تبیان، دستیار زندگی
مائده طهماسبی بازیگر، اولین بار هشت سال پیش نمایش"گزارش به آکادمی" را به عنوان کارگردان روی صحنه برد. پس از آن در تئاترهای فرهاد آئیش و دیگر کارگردان های تئاتر، سینما و تلویزیون در مقام بازیگر یا مشاور حضور یافت. او پس از هشت سال، این روزها دومین تجربه کا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گفت و گو با کارگردان نمایش"خانواده تُت"

تصویری از فرهاد آئیش

نیلوفر رستمی:

مائده طهماسبی بازیگر، اولین بار هشت سال پیش نمایش"گزارش به آکادمی" را به عنوان کارگردان روی صحنه برد. پس از آن در تئاترهای فرهاد آئیش و دیگر کارگردان های تئاتر، سینما و تلویزیون در مقام بازیگر یا مشاور حضور یافت. او پس از هشت سال، این روزها دومین تجربه کارگردانی خود را با نمایش"خانواده تُت" سپری می کند. "خانواده تُت" اثر معروف نویسنده مجار" اشتفان ارکنی" است که به زبان های مختلف ترجمه شده است. در این نمایش فرهاد آئیش، احمد مهران فر، فرشته صدرعرفایی، مهدی بجستانی، لیلی رشیدی، شکوفه هاشمیان و محمدرضا اصلی بازی می کنند.

از وقتی نمایش"گزارش به آکادمی" را کارگردانی کردید، چیزی حدود هشت سال می گذرد؛ چرا در این سال ها نمایشی را روی صحنه نبردید؟

زمان خیلی زود می گذرد، وقتی تقویم را ورق می زنم، متوجه گذشت زمان می شوم. برای خودم انگار فاصله چندانی نگذشته است. من در این سال ها همیشه به فکر این نمایشنامه بودم و این که در فرصت مناسب آن را روی صحنه بیاورم. زمانی که نمایش"شام اول، آخر" را در نیاوران اجرا می کردیم، سمیرا سینایی ترجمه"خانواده تُت" را ـ که آن موقع هنوز چاپ نشده بود ـ به ما داد و گفت که نمایش خوبی است و کارش کنید. خواندمش و خیلی خوشم آمد. از آن به بعد هر بار بازیگری های"شام اول، آخر" را با هم می دیدیم، فکر می کردم چه خوب می شود این نمایش را با هم روی صحنه ببریم. این متن را دو بار سمیرا سینایی به مرکز پیشنهاد داد که پذیرفته نشد. الان هم باورم نمی شود که داریم کار می کنیم. اردیبهشت ماه تماس گرفتند که تیر ماه اجرا داریم. زمان اندک بود و با سرعت کار را پیش بردیم، چون خوشحال هم بودم با اشتیاق کار می کردم. در عین حال در این هشت سال اگر کارگردان نبودم، اما همیشه مشاور و دستیار فرهاد آئیش بودم و در طول این سال ها مطالعه کردم؛ پس چندان عقب نبودم.

گفتید که همیشه می خواستید با بازیگران"شام اول، شام آخر" این نمایش را روی صحنه ببرید، اما از آن بازیگرها فقط رامین ناصرنصیر وجود دارد؟

این از بدشانسی تئاتر ماست که به خاطر شرایطش وجود گروه در آن معنا نمی یابد. متأسفانه بازیگران مشغول کارهای دیگری بودند و فقط رامین ناصرنصیر می توانست باشد. وقتی گروه های تئاتری از برنامه های آینده شان اطلاع نداشته باشند و از تکلیف شان بی خبر باشند، روشن است که به کارهای مختلف پیشنهاد مثبت می دهند. به هر حال با نمایش تصادف و شانس اجرا شد.

از تغییرات و نحوه بازخوانی متن بگویید. فرهاد آئیش در مقام بازخوان چه تغییراتی را در متن انجام داد؟

زمانی که ترجمه را می خواندیم، تصمیم گرفتیم که در نمایشنامه تغییراتی ایجاد کنیم، اولاً چون نمایشنامه طولانی بود و اجرای سه ساعته را می طلبید ـ و چون از حوصله تماشاگر ما خارج است ـ آن را کمی فشرده تر کردیم و یکی، دو صحنه را کامل حذف کردیم؛ به طوری که نمایش از اجرای سه ساعت به یک ساعت و 50 دقیقه رسید. ضمناً بعضی از اصلاحات و فضاها که با تماشاگر ایرانی بیگانه است، حذف کردیم. اوایل تغییرات روی ترجمه انجام می شد، اما بعد از مدتی فکر کردم که با توجه به آن که آقای آئیش قلم خوبی دارند و تا به حال چند بازنویسی موفق داشته اند خود آقای آئیش این متن را براساس دکور صحنه بنویسند. من دلم می خواست که این نمایش یک فضای درونی از خانه، حیاط و کوچه را داشته باشد، در حالی که متن دارای چند لوکیشن خانه تت، خانه کشیش، خانه خانم گیزی گزا و... است و شباهت زیادی به فیلمنامه دارد. حتی مجاری ها از آن یک فیلم ساخته اند.

گفتید دو صحنه را کاملاً حذف کردید؟

صحنه ای که "تت" نزد روانشناس می رود را کاملاً حذف کردیم؛ چون حس می کردیم که ضربه ای به کار نمی زند؛ البته با حفظ کامل مفاهیم متن. در صحنه ای که کشیش به خانه تت می آید، در یک جمله مشخص می شود که "تت" نزد روانشنان هم رفته و تجویز او هم بی فایده بوده است. صحنه دیگر مربوط به رفتن خانواده تت به خانه کشیش می شود که چون احتیاج به چند لوکیشن بود و در ضمن ما می توانستیم مفاهیم کلی این تکه را هم در کل اثر مستتر کنیم، آن را حذف کردیم.

با وجود آن که چیزی حدود یک ساعت از اجرا کاسته شده، اما هنوز هم تماشاگر احساس خستگی می کند. شاید ریتم نمایش و حضور پیاپی پستچی ـ که می توانست کمتر باشد ـ این حس را ایجاد می کند.

دغدغه های خود من هم اجرای نمایش های کوتاه است. می دانستم که نمایش با زمان سه ساعت از حوصله و زمان تماشاگر امروزی خارج است. من هم خودم نمایش های کوتاه را بیشتر دوست دارم، اما هر نمایشی داستانی دارد و باید طوری کوتاه شود که به اثر لطمه وارد نشود. داستان خانواده تت اگر از این مقدار کوتاه تر می شد، در محتوای اثر تأثیر می گذاشت. آن وقت متهم می شدم که کارگردان چه چیز می خواست بگوید؟ چرا این قدر نامفهوم بود؛ یعنی مفاهیم و روح اثر فدای زمان اجرا می شد. به نظرم اگر چند جلسه از اجرا بگذرد، ریتم کار جا می افتد. متأسفانه دکور ما دیر آماده شد و فقط یک جلسه وقت تمرین با دکور داشتیم، امیدوارم و فکر می کنم که اگر چند اجرا بگذرد و بچه ها خودشان را روی صحنه پیدا کنند، ریتم نمایش حفظ می شود. خوب می دانم که نمایش نباید به تماشاگر اجازه که فکر کردن، احساس خستگی کردن و یا خمیازه کشیدن بدهد. او اصلاً نباید متوجه زمان شود، بنابراین باید صحنه ها با هم چفت و بست محکمی بخورند و به قول شما رفت و آمد پستچی هم کنترل شود. هفت، هشت سال پیش که به ایران می آمدیم، شاهد نمایش های دو ساعته بودیم. آئیش نمایش 10 دقیقه ای را روی صحنه برد که نشان دهنده تئاتر موجز بود. در چند سال اخیر هم نمایش های 45 دقیقه، نیم ساعته را می بینم. به هر حال من هم خودم نمایش کوتاه دوست دارم، اما به شرط آن که به روند و محتوا و ساختار اجرا نمایش لطمه وارد نکند.

چطور شد که فرشته صدرعرفایی برای نقش همسر آقای تت انتخاب شد؟

من در انتخاب بازیگران استعداد خوبی دارم. تقریباً در کارهای آئیش هم من بازیگران را انتخاب می کنم. خیلی جالب بود که فرشته صدرعرفایی دومین انتخاب من برای نقش همسر آقای تت بود. من و فرشته دوست نیستیم، اما همیشه نسبت به هم سمپاتی داریم. می دانم او یکی از معدود سینمایی هایی است که مرتب تئاتر می بیند. او عاشقانه تئاتر را دوست دارد. وقتی برای این نقش با او تماس گرفتم، گفت متن را بخوانم، خبر می دهم. متن را شنبه برایش فرستادم و او یکشنبه سر تمرین آمد.

پس ایده طراحی صحنه از شما بوده است؟

خب من از سمیرا خواهش کردم که طراحی صحنه به این شکل باشد، می خواستم فضا کاملاً رئالیستی باشد. سمیرا فکرهای دیگر داشت، اما من خواهش کردم که یک حیاط می خواهم، یک کوچه و یک اتاق از فضای درونی خانه.

چرا اصرار به داشتن فضای رئال داشتید؟

همیشه فکر می کنم نمایشنامه هایی که بار ابزورد دارد، بهتر است که فضای صحنه اش رئال باشد تا مفاهیم درون آن بهتر منتقل شود. به نظرم اگر دهه 60 فضا هر چه بیشتر ابزورد بود قابل قبول تر و شیرین تر بود، اما در سال 2007 به نظرم نمی رسد که چندان از سوی مخاطبان گیرا باشد.

شاید دیگر این سؤال در این زمان جای نداشته باشد، اما من هنوز کنجکاو که بدانم آیا شما پس از هشت سال می خواهید در ایران بمانید یا دوباره برگردید؟

اوایلی که به ایران آمدم، وقت می خواستم که دوباره با واقعیت ها و شرایط این جا آشنا شوم. بعد از مدتی فکر می کنم توانستم شرایط را خوب درک کنم و اکنون هم خیلی راضی هستم و فکر برگشت هم ندارم. هر چیزی را که در قبل اتفاق افتاد، باید به حال خودش گذاشت. مطمئناً اگر برگردم، در نقطه سابق نیستم. اگر این جا زندگی سخت تر شده، آن جا هم شده. اول اتفاق ها در آن جا می افتد و پس از مدتی پیامدش در این جا منعکس می شود. در ضمن به نظرم در شرایط سخت تئاتر ایران کار کردن بسیار جذاب تر است. چالش ایجاد می کند. یک سری آرمان، ایده و آرزو داری که تلاش می کنی تا تحقق پیدا کند. به نظرم هیجان کار در ایران بیشتر است تا کشورهای دیگر که همه چیزش به راه است. به نظرم همین چالش بیشتر ارضا کننده است. ضمن این که من در کشورهای دیگر، چنین تماشاگرانی را نخواهم داشت.

اکثر نمایش هایی که فرهاد آئیش و شما روی صحنه بردید، دارای لایه های طنز بودند. نمایش های کمدی چه ویژگی هایی برایتان دارند؟

فکر می کنم "طنز متفکر" بسیار جذاب تر از نمایش های تراژدی یا جدی است. در نمایش های طنز چه در زمان تمرین و چه در روزهای اجرا خیلی خوش می گذرد و با عشق کار می کنم. به نظرم وقتی واقعیت های دردناک را با طنز روی صحنه ببریم، برای تماشاگر قابل پذیرش تر است. در ضمن این نمایش دارای لایه های تراژدی و گروتسک عجیبی است.