لیبرالیسم؛ ایدئولوژی خودکشی غرب
آیا لیبرالیسم ایمانی در حال احتضار است چرا اروپاییها با مهاجران به عنوان انسان رفتاری عادلانه ندارند
اروپاییها دیگر تنوع نژادی، قومی، مذهبی و فرهنگی به سرپرستی نخبگان آمریکایی را تقدیس نمیكنند؛ دیگر با خارجیها و مهاجران نیز به عنوان انسان رفتاری عادلانه ندارند و خواستار حقوق ویژه برای خود هستند.
تثلیث مقدس دولت سکولار پس از مسیحیت
اگر از لیبرالها بپرسید مانیفست آنها از سال 1776 چه بوده است و چه چیزی را دنبال میكنند؟ همگی میگویند ما به دنبال آن بودهایم كه یکسانتر، متنوع تر و دموكراتیكتر بشویم و مدلی برای آیندهی بشریت باشیم.در واقع برابری، كثرتگرایی، دموکراسی، تثلیث مقدس، دولتِ سکولارِ پس از مسیحیت است که لیبرال ها آن را پرستش می کند. اما جماعتی كه این خدایان را پرستش میكند؛ روز به روز در حال كوچكتر شدن است و حتی به نظر میرسد اروپاییها هم دست رد به سینه آمریكاییها زدهاند و دست از خدای سهگانهشان برداشتهاند.
بیشتر بخوانیم: لیبرالیسم و رؤیای كسب جایگاه همتراز دین گونه های مختلف لیبرالیسم بنیان های نظری فرهنگ غرب در بوته نقد ترامپ زاییده تناقضات درونی لیبرالیسم |
ایمان به كثرتگرایی هر روز كمتر و كمتر میشود
ایمان به كثرتگرایی هر روز كمتر و كمتر میشود. لیبرال ها همواره ادعا میكردند كه افراد بشریت باید بدون جنگ و خونریزی یكدیگر را تحمل كنند و از در مدارا با یكدیگر كنار بیایند. فیلسوفان روشنگری كثرتگرایی را سوغات نهضت روشنگری میدانستند. در نگاه فیلسوفان روشنگری ما باید جامعهای ایجاد كنیم كه افراد بدون آنكه به اعتقادات و دین و مذهب یكدیگر كار داشته باشند بتوانند در كنار یكدیگر زندگی كنند. فرهنگ كثرتگرا مهاجران را میپذیرد و برای آنان ارزش قائل میشود. با مهاجران هم چون شهروندان عادی و دارای حقوق شهروندی برخورد میكند، اما اكنون اروپا این اصل را زیر پا گذاشته است.در واقع آنچه اكنون در تمام اروپا به چشم میخورد؛ چیزی نیست جز رد كردن، پس زدن و عقبنشینی از تنوع و كثرتگرایی؛ آنچه در چند قومیتی، چند فرهنگی و چند نژادی بودن خلاصه میشود.
كاتالونیا به جدایی از اسپانیا رأی داده است و مردم باسک و گالیسی اسپانیا با علاقه زیادی به بحران جدایی کاتالونیها میپردازند.حزب راستی اتریش با 60 درصد آرا زمام كشور را به دست گرفته و مسئولیت را به سباستین کورز 31 ساله سپرده است، كسی كه شعارش مهاجرستیزی است و خلاصه میشود در "اتریش برای اتریش!" لومباردی و ونتو نیز به دنبال جدایی و استقلال از رم هستند. حتی سیسیلها در مورد جدایی صحبت میکنند.
همه دم از برابری میزنند و در عمل همه چیز ناعادلانه است
نهتنها كثرتگرایی بلكه اندیشه برابری نیز رو به زوال است. از نظر ملیگرایان قومی در اروپا و آمریكا تمامی اقوام با یكدیگر برابر نیستند، بلكه هموطنان آنها در برخورداری از حقوق برتری دارند. در ظاهر همه با توماس جفرسون و آن قول معروفش "همه بشریت برابر آفریده شده" موافقند و در تأییدش سر تكان می دهند، اما اینها همه حرف است و چیزی از عمل در آنها نمی بینیم. در واقع همه دم از برابری میزنند و در عمل همه چیز ناعادلانه است.نخبگان آمریكایی مأموریت خود را در نجات آینده بشریت با لیبرالیسم میبینند
در واقع آنچه اكنون در تمام اروپا به چشم میخورد؛ چیزی نیست جز رد كردن، پس زدن و عقبنشینی از تنوع و كثرتگرایی؛ آنچه در چند قومیتی، چند فرهنگی و چند نژادی بودن خلاصه میشود. در این میانه اما نخبگان آمریكایی هم چنان مأموریت خود را در نجات آینده بشریت با لیبرالیسم میبینند. فارغ از آن كه همفكران اروپاییشان دست از لیبرالیسم كشیدهاند.ترس قدیمی بومیان اروپا؛ باختن میهن به مسلمانان
در اروپا سنتهای ملیگرایانه زیادی وجود دارد. مسلما هریک از این جنبشهای ملیگرای سنتی در اروپا، منحصر به فردند، اما همه آنها یک علت مشترک دارند. در قلب مردم بومی اروپا ترسی قدیمی است: از دست دادن میهن به مهاجمان مسلمان. در واقع به نظر می رسد، به طور فزاینده، مردم بومی اروپا مرگ ملت ها و قاره هایشان را می بینند. این مسئله برای اروپاییان نه مشكلی قابل حل بلكه بحرانی هسستی شناختی و وجودی محسوب می شود كه به راحتی نمی توانند از دست آن خلاص شوند.به نظر میرسد اروپاییها دیگر تنوع نژادی، قومی، مذهبی و فرهنگی به سرپرستی نخبگان آمریکایی را تقدیس نمیكنند؛ دیگر با خارجیها و مهاجران نیز به عنوان انسان رفتاری عادلانه ندارند
امروزه مردم و احزاب اروپایی از ابزارهای دموکراتیک برای رسیدن به اهدافی "غیر دموكراتیك" استفاده میکنند. با ظهور احزاب و شخصیتهای این چنینی كه لیبرالیسم را بازیچه قرار داده و عملا از آن عدول كرده اند؛ نخبگان اروپایی میتوانند این احزاب و افراد جدید را به عنوان "غیرلیبرال" یا فاشیستی محکوم کنند اما چیزی كه روز به روز بیشتر و بیشتر آشكار میشود؛ آن است که شاید لیبرالیسم متعلق به دیروز و زمانهای گذشته بوده واكنون نمیتواند ایدئولوژی خوبی باشد!
این موضوع برای بسیاری از اروپاییها حكایت از تغییری غیرقابل برگشت دارد. كشورهایی كه در آینده قرار است نوادگانشان به ارث برند به احتمال زیاد با پایان تمدن و فرهنگ غربی مواجه خواهد شد.
چرا اروپاییها با مهاجران به عنوان انسان رفتاری عادلانه ندارند؟
در نهایت میتوان گفت همچنان كه به نظر میرسد اروپاییها دیگر تنوع نژادی، قومی، مذهبی و فرهنگی به سرپرستی نخبگان آمریکایی را تقدیس نمیكنند؛ دیگر با خارجیها و مهاجران نیز به عنوان انسان رفتاری عادلانه ندارند و از سرزمینشان به عنوان قطعه ای كه تنها برای نژاد و قومیت و ملیت آنها ساخته شده دفاع میكنند و خواستار حقوق ویژه برای خود هستند.بنابراین، چرا لیبرالیسم درحال مرگ است؟ همان طور كه جیمز بورنهام در كتاب 1964 خود لیبرالیسم را "خودکشی غرب" نامید. میتوانیم لیبرالیسم را "ایدئولوژی خودکشی غرب" بنامیم. آنچه که امروز در اروپا شاهد آن هستیم، افرادی هستند که به تدریج این مسئله را میفهمند و روز به روز در برابر خاموش شدن نور لیبرالیسم و عملا مرگ آن خشمگینتر میشوند.