تبیان، دستیار زندگی
دخت فرزانه پیامبر، گستره وسیعی از قلب مقدّس و مصفّای پدر را از آن خود ساخته و در سازمان وجود او و روح پاکش بهترین نقطه‌ها را گرفته بود. پیامبر، «فاطمه» را دوست می‌‌داشت اما نه بسان دیگر پدران که دخترانشان را دوست می‌دارند. چرا که دوستی و مهر آن حضرت نسبت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

موقعیّت شکوهبار «فاطمه» در آئینه رسالت

ولادت حضرت زهرا

از دشوارترین و پیچیده‌ترین مسائل در مورد بانوی بانوان، ترسیم موقعیّت والا و ممتاز او در آیینه رسالت است. این کار نه تنها سخت و دشوار است، که براستی از قلمرو توانایی قلم و بیان و تحلیل و بررسی فراتر است. به همین جهت به طور فشرده در این مورد نکاتی ترسیم می‌شود.

مهر و احترام تفکّرانگیز

دخت فرزانه پیامبر، گستره وسیعی از قلب مقدّس و مصفّای پدر را از آن خود ساخته و در سازمان وجود او و روح پاکش بهترین نقطه‌ها را گرفته بود.

پیامبر، «فاطمه» را دوست می‌‌داشت اما نه بسان دیگر پدران که دخترانشان را دوست می‌دارند. چرا که دوستی و مهر آن حضرت نسبت به «فاطمه» آمیخته با احترام و تجلیل و تکریمی وصف‌ناپذیر بود. رفتار و عملکردی که از شخصیّت والایی چون پیامبر در برابر دخت فرزانه‌اش دیده می‌شد چنان تفکّر‌انگیز و پر معنا و دارای پیام بود که تاکنون از هیچ پدری نسبت به دخترش، در همه عصرها و نسل‌ها چنین رفتاری دیده نشده است.

این شیوه تفکّرانگیز از احترام و دوستی تنها برخاسته از عاطفه و مهر پدری نبود بلکه پیامبر به دخت ارجمندش سخت با نظر تکریم و تعظیم می‌نگریست. چرا که آن بانوی نمونه از موهبت‌ها و امتیازات و فضایلی بهره‌مند بود که او را از همه زنان گیتی برتر می‌ساخت و گویی پیشوای گرانقدر توحید از جانب آفریدگار هستی دستور داشت که آن‌گونه به «فاطمه» احترام نهد و به وجود گران‌مایه‌اش بها و ارج گذارد.

از این دیدگاه است که می‌بینیم پیامبر گرامی در هر فرصت مناسب و موقعیّت مساعدی از دخت سرفرازش به شکوه و عظمت یاد می‌فرمود و به مواهب بسیار و موقعیّت والای او گواهی می‌داد و این در حالی است که می‌‌دانیم آن بزرگوار دختران دیگری نیز داشت اما این ستایش‌های بلند و تعظیم و تکریم‌های پر معنا و پیاپی حتّی به میزان یک دهم نیز از آن حضرت در مورد آنان شنیده و دیده نشد.

از این رو تردیدی نمی‌ماند که ستایش پیامبر و تجلیل و تکریم او از فاطمه علیها‌السلام نه تنها بر اساس عواطف پاک پدری و مهر و محبّت فردی نبود بلکه او نمی‌توانست در مورد فضایل انسانی و ارزش‌های اخلاقی و مقام والای دخترش در بارگاه خدا سکوت کند و او را به مردم معرفی نکند. باید او را می‌شناساند و موقعیت او را ترسیم می‌فرمود.

ولادت حضرت زهرا

انگیزه آن مهر و تکریم وصف‌ناپذیر

مهم‌ترین دلیل این تجلیل و احترام فراوان آن بود که پیشوای بزرگ توحید می‌‌خواست این واقعیّت را برای همه روشن سازد که «فاطمه» در پیشگاه خدا و پیامبر دارای موقعیّتی ممتاز و بسیار والاست. آن حضرت می‌دانست که پس از رحلتش بیدادگران امّت چه ستم‌ها و آزارها و اذیت‌هایی به دخت سرفرازش روا می‌‌دارند و چگونه حرمت او را می‌شکنند از این رو پیامبر می‌خواست با همگان اتمام حجّت کند تا هیچ بهانه‌ای برای ستمکاران شیفته دنیا باقی نماند.

برای نمونه اینک به روایاتی که بیانگر موقعیت شکوهبار فاطمه علیهاالسلام در قلب مصفّای پیامبر است نظر می‌افکنیم:

1- از ششمین امام نور حضرت صادق علیه السلام آورده‌اند که «فاطمه» دخت فرزانه پیامبر فرمود: هنگامی که آیه شریفه «لاتجعلوا دعاء الرّسول بینکم کدعاء بعضکم بعضاً» فرود آمد، من نیز بسان دیگران، پدر گرانمایه‌ام را با عنوان رسالت صدا می‌زدم و می‌گفتم:

ای پیامبر خدا! و دیگر از این که ایشان را با عنوان پدرجان صدا بزنم خودداری نمودم. پیامبر گرامی یکی چند مرتبه به من پاسخ نداد آنگاه فرمود: فاطمه جان! این آیه در مورد تو و خاندان و نسل تو نیست تو از من هستی و من از تو. این آیه در مورد عناصر خشن و بی‌ادب و گستاخ قریش که تکبر می‌ورزند، فرود آمده است. از این رو تو مرا همواره با عنوان پدر، صدا بزن. فاطمه جان! به من بگو پدر که صدای دلنواز تو قلبم را زنده‌تر و پرودگارم را خشنودتر می‌سازد.(1)

2- و نیز «عایشه» دختر «طلحه» به نقل از عایشه آورده است که:

من هیچ ‌کس را در سخن گفتن شبیه‌تر از فاطمه به پیامبر خدا ندیدم. هنگامی که او وارد می‌شد پدرش به او با مهری وصف‌ناپذیر خوش آمد می‌گفت و دست‌های او را بوسه می‌زد و او را در جای خویش می‌نشاند. و آنگاه که پیامبر خدا بر دخت سرفرازش وارد می‌گشت، فاطمه علیها‌السلام با دنیایی ادب بپا می‌خاست و به پدر خوش ‌آمد می‌گفت و دست‌های او را بوسه می‌زد ... .

3- و نیز آورده‌اند که: «هروی» از «حسین بن روح» پرسید: جناب! پیامبر خدا دارای چند دختر بود؟

او پاسخ داد: دارای چهار دختر.

پرسید: کدامین آنان برتر بودند؟

پاسخ داد: فاطمه علیها‌السلام .

پرسید: دلیل برتری او از همگان چه بود؟ مگر نه این که از نظر سنّ و سال از همه کوچک‌تر بود و در نتیجه از نظر مصاحبت و معاشرت با پیامبر کمترین زمان را بهره‌ور بود؟

پاسخ داد: چرا، اما او

به دلیل دو موهبت و ویژگی شکوه‌باری که آفریدگار هستی به او ارزانی داشته بود از همه برتر بود.

پرسید: آن دو موهبت کدامند؟

گفت: نخست این که او به عنوان وارث همه جانبه پیامبر خدا، برگزیده شده بود. و دیگر این که نسل سرفراز پیامبر و نام بلند و مبارک آن حضرت، به وسیله او جاودانه شد. و این دو امتیاز را خداوند به خاطر صفای دل و اخلاص وصف‌ناپذیر «فاطمه» به او ارزانی داشت.

4- از «حذیفه» آورده‌اند که:

پیامبر خدا تا زمانی که چهره تابناک فاطمه علیها‌السلام را غرق در بوسه نمی‌ساخت، نمی‌خوابید... .(2)

5- و نیز از «عبدالله بن عمر» نقل شده است که:

پیامبر گرامی سر مبارک فاطمه علیها‌السلام را می‌بوسید و می‌فرمود: پدرت به قربانت؛ «فداک ابوک کما کنت فکونی.»

(3)

ولادت حضرت زهرا

و در روایت دیگری آمده است که می‌فرمود:

پدر و مادرم به قربانت فاطمه جان! «فداک ابی و امّی».(4)

6- و نیز عایشه آورده است که: پیامبر گرامی گلوی «فاطمه» را بوسه می‌زد... من گفتم ای پیامبر خدا! در مهر به فاطمه کاری انجام می‌‌دهید که پیش از این انجام نمی‌دادید. چرا؟

فرمود: عایشه! من هر گاه در شور و شوق بهشت می‌شوم گلوی «فاطمه» را می‌بوسم.(5)

7- و نیز آورده است که: پیامبر خدا هر گاه از سفر باز می‌گشت زیر گلوی «فاطمه» را بوسه باران می‌ساخت و می‌فرمود: بوی خوش بهشت را از فاطمه استشمام می‌نمایم.(6)

8- و نیز از پیامبر گرامی آورده‌اند که فرمود:

بوی خوش پیامبران، بوی گلابی و بوی خوش حوریان، بوی ریحان و بوی خوش فرشتگان، بوی گل و لاله و بوی خوش دخت ارجمندم فاطمه، بوی دل‌انگیز گلابی و ریحان و گل است.(7)

9- و نیز فرمود: اگر مقرر می‌شد که زیبایی و کمال در چهره انسانی تبلور یابد، در سیمای فاطمه پدیدار می‌گردید. بلکه دخترم فاطمه از تبلور زیبایی و نیکی هم فراتر است. او از نظر تبار و شرافت و کرامت بهترین مردم روی زمین است.(8)

10- و نیز سوّمین امام نور از جدّ گرانقدرش پیامبر آورده است که فرمود:

فاطمه مایه شادمانی قلب من، دو فرزندش میوه دل من، همسر ارجمندش نور دیده من و پیشوایان یازده‌گانه امّت که از فرزندان او هستند، امانتداران پروردگار من و رشته پیوند میان او و بندگان اویند. هر کس به رشته محبّت آنان چنگ زند، نجات یافته و هر کس از اطاعت آنان سر باز زند، نابود می‌گردد.(9)

11- و نیز آورده‌اند که: پیامبر آبی گوارا به دخترش فاطمه داد و او آن را نوشید. آنگاه پیامبر فرمود: خوش و گوارایت باد ای مادر نیکان و پاکیزه کرداران.(10)

12- خود آن حضرت آورده است که: پدرم پیامبر به من فرمود: آیا نمی‌‌خواهی مژده‌ای دهم که شادمان گردی؟ آنگاه فرمود:

خداوند هنگامی که بخواهد در بهشت پر طراوت و زیبا به همتای دوست خویش ارمغان دهد، از تو می‌خواهد که برخی از زر و زیور خویش را به سوی او بفرستی.(11)

و نیز با ترسیم روایاتی که خواهد آمد و مورد تأیید شیعه و سنّی می‌باشد، بهتر از پیش این امکان را خواهیم یافت تا انگیزه‌ها و عوامل عشق پیامبر به دخت ارجمندش را دریابیم و به راز آن قداست و عظمت وصف‌ناپذیری که خدا در وجود سالار زنان قرار داد، پی ببریم. اینک نگرشی بر این روایات.

1- پیامبر خدا فرمود: برترین بانوان بهشت؛ خدیجه، فاطمه دخت محمّد، آسیه و مریم دخت عمران هستند. افضل نساء اهل الجنّة: خدیجة... و «فاطمة» و آسیة و مریم... (12)

2- و نیز فرمود: بهترین زنان گیتی چهار تن می‌باشند؛ «مریم» و «آسیه» و «خدیجه» و «فاطمه»...

خیر نساء العالمین اربع: مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم و خدیجة بنت خویلد و «فاطمة»... (13)

3-  و نیز فرمود: فاطمه جان همین افتخار تو را بس که در میان زنان شایسته گیتی که؛ مریم و خدیجه و آسیه باشند، تو سرآمد همه آنان باشی.(14)

ولادت حضرت زهرا

سه روایتی که از نظر شما خواننده عزیز گذشت به صراحت بیانگر این واقعیّت است که این بانوان چهارگانه بر سایر زنان گیتی برتری دارند و روایات دیگری که به تواتر می‌رسد و بسیار معتبرند تصریح می‌کنند که بانوی بانوان فاطمه علیها‌السلام بر همه زنان گیتی از جمله بر این بانوان نامدار برتری دارد.

لازم به یادآوری است که ما بر این حقیقت ایمان داریم و آن را از امور قطعی و مورد اتّفاق می‌شناسیم بلکه نه تنها ما که بسیاری از محدّثان و علمای منصف و روشن‌بین گذشته و معاصر نیز در این مورد با ما هم عقیده و همداستانند که برای نمونه برخی دیدگاه‌ها ترسیم می‌گردد:

1- «مسروق» از «عایشه» آورده است که: ما همسران پیامبر همگی در محضر آن حضرت بودیم که «فاطمه» وارد شد. به خدای سوگند که راه رفتن او درست بسان راه رفتن پیامبر خدا بود. هنگامی که چشم پیامبر به او افتاد با مهری وصف‌ناپذیر به او خوش آمد گفت و فرمود: خوش آمدی دخت ارجمندم!

آنگاه او را در سمت راست خویش نشانید و با او به طور آهسته به گفتگو پرداخت که فاطمه سخت گریه کرد. پیامبر با نظاره بر اندوه دخترش دگر باره به طور آهسته با او سخن گفت و آن وجود گرانمایه این بار تبسّم کرد. من به «فاطمه» گفتم: پیامبر از میان همه تو را به رازگویی برگزید، و تو گریه می‌کنی؟ مگر آن حضرت چه گفت؟

فاطمه فرمود: من راز پیامبر را فاش نخواهم ساخت.

پس از رحلت پیشوای بزرگ توحید بود که به فاطمه علیهاالسلام گفتم: بانوی بانوان! تو را سوگند به حقّی که بر تو دارم اینک بگو راز پیامبر چه بود؟

فاطمه فرمود: اینک خواهم گفت که پیامبر آن روز چه فرمود. آنگاه افزود: بار اوّل پدرم به من فرمود: «فاطمه جان! فرشته وحی هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه می‌نمود. امّا امسال دو بار عرضه داشته است. فکر می‌کنم هنگامه رحلت من فرا می‌رسد و مرا دستور شکیبایی داد... »

هنگامی که پیامبر گریه و بی‌قراری مرا از دریافت خبر جانسوز رحلت خویش نگریست دگرباره با من به رازگویی پرداخت و فرمود: سالار زنان این امّت! فاطمه جان! آیا نمی‌خواهی سالار بانوان با ایمان باشی؟...(15)

2- و نیز در روایت «بغوی» در کتاب «مصابیح السنّة» آمده است که فرمود:

فاطمه جان! آیا نمی‌‌خواهی سالار زنان گیتی و سالار زنان این امّت و سرور زنان با ایمان عصرها و نسل‌ها باشی؟

ألا ترضین ان تکونی سیدة نساء العالمین و سیدة نساء هذه الامّة، و سیدة نساء المومنین.

آری روایاتی که بیانگر امتیاز و برتری فاطمه علیها‌السلام بر تمامی زنان گیتی است، بسیارند و همه آنها از «عایشه» و «عمران بن حصین» و «جابر» و «ابن عبّاس» و «ابی بریده اسلمی»... رسیده است.

ولادت حضرت زهرا

«بخاری»(16) نیز این روایت را در کتاب خویش آورده و گروه دیگری از دانشمندان اهل تسنّن همچون:

«قسطلانی»، «قندوزی»، «متقی هندی»، «هیثمی»، «نسائی»، «طحاوی» و ... نیز آن را در کتاب خویش آورده‌اند.

این روایت به طرق گوناگونی رسیده است. در برخی از آنها تصریح شده است که دلیل تبّسم فاطمه علیها‌السلام پس از رازگویی پیامبر گرامی با او این بود که پیامبر به او خبر داد که نخستین عضو خاندان پیامبر که به او خواهد پیوست، «فاطمه» است.

و در برخی دیگر آمده است که: دلیل تبسّم آن بانوی گران‌مایه این بود که پیامبر به او نوید داد که از طرف آفریدگار هستی به عنوان سالار زنان گیتی برگزیده شده است.

امّا «احمد بن حنبل» روایتی را به نقل از «عایشه» آورده است که در حقیقت میان این عبارت و مفهوم آنها پیوند منطقی برقرار می‌کند و روایت این است که «عایشه» گفت:

روزی «فاطمه» به محضر پیامبر شرفیاب گردید در حالی که طرز گام سپردن و راه رفتن او بسان پیامبر بود. آن حضرت به استقبال او بپا خاست و به او خیرمقدم گفت و او را در کنار خویش جای داد.

آنگاه سر بر گوش او نهاد و با او رازی را در میان نهاد که وی به گریه افتاد. سپس سخنی دیگر با او در میان نهاد که تبّسم کرد.

من با خود گفتم: شگفتا! هیچ‌گاه همانند امروز شادی و اندوه را این اندازه کنار هم ندیده بودم. جریان چیست؟

از «فاطمه» جویا شدم که فرمود: آنچه پیامبر به من فرمود، راز است باید بماند.

پیامبر به سرای جاودانه شتافت و من روزی از «فاطمه» آن راز را پرسیدم که گفت: پدرم آهسته به من فرمود: «فاطمه جان! فرشته وحی هر سال یک مرتبه قرآن را به من عرضه می‌نمود امّا امسال دوبار آن را به من عرضه نمود، چنین پیش‌بینی می‌کنم که آخرین روزهای عمرم فرا رسیده است و تو نخستین عضو خاندانم هستی که به من خواهی پیوست. اینجا بود که گریه امانم نداد.

آنگاه فرمود: فاطمه جان! آیا نمی‌خواهی سالار زنان این امّت یا سالار بانوان با ایمان باشی؟ و اینجا بود که من شادمان گشته، تبسّم نمودم.(17)

4- بخاری از دانشمندان اهل تسنّن در این مورد آورده است که: پیامبر خدا فرمود: «فاطمه» پاره وجود من است. هر که او را خشمگین سازد مرا به خشم آورده است.(18)

و نیز آورده است که پیامبر خدا فرمود: فاطمه پاره تن من است هر که او را بیازارد مرا آزرده است.

«فاطمة بضعة منّی فمن اذاها فقد آذانی.»

ولادت حضرت زهرا

لازم به یادآوری است که این روایت، با واژه‌های گوناگونی رسیده است که همه دارای یک پیام‌اند. برای نمونه:

پیامبر گرامی فرمود: «فاطمة بضعة منّی، یوذینی ما آذاها، یغضبنی ما اغضبها»؛ فاطمه پاره وجود من است. آنچه او را بیازارد مرا می‌آزارد و آنچه او را به خشم آورد مرا نیز خشمگین می‌سازد.

و نیز فرمود: فاطمة بضعة منّی یقبضنی ما یقبضها و یبسطنی ما یبسطها؛ فاطمه پاره‌ای از وجود من است هر آنچه او را آزرده سازد مرا آزرده خاطر ساخته و هر آنچه او را شادمان نماید مرا شادمان نموده است.

و نیز فرمود: فاطمه پاره وجود من است. «فاطمه» پاره تن من است. هر کس او را بیازارد مرا آزرده است. فاطمة شجنة منّی... فمن آذاها فقد آذانی.

و فرمود: فاطمه پاره تن من است. آنچه باعث شادمانی خاطر او شود، باعث شادمانی من می‌شود. فاطمة بضعة منّی یسرّنی ما یسرّها.

و یا او را مورد مهر قرار داد و فرمود:

فاطمه جان! خداوند با خشم تو خشمگین می‌شود و با خشنودی تو خشنود.

یا فاطمة انّ الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک.

و فرمود: هان ای مردم! هر کس فاطمه را شناخته است که شناخته است و هر که او را نشناخته آگاه باشد که او پاره وجود من، قلب من، و روح من است. هر کس او را اذیّت کند مرا اذیّت نموده است.

فمن عرف هذه فقد عرفها و من لم یعرفها فهی بضعة منّی، هی قلبی و روحی الّتی بین جنبی فمن آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله.

و یا فرمود: خداوند به خاطر خشم «فاطمه» خشمگین می‌گردد و به خاطر خشنودیش خشنود. انّ الله یغضب لغضب «فاطمة» و یرضی لرضاها.

روایاتی را که از نظر شما خواننده عزیز گذشت بیش از پنجاه نفر از محدّثان و دانشمندان اهل تسنن نقل کرده‌اند، از جمله آنان می‌توان شخصیّت‌های ذیل را بر شمرد:

1- «احمد بن حنبل»           2- «بخاری»                  3- «ابن ماجه»              4- «ترمذی»

5- «سجستانی»               6- «نسائی»                 7- «ابوالفرج»                8- «نیشابوری»

9- «ابونعیم»                     10- «بیهقی»                11- «خوارزمی»             12- «ابن عساکر»

13- «ابن جوزی»                14- «ابن اثیر»                15- «ابن ابی الحدید»        16- «سیوطی»

17- «ابن حجر»             18- بلاذری... و دیگران که برشمردن نام آنان باعث طولانی شدن بحث می‌شود... جالب است که این روایات بدان دلیل که متواتر هستند و از نظر سند صحیح بوده و در میان گروه‌های اسلامی از شهرت بسزایی برخوردارند، همه مورد قبول صحابه و تابعین قرار گرفته‌اند.

ولادت حضرت زهرا

در مورد «تابعین»، «ابوالفرج»(19) در کتاب خویش آورده است که:

روزی «عبدالله بن حسن» که در آن هنگام نوجوانی چاق بود، بر«عمر بن عبدالعزیز» وارد شد. خلیفه او را احترام کرد و در صدر مجلس جای داد و خواسته‌هایش را با احترام برآورد. آنگاه یکی از شکنهای شکم او را گرفت و فشرد به طوری که «عبدالله» احساس درد کرد سپس به وی گفت: این‌ کار را انجام دادم تا مرا در پیشگاه خدا شفاعت کنی.

هنگامی که «عبدالله بن حسن» رفت اطرافیان «عمر بن عبدالعزیز» زبان به اعتراض گشودند که این چه کاری بود که انجام دادی و یک نوجوان را این قدر احترام کردی؟

«عمر» گفت: یکی از چهره‌های مورد اعتماد به من روایت کرد که: پیامبر فرمود: «فاطمه» پاره تن من است. آنچه او را شادمان سازد مرا شاد می‌سازد.» و من می‌دانم که اگر دخت پیامبر بود از احترام من به فرزندش شاد می‌شد.

پرسیدند: چرا شکم او را فشردی؟

گفت: هر کدام از بنی‌هاشم حق شفاعت دارند. من خواستم از شفاعت آنان بهره‌ور گردم.

«سمهودی» پس از نقل روایت «فاطمة بضعة منّی...» می‌گوید:

با این بیان هر که فرزندی از فرزندان «فاطمه» را بیازارد یا او را به خشم آورد، خود را به خطر افکنده است و به عکس هر کس یکی از فرزندان او را شادمان سازد و به آنان احترام کند، «فاطمه» را تکریم نموده است.

«سهیلی» در این مورد می‌نویسد:

این روایت بیانگر این حقیقت است که هر کس به فاطمه علیها‌السلام اهانت کند، کفر ورزیده است و هر کس بر او درود فرستد بر پدرش درود فرستاده است.

و نیز از روایت مورد بحث دریافت می‌شود که فرزندان «فاطمه» از نظر احترام بسان خود او هستند چرا که آنان پاره تن او می‌باشند و جدایی افکندن میان شاخه و ساقه از اصل و ریشه، در واقع جدا ساختن پدیده‌ای از خود آن پدیده می‌باشد و این امکان ناپذیر است و فرع یا ساقه و شاخه از همان ریشه جوشیده و دارای خواصّی همانند اصل است.

لازم به یادآوری است که اشاره «سهمودی» به این مطلب که: هر کس فرزندان «فاطمه»، یا خود او را بیازارد خود را به خطر افکنده است، ممکن است اشاره به این آیه شریفه باشد که:

«انّ الّذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدّنیا و الاخرة و اعدّلهم عذاباً مهیناً... »(20)

بی‌تردید کسانی که خدا و پیامبرش را بیازارند، خدای آنان را در دنیا لعنت نموده و برایشان کیفری خفّت‌بار آماده می‌سازد.

و نیز ممکن است اشاره به این آیه باشد که:

«والّّذین یوذون رسول‌الله لهم عذاب الیم.»(21)

و اینک شما خواننده هوشمند، پس از تعمّق منصفانه در این دو آیه و روایات رسیده، درباره جاه‌طلبانی که دخت سرفراز پیامبر، «فاطمه» را آزردند چه می‌اندیشی و آنان را در خور چه می‌نگری؟؟! احترام یا کیفر سخت خدا؟ کدامیک؟!

پی‌نوشت‌ها:

1- المناقب ابن مغازلی شافعی، ص 364.

2- مقتل الحسین خوارزمی حنفی، ص 66.

3- مقتل خوارزمی، ص 66.

4- مستدرک الصحیحین «حاکم نیشابوری شافعی»، ج 3، ص 165 .

5- ذخائر العقبی، ص 36 .

6- ینابیع المودّة، ص 260 .

7- بحار الانوار، کتاب الاطعمة و الاشربة، باب السفرجل .

8- فرائد السمطین، ج 2، ص 68 .

9- فرائد السمطین، ج 2، ص 66 .

10- بحارالانوار، ج 76، ص 57 .

11- دلائل الامامة، ص 2 .

12- مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 293/ الاستیعاب، ج 2، ص 750/ مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 160 / الاعتقاد حافظ بیهقی، ص 165/ تاریخ‌الاسلام ذهبی، ج 3، ص 92 / اسد الغابة، ج 5، ص 437.

13- منابع فوق .

14- الاستیعاب، ج 2، ص 750 / معالم التنزیل «حافظ بغوی شافعی»، ج 1، ص 291 / مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 157.

15- طبقات ابن سعد، ج 2 / صحیح مسلم، ج 7، ص 142/ انساب الاشراف، ص 552/ الخصائص سیوطی، ص 552/ الاعتقاد «حافظ بیهقی»، ص 125/ ذخائر العقبی، ص 39/ التذکرة، ص 319.

16- صحیح بخاری، ج 4، ص 203 .

17- مسند احمد، ج 6، ص 282 .

18- صحیح بخاری، ج 5، ص 21 .

19- الاغانی ، ج 8، ص 307 .

20- سوره 33، آیه 57 .

21- سوره 9، آیه 62 .

منبع:

کتاب فاطمة الزهرا؛ از ولادت تا شهادت، آیة الله فقید سید محمدکاظم قزوینی، ترجمه علی کرمی.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.