
هر گاه ایشان به قم می‌آمدند، در محضرشان بودیم. در سایر موارد هم، چون تلفنهای ما کنترل بود، معمولاً پیامهایمان را با پیکهای معتمد می‌فرستادیم و می‌گرفتیم. بنده نامه‌های ارزشمند زیادی از ایشان داشتم که وقتی تبعید شدم، ساکنین منزل که احتمال می‌دادند مأموران ساواک بریزند و آنها را به عنوان سند ببرند، همه را جمع کردند و به کسی سپردند و او هم از ترسش همه را از بین برده بود! این قضیه همواره اسباب تأسفم بوده است، چون به لحاظ تاریخی، آن نامه‌ها اسناد بسیار با ارزشی بودند.

بعد از اینکه از تبعید برگشتم، شهید صدوقی در محکومیت جنایات عمال رژیم در روستاها و کشت و کشتارهایی که می‌شد، شکوائیه‌ای را نوشتند و برایم فرستادند. بنده هم پاسخ آن شکوائیه را نوشتم و هر دوی اینها تکثیر و در یزد و اصفهان منتشر شدند. بعدها فهمیدم اینها به خارج از کشور هم رفته بودند. شهید محمد منتظری می‌گفت: در آنجا این نامه‌ها دست به دست می‌گشت و موجب تحسین همه شده بود. بعد هم که باز مرا دستگیر کردند و به کمیته مشترک تهران بردند و دست بنده از دامان ایشان کوتاه شد، تا اواخر عمر رژیم طاغوت که از زندان بیرون آمدم.

- ظاهراً حضرتعالی در تحصنی هم که در اعتراض به بسته شدن فرودگاه و ممانعت از ورود امام به ایران صورت پذیرفت، شرکت داشتید. از حال و هوای آن روزها برایمان بگویید.
هنگامی که امام تصمیم گرفتند به ایران برگردند، دولت بختیار فرودگاه را به روی ایشان بست. بنده به تهران و مدرسه علوی رفتم تا در جلسه‌ای که بسیاری از سران انقلاب از جمله شهیدان گران‌قدر: مطهری، بهشتی، باهنر و... در آن حضور داشتند، شرکت کنم. بنا شد روحانیون در اعتراض به این حرکت دولت بختیار، در مسجد دانشگاه تهران تحصن کنند. شهید صدوقی هم از یزد آمدند و بنده در آنجا بار دیگر توانستم ایشان را زیارت کنم. این تحصن حدود ده روز طول کشید تا خبر دادند قرار است امام تشریف بیاورند. بعد هم که امام را زیارت کردیم و بنده به اصفهان برگشتم و شهید صدوقی به یزد برگشتند و از آن پس بدون ترس و واهمه، با هم ارتباط داشتیم.

- چه ویژگیهایی در شهیدآیت‌الله صدوقی برای شما از همه بارزتر و برجسته‌تر بود؟
ایشان خصال برجسته فراوانی داشتند، اما همان‌طور که اشاره هم کردم، روحیه طلبه‌پروری ایشان برایم فوق‌العاده جالب بود. یادم هست در مدرسه علمیه امام صادق(ع) ــ که متشکل از ائمه جمعه استانهای چهارمحال و بختیاری، اصفهان و یزد بود ــ ایشان تشریف آوردند. ایشان به‌قدری به طلاب علاقه داشتند که شب را در مدرسه ماندند. وقتی هم می‌خواستند به یزد برگردند، مبلغی را برای طلاب در نظر گرفتند. بعدها در قم، در نزدیکیهای سالاریه، بنایی را در نظر گرفتند که در آن همه نوع امکانات رفاهی، از جمله خانه و فروشگاه تعاونی بود. البته در زمان طاغوت رژیم بر سر راه ایشان مانع ایجاد کرد، ولی وقتی رژیم شاه ساقط شد، کار راه‌اندازی این مؤسسه را شروع کردند که مؤسسه بسیار عظیمی شد.

- شهیدآیت‌الله صدوقی از ابتدای امر، به ابوالحسن بنی‌صدر مشکوک بودند و بارها نظر خود را در این مورد اعلام کرده بودند. از برخوردهای ایشان با این موضوع خاطره‌ای دارید؟
یادم هست یک بار همراه با شهید آیت‌الله مدنی، شهید آیت‌الله دستغیب و شهید آیت‌الله صدوقی خدمت حضرت امام رفتیم. شهید دستغیب به‌قدری از وضعیتی که بنی‌صدر ایجاد کرده بود ناراحت بودند که در محضر امام گریه کردند. امام با لبخندی به همه ما ــ که بسیار ناراحت بودیم ــ نگاه کردند و وقتی از ایشان پرسیدیم: حال شما چطور است؟ فرمودند: «حالم از شما بهتر است!» وقتی گفتیم: بنی‌صدر موافق ولایت فقیه نیست و اگر فرصت پیدا کند، این کشور را به حمام خون تبدیل می‌کند و سپاه و ارتش را به جان هم می‌اندازد، امام با دست اشاره‌ای کردند، یعنی که به وقتش او را با یک اشاره انگشت از صحنه خارج خواهم کرد! یادم هست بر علیه بنی‌صدر اطلاعیه‌ای نوشته شد که این سه شهید بزرگوارو شهید آیت‌الله اشرفی و بنده هم امضا کردیم. همان وقت رجوی هم گفته بود: همه اینها را به نوبت ترور خواهیم کرد! و همین کار را هم کردند.

- ازمجلس خبرگان قانون اساسی که با این بزرگان حضور داشتید چه خاطره‌ای دارید؟
در آن مجلس کمیسیونی با عنوان حقوق بشر بود که شهید آیت‌الله مدنی، شهید آیت‌الله صدوقی، شهید دکتر باهنر و شهید بشارت در آن حضور داشتند. بنده هم یکی از اعضای آن کمیسیون بودم. نکته‌ای که برایم خیلی جالب بود و هرگز فراموش نمی‌کنم ،تواضع بیش از حد شهید مدنی، شهید صدوقی و شهید باهنر بود. آنها به هیچ‌وجه سعی نمی‌کردند حرف خود را به کرسی بنشانند. به سخنان دیگران با دقت گوش می‌دادند و اگر می‌پذیرفتند، دیگر در باره‌اش بحث نمی‌کردند.

- گویا شهید صدوقی نسبت به برگزاری جلسات مجلس خبرگان در مجلس شورای ملیِ دوره شاه اعتراض داشتند. دلیلشان چه بود و چه کسی ایشان را قانع کرد که مکان مناسبی است؟
ایشان می‌گفتند: اگر فردا چهار تا آدم مستضعف از ما بپرسند: شما که می‌خواستید قوانینی برای دفاع از قشر محروم و مستضعف وضع کنید، چرا خودتان در چنین مجلسی نشسته‌اید، چه جوابی داریم به آنها بدهیم؟ ایشان در یک جلسه غیر علنی، ولی رسمی گفتند: اگر جا عوض نشود من استعفا می‌دهم! امام این حرف را شنیده و یادداشتی فرستاده بودند که:« اولاً اینجا را ما نساخته‌ایم و طاغوت ساخته است و فایده دیگری هم غیر از تشکیل همین جلسات ندارد. ثانیا و از این گذشته رعایت مسائل امنیتی در آن ساده‌تر از جاهای دیگر است. اگر در جای دیگری باشید، کسی نمی‌تواند تضمین کند در معرض خطر قرار نگیرید». با دریافت این یادداشت امام همه متقاعد شدند و جلسات در همان مجلس شورای سابق ادامه پیدا کرد.

- شهید صدوقی در دستگیری از ضعفا هم ید طولایی داشتند. در این باره چه خاطراتی دارید؟
این شهید بزرگوار در هر جا که لازم بود و حادثه‌ای پیش می‌آمد، شخصاً حضور پیدا می‌کرد، در حالی که بیماری شدید دیابت داشت و در دورانی که برای مجلس خبرگان در کنارش بودم، می‌دیدم صبحها آمپول انسولین می‌زنند. خاصیت بیماری قند هم این است که انسان احساس ضعف و ناتوانی شدید می‌کند. با این همه ایشان، لحظه‌ای از خدمت به مردم غافل نبود. علت محبوبیت ایشان هم همین بود. یادم هست روزی که برای تشییع جنازه ایشان به یزد رفتم، عده زیادی از مردم ایلام و باختران را دیدم که با عشق خاصی در تمام مراسم شرکت می‌کردند. در روز هفتم هم همین‌طور. آنها به من گفتند: اگر کسی به ما خدمتی بکند، تا زنده هستیم فراموش نخواهیم کرد و ایشان خیلی به ما خدمت کرده است. انصافاً ایشان مرد کار و خدمت و همواره در خدمت محرومین و مستضعفین بود.

- و سخن آخر؟
از دست دادن بزرگانی چون شهید صدوقی ضایعه بزرگی برای انقلاب بود. البته آنان به آرزوی قلبی خود که همانا شهادت بود رسیدند، اما ما هم باید حواسمان جمع باشد که کمتر چنین ضایعاتی برایمان پیش بیاید. 
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران