اخلاق و رفتار شیخ انصاری(ره)
شیخ انصاری(ره) نه تنها در علم و فقاهت گوی سبقت را از دیگران ربوده بود، بلکه در عمل نیز نظیر و همتا نداشت. او به مشکلات و امور مردم شخصاً رسیدگی میکرد و از احوال طلاب و محصلین همواره جویا میشد و برای ترویج بیشتر از علوم دین، با بودن علماء و طلاب در یکی از شهرستانها، اجازه نمیداد سهم امام را از آنجا به جایی دیگر ببرند و سفارش مینمود که در همان شهر به مصرف محصلین و طلاب برسانند.
نقل شده است که: «شخصی خدمت شیخ رسید و به او گفت: «فلان طلبه چای میخورد!» (گویا در آن زمان چای به این صورت کنونی مرسوم نبوده و جزء تشریفات به حساب میآمده است.) و با این سخن میخواست سعایتی (بدجنسی) کرده باشد که شیخ حقوق آن طلبه را کم کند، ولی شیخ رو به او کرده و گفت: «خدا رحمت کند که این مطلب را به من گفتی،» و دستور داد تا اضافه بر ماهیانه آن طلبه، مخارج چای را نیز از بیت المال به وی بپردازند تا این که با راحتی و آسایش بیشتر به تحصیل خود ادامه دهد.»
شیخ نه تنها به طلاب حوزه رسیدگی میکرد، بلکه همواره به فکر فقرا و مستمندان نیز بوده است، و شبها همانند رهبر و مولایش امیرالمؤمنین علیه السلام به خانههای مسکونی فقراء سر میزد و مواد غذایی بر دوش گرفته، میان خانوادههای مستمند و بیچاره تقسیم و توزیع مینمود.
نزدیکان شیخ همواره به شیخ اعتراض مینمودند که چرا شیخ این همه در معیشت بر خود و خانواده سخت میگیرد؟ روزی مادر شیخ به وی گلایه نمود که چرا با این همه وجوهی که به دستت میرسد، مقدار ناچیزی ماهیانه به برادرت منصور میدهی؟ شیخ (ره) فرمود تا کلید اتاقی را که در آن بیت المال نگهداری میشد، آوردند و به مادرش داد و فرمود: «این کلید اتاق، خودت بفرما و هر چه میخواهی بردار و به برادرم منصور بده، اما روز قیامت خودت باید جوابگو باشی.» مادر محترمش با این سخن شیخ متنبه شد و کلید را به شیخ برگرداند و فرمود: «من هرگز چنین مسئولیتی را بر عهده نمیگیرم.»
نوشتهاند که یکی از یاران شیخ، نسبت به این کار انسانی وی (کمک به فقرا و مستمندان) از او ستایش و تمجید کرد. شیخ در پاسخ گفت: «این وسیله فخر و کرامتی نیست، زیرا وظیفه هر فرد معمولی است که امانت را به صاحبش برساند و این وجوه هم حقوق فقراست که به عنوان امانت نزد من میباشد و من به صاحبانش میرسانم.»
در کتاب «لؤلؤالصدف» چنین آمده است: «... و اغلب عطایای آن مرحوم در سرّ (پنهانی) بوده، کثیری از فقرا معاش (حقوق) معین داشتند که همیشه سالانه و ماهانه به آنها میرسید و هیچ نمیدانستند از کجاست. در وقت سحر با لباس مبدل و صورت پوشیده و پنهان شده بر در خانه فقرا میرفت و به مقدار نیاز آنها مرحمت میفرمود و چون شیخ از دنیا رفت، معلوم شد آن مردی که بر در منازل این مردم در اوقات غیرمتعارفه میآمده، آن مرحوم بوده است. او انصافاً روی اسلام را سفید کرد ...»
نوشتهاند که یکی از یاران شیخ، نسبت به این کار انسانی وی (کمک به فقرا و مستمندان) از او ستایش و تمجید کرد. شیخ در پاسخ گفت: «این وسیله فخر و کرامتی نیست، زیرا وظیفه هر فرد معمولی است که امانت را به صاحبش برساند و این وجوه هم حقوق فقراست که به عنوان امانت نزد من میباشد و من به صاحبانش میرسانم.»
نماز اجارهای
ملکات فاضله و اخلاق پسندیده شیخ قابل توصیف نیست. در همان هنگام که زعامت و رهبری امت را بر عهده گرفته بود و مجلس درس داشت و نماز جماعت برپا مینمود و کارهای مردم را بررسی میکرد و به عیادت بیماران و تشییع جنازهها میرفت و گره از مشکلات مردم باز میکرد، در آن زمان یکی از علماء نقل میکند که: «خدمت شیخ رسیدم و به او گفتم: «فلان سید طلبه بدهکار و بیمار است، مرحمتی درباره او بفرمایید.» شیخ فرمود: «اکنون پولی ندارم، مگر هشت تومان که مربوط به دو سال نماز و روزه است، این را به او بدهید و از وی بخواهید که دو سال نماز و روزه را به جای آورد.» آن عالم میگوید: پاسخ دادم: «ولی او مرد محترمی است و از خانوادههای با شخصیت است و تاکنون چنین کارهایی را نکرده است.» شیخ، مقداری تأمل نمود و چنین فرمود: «دو سال عبادت (نماز و روزه) را خودم به جا میآورم و شما هشت تومان اجرتش را به آن سید بدهید.»
شیخ انصاری به قدری متقی و پرهیزکار بود که حتی هدایایی را که برای ایشان میآوردند بین طلاب تقسیم مینمود و خود به اندازه حقوق یک طلبه معمولی برمیداشت. با آن که در هر سال بیش از صد هزار تومان (که در آن زمان مبلغ زیادی بوده) از وجوه شرعی به او پرداخت متوجه میگردید، ولی وقتی وفات نمود، درهم و دیناری باقی نگذاشت و در زندگی به کم، اکتفا مینمود.
نوشتهاند که یکی از یاران شیخ، نسبت به این کار انسانی وی (کمک به فقرا و مستمندان) از او ستایش و تمجید کرد. شیخ در پاسخ گفت: «این وسیله فخر و کرامتی نیست، زیرا وظیفه هر فرد معمولی است که امانت را به صاحبش برساند و این وجوه هم حقوق فقراست که به عنوان امانت نزد من میباشد و من به صاحبانش میرسانم.»
نزدیکان شیخ همواره به شیخ اعتراض مینمودند که چرا شیخ این همه در معیشت بر خود و خانواده سخت میگیرد؟ روزی مادر شیخ به وی گلایه نمود که چرا با این همه وجوهی که به دستت میرسد، مقدار ناچیزی ماهیانه به برادرت منصور میدهی؟ شیخ (ره) فرمود تا کلید اتاقی را که در آن بیت المال نگهداری میشد، آوردند و به مادرش داد و فرمود: «این کلید اتاق، خودت بفرما و هر چه میخواهی بردار و به برادرم منصور بده، اما روز قیامت خودت باید جوابگو باشی.» مادر محترمش با این سخن شیخ متنبه شد و کلید را به شیخ برگرداند و فرمود: «من هرگز چنین مسئولیتی را بر عهده نمیگیرم.»
مبارزه بین شیخ و شیطان
روزی شخصی خدمت شیخ رسید و گفت: «ای شیخ! شب گذشته در خواب دیدم که شیطان به سرای شما آمد و طناب بر گردن شما انداخت و کشان کشان شما را تا سر کوچه برد و شما در تمام مدت تلاش میکردید که هر جور شده خود را از بند وی برهانید، و بالاخره سر کوچه طناب را از گردن خود به دور افکنده و به خانه برگشتید. محبت بفرمایید و مرا راهنمایی کنید که تعبیر آن خواب آشفته چه بوده؟» شیخ (رحمة الله علیه) با تبسمی آهسته فرمود: «خدا لعنت کند شیطان را، خواب شما راست بوده است. دیروز ما در خانه خرجی نداشتیم و وجوهات زیادی نیز رسیده بود، با خود گفتم من یک دینار بر میدارم و مایحتاج زندگی تهیه میکنم و بعداً آن را به جای خود بر میگردانم. با این خیال دیناری برداشته و به قصد خرید از خانه خارج شدم، ولی در بین راه با خود فکر میکردم که آیا این کار درست است که من کردم؟ تا بالاخره سر کوچه که رسیدم سخت متنبه شدم و با خود گفتم: شیخ این چه کاری است که میکنی، و پشیمان شدم و برگشتم و دینار را در سر جای خود قرار دادم!!»
منبع:
برگرفته از کتاب فقهای نامدار شیعه، عقیقی بخشایشی .