تبیان، دستیار زندگی

چاپ رمانی ایرانی درباره مهاجرت و زندگی در آلمان

رمان «شورآب» نوشته کیوان ارزاقی با محوریت موضوع مهاجرت توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رمان «شورآب»


رمان «شورآب» نوشته کیوان ارزاقی به تازگی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب،‌ صدوبیست‌وهفتمین رمان از مجموعه «ادبیات امروز» است که این ناشر چاپ می‌کند و موضوعش مهاجرت و زندگی در کشوری خارجی است.

ارزاقی متولد سال ۵۱ است و پیش از این کتاب، رمان‌های «سرزمین نوچ»، «بی نازنین» و «طبقه منفی یک» را منتشر کرده است. چهارمین رمان این نویسنده هم مانند ۳ کتاب پیشین،‌ براساس روابط پیچیده و پنهان آدم‌هایی نوشته شده که در روزگار اکنون زندگی می‌کنند و انسان‌های مدرن محسوب می‌شوند.

این رمان درباره فردی است که سال‌ها به طور حرفه‌ای ورزش کرده و یک ورزشکار بوده است. رمان‌های ایرانی که درباره فردی ورزشکار بوده باشند کم داریم اما توضیح این نکته مهم است که این رمان، یک رمان ورزشی نیست. شخصیت اصلی آن کسی است که سال‌ها ورزشکاری حرفه‌ای بوده و حالا از حیطه ورزش جدا شده است. این شخصیت بین ۴۰ تا ۵۰ سالگی است و از ایران مهاجرت می‌کند.

به گفته ارزاقی که پیش‌تر تجربه مهاجرت را در زندگی داشته و بیشتر داستان‌هایش نیز حول محور همین موضوع قرار دارند، بخشی از داستان رمان «شوراب» در آلمان جریان دارد. اتفاقات این بخش از زمان در شهر هامبورگ یعنی مکانی که نویسنده اثر قبلا در آن زندگی کرده، رخ می‌دهند.

در قسمتی از رمان «شوراب» می‌خوانیم:


خودش می‌گفت از وقتی از گلرخ جدا شد، نفس کشیدن در هوای تهران برایش سخت شد. سال‌ها با انواع آلودگی‌های هوا، زمین، ذرات میکرونی، گردوغبار، تیر، تفنگ و موشک‌باران سر کرده بود اما نمی‌دانست چه اتفاقی افتاد که وقتی مُهر طلاق در شناسانه‌اش خورد، حجم ریه‌هایش کم شد و نفسش به شماره افتاد. نگاهش که به شمال تهران می‌افتاد، سنگینی کوه‌های شمیران روی سینه‌اش فشار می‌آورد. جنوب را که نگاه می‌کرد، قبرهای تنگ و تاریک بهشت زهرا نفسش را می‌گرفت و وقتی در خیابان ولیعصر قدم می‌زد، فاصله میدان راه‌آهن تا تجریش طنابی بلند می‌شد که دور گردنش می‌پیچید و دستی نامرئی می‌خواست خفه‌اش کند.

برای مهاجرت و رفتن به چند کشور مختلف اقدام کرد تا از طریق دوستی که در آلمان زندگی می‌کرد و به واسطه درخواست یکی از باشگاه‌های آلمانی، توانست ویزای کار بگیرد. کار راحتی نبود اما چون هدف و انگیزه داشت، سختی‌ها را به جان خرید. عمده وسایل خانه را گلرخ بعد از جدا شدن با خودش برده بود. چیز زیادی نداشت. چند کارتن کتاب و کمی خنزرپنزر که در انباری خانه پدری گذاشت، چمدانش را جمع کرد و راهی هامبورگ شد تا به عنوان آنالیزور در تیم باشگاهی هامبورگ که یکی از تیم‌های مطرح کشور آلمان بود مشغول کار شود. سال‌ها بازی در سطح اول باشگاهی و سابقه پوشیدن پیراهن تیم ملی و مهم‌تر از همه تخصصی که در آنالیز داشت باعث شد در آلمان ماندگار و مشهور شود.

این کتاب با ۲۴۸ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۲۱ هزار تومان منتشر شده است.

منبع: مهر